چگونه براي حضرت مهدي اين عمر طولاني امکان پذير شده است؟
گفتيم از چند نظر وجود حضرت مهدي، عليه السلام، مورد سؤ ال و اشکال واقع گرديده است:
اول مسأله طول عمر است که سؤ ال مي شود: چگونه براي آن حضرت چنين چيز غيرممکني امکان پذير شده است؟
آيا ممکن است انساني قرنها زنده بماند؟ چنانکه در مورد آن پيشواي موعود و پديدآورنده نظم نوين جهاني، چنين انگاشته شده است که عمر شريف آن حضرت اينک به بيش از هزاروصدوچهل سال مي رسد يعني چيزي حدود چهارده برابر عمر يک انسان معمولي که از کودکي تا پيري زندگي کرده باشد.
در جواب بايد گفت: منظور از امکان چيست؟ امکان در اينجا مي تواند يکي از اين سه معنا را داشته باشد: امکان عملي، امکان علمي، امکان منطقي و فلسفي.
امکان عملي يعني کاري که هم اينک به گونه اي است که براي من يا شما يا هر انسان ديگري انجام آن ممکن باشد. مثلا سفر به آن سوي اقيانوسها و فرو رفتن در عمق درياها و رفتن به کره ماه، کارهايي است که عملا امکان پذير شده است و کساني هستند که به شکلي اين کارها را انجام مي دهند. [1] .
اما امکان علمي در جايي است که گرچه فعلا با وسايل پيشرفته امروزي براي ما امکان انجام آن نيست ولي از نظر علم و راهکارهاي پوياي علمي، مشکلي از جهت امکان وقوع آن با وسايل خاص و در موقعيت مناسب وجود ندارد.
مثلا سفر به کره زهره از نظر علم، غيرممکن نيست بلکه راهکارهاي علمي موجود، امکان وقوع آن را خبر مي دهد. گرچه فعلا براي من و شما ميسر نيست؛ زيرا فرق مهمي ميان سفر به زهره با سفر ماه بيش از يک مرحله وجود ندارد؛ تنها مسافت بيشتر است که بايد حل شود. پس صعود به کره زهره از نظر علمي ممکن است، گرچه از نظر عملي فعلا ممکن نباشد. [2] .
برعکس رفتن به کره خورشيد در دل آسمان از نظر علمي هم غيرممکن است. بدين معنا که دانش بشري هيچ اميدي به وقوع آن ندارد؛ زيرا از نظر علم و تجربه هرگز تصور ساخت آنچنان پوششي که انسان را از سوزش گرماي خورشيد نگه دارد وجود ندارد؛ کره اي که چون کوره اي سهمگين و وحشتناک مي سوزد و از نظر دما در بالاترين درجه حرارت است.
مقصود از امکان منطقي و فلسفي اين است که از نظر عقل، پيش از تجربه و مطابق قوانين موجود، توجيهي براي رد آن و حکم به ممنوع بودنش يافت نشود. مثلا اگر بخواهيم سه عدد پرتقال را بدون اينکه يکي را نصف کنيم به عددهاي مساوي تقسيم کنيم از نظر منطق و عقل، امکان ندارد؛ زيرا 5 فرد است و جفت نيست تا بشود آن را به تساوي تقسيم کرد و تقسيم آن به تساوي معنايش اين است که عدد زوج باشد؛ پس عدد سه در يک زمان هم زوج است و هم فرد و اين تناقض است و تناقض از نظر منطق محال است. ولي اينکه انسان وارد آتش شود و نسوزد يا به کره خورشيد رود ولي خورشيد با حرارتش او را نسوزاند از نظر منطقي محال نيست؛ زيرا هيچ تناقضي از اين جهت پيش نمي آيد که فرض شود گرما از جسمي که حرارت بيشتري دارد به جسمي که حرارت کمتري دارد، نفوذ نکند البته اين مسأله مخالف تجربه گذشته ما است که ثابت کرده گرما از جسمي که حرارت کمتري دارد نفوذ مي کند تا مرحله اي که هر دو جسم به حرارت مساوي برسند.
از توضيح معني سه گانه امکان، فهميديم که امکان منطقي دايره اش از امکان علمي بيشتر است و امکان علمي دايره اش از امکان عملي بيشتر است.
بر مي گرديم به اصل مطلب: شکي نيست که رسيدن عمر انسان به هزاران سال از نظر منطق ممکن است؛ زيرا اين مسأله از نظر عقل مجرد، محال نيست و اين نوع پيشفرضها موجب هيچ تناقضي نيست؛ زيرا مفهوم حيات مرگ زودرس را در بر ندارد و اين کاملا روشن است.
همچنين شکي نيست که براي عمر طولاني فعلا امکان عملي ندارد؛ آنگونه که براي فرو رفتن به عمق درياها و صعود به کره ماه، امکان عملي هست؛ زيرا علم با وسايل و ابزارهاي موجود که حاصل تجربه معاصر بشر است، توانايي مردمي که بيشترين حرص را براي زنده ماندن دارند با آن همه امکانات علمي که در اختيار دارند بيش از مقدار معمول زندگي نمي کنند!
اما امکان علمي: از نظر دانش امروز مشکلي از جهت نظري در اين زمينه وجود ندارد. [3] اين موضوع در حقيقت بستگي دارد به نوع تفسيري که علم فيزيولوژي از پديده پيري دارد. آيا پديده پيري از يک قانون طبيعي سرچشمه مي گيرد، قانوني که بر بافت و سلولهاي انسان، حاکم است و پس از رسيدن به رشد کامل بتدريج سلولها سخت شده و توانايي کاري اش کم مي گردد و در نهايت از فعاليت باز مي ماند؟ آيا بدني هم که از هرگونه تاثير خارجي مصون بوده محکوم به فنا است؟ يا اينکه اين فرسودگي و ناتواني بافتها و سلولها در کارايي فيزيولوژي، نتيجه نبرد با عوامل خارجي؛ مانند ميکروبها و يا مسموميت است که از راه پرخوري يا کار سنگين يا ديگر عوامل، به وجود مي آيد؟
اين پرسشي است که امروزه علم از خود مي کند و تلاش دارد براي آن پاسخي بيابد. البته جوابهاي علمي زيادي هم تاکنون به آن داده شده است.
اگر ما آن نظر علمي را بپذيريم که مي گويد ناتواني و پيري، نتيجه نبرد و کشمکش با عوامل مشخص خارجي است معنايش اين مي شود که از جنبه نظري امکان دارد وقتي بافتهاي تشکيل دهنده جسم انسان را، از عوامل تاثيرگذار، دور نگه داريم، حيات طولاني شود و در نهايت بر پديده پيري فايق آيد. و اگر نظريه ديگر را بپذيريم که مي گويد پيري يک قانون طبيعي براي سلولها و بافتهاي زنده است؛ به اين نتيجه مي رسيم که آنها تخم نيستي را با خود حمل مي کنند و زماني به مرحله ناتواني و پيري رسيده و در نهايت مي ميرند.
ولي ما مي گوييم: حتي اگر اين نظريه را هم بپذيريم معنايش اين نيست که هرگز اين قانون طبيعي انعطاف پذير نباشد بلکه اين قانون بر فرض ثبوت، قانون انعطاف پذيري است؛ زيرا ما در زندگي خود مي بينيم و دانشمندان در آزمايشگاههاي علمي خود مشاهده مي کنند که پيري يک پديده فيزيولوژي است و وابسته به زمان نيست. گاهي زود فرا مي رسد و گاهي با فاصله زماني بيشتري آشکار مي شود. گاهي فردي بسيار مسن، نشانه اي از پيري بر تن ندارد. به اين موضوع پزشکان هم اعتراف دارند. [4] .
بلکه دانشمندان توانسته اند عملا از انعطاف پذيري اين قانون که تصور مي رود طبيعي باشد، بهره برده و عمر برخي حيوانات را صدها بار نسبت به عمر طبيعي شان بيشتر کنند و اين کار با ايجاد زمينه ها و عواملي بوده است که کاربري قانون پيري را به تأخير مي اندازد.
پس ثابت شد که تأخير عملکرد اين قانون با ايجاد زمينه ها و عوامل مشخص از نظر علمي، ممکن است. گرچه هنوز علم نتوانسته است نسبت به انسان اين تأخير را پياده کند و اين هم فقط به خاطر اين است که انسان نسبت به ديگر جانوران، مشکل خاص خود را دارد و اين بدان معناست که از جهت علمي با توجه به موضع گيريهاي پوياي دانش امروزي، هرگز مانعي در راه وقوع طول عمر انسان، وجود ندارد، چه اينکه پيري نتيجه کشمکش و برخورد با عوامل خارجي باشد و چه نتيجه قانون طبيعي سلولها که خود راه فنا مي پيمايند.
بنابر آنچه گفته شد، درباره عمر حضرت مهدي و در پاسخ به ابهامات، بايستي گفت: طول عمر براي انسان، از نظر منطق و علم امري ممکن است و علم تلاش مي کند بتدريج اين امکان نظري را به امکان عملي تبديل سازد.
وقتي از نظر منطق و علم، امکان وقوع عمر طولاني ثابت شد و معلوم گشت که دانش بشري در راه تبديل امکان نظري به امکان عملي است.
ديگر جايي براي استبعاد تحقق اين مسأله براي شخص امام زمان باقي نمي ماند؛ جز اين اعجاب که چگونه حضرت مهدي، عليه السلام، توانسته است بر علم پيشي گيرد و قبل از اينکه دست علم به سطح اين تحول يعني امکان فعلي برسد، آن حضرت توانسته باشد امکان نظري را به امکان عملي تغيير دهد؟!
و اين همانند کسي است که در کشف داروي بيماري صرع و سرطان بر علم،پيشي گرفته باشد.
اگر مشکل همين باشد که چگونه اسلام - اسلامي که عمر اين رهبر را طراحي کرده است - در اين زمينه، بر حرکت علم پيشي گرفته و چنين تحولي را ايجاد کرده است؟ جوابش اين است که: اين تنها موردي نيست که اسلام از کاروان علم، پيشي گرفته است.
آيا شريعت اسلام در مجموع، سالهاي سال بر حرکت علم و تحولات طبيعي فکر انسان، پيشي نگرفت!؟ [5] .
آيا شريعت اسلام به طرح شعارهاي زيربنايي در امور اجرايي نپرداخت که انسانها پس از گذشت صدها سال، شايستگي رسيدن به آن را يافتند!؟
آيا شريعت اسلام، قوانيني حکيمانه نياورده است که انسان تا زمان گذشته نزديک، اسرار علل آن را نمي توانست درک کند!؟
آيا دين آسماني اسلام، اسراري از وجود را بازگو نکرد که برخاطر هيچ انساني خطور نکرده بود و پس از سير تکاملي دانش به اثبات رسيد!؟
بنابراين! اگر ما به همه اينها معتقديم چرا براي صاحب اين رسالت يعني خداوند سبحان، زياده مي انگاريم که در طراحي عمر حضرت مهدي، عليه السلام، بر علم پيشي بگيرد؟ [6] .
البته ما در اينجا فقط از پديده هايي سخن گفتيم که مي توانيم خود، آن را لمس کنيم؛ ولي مي توانيم موارد ديگري را که رسالت آسماني و وحي الهي براي ما بازگو کرده است بدان اضافه کنيم مثلا قرآن خبر مي دهد که پيامبر، صلي اللّه عليه و آله، شبانه از مسجدالحرام به مسجدالاقصي برده شد. [7] اين بردن را اگر بخواهيم در چارچوب قوانين طبيعي درک کنيم؛ چنين مي نمايد که در آنجا قانوني به کار برده شد که علم پس از گذشت صدها سال توانست آن را کشف کند و عملي سازد. [8] .
همان علم الهي که به پيامبر اسلام، صلي اللّه عليه و آله، توانايي حرکت سريع بخشيد قبل از اينکه علم بتواند چنين آرزويي را محقق سازد، همان دانش براي آخرين جانشين تعيين شده پيامبر، صلي اللّه عليه و آله، عمر طولاني را تقدير کرد، قبل از اينکه علم بتواند طول عمر را براي انسانها تحقق بخشد.
آري، اين عمر طولاني که خداوند به آن منجي منتظر، بخشيده است براي انسانهاي گذشته تا به امروز بسيار بعيد و دور از ذهن، مي نمايد و تجربه دانشمندان نيز تاکنون کارساز نبوده است؛ ولي آيا نقش تغيير بنيادين و ريشه اي که بر عهده اين منجي گذاشته شده، نسبت به زندگي انسانها و گذشته تاريخي شان، غير متعارف نيست؟
آيا قرار بر اين نيست که با دست او جهان دگرگون شود و شالوده تمدني نو بر اساس حق و عدالت پي ريزي گردد؟ پس چرا وقتي سرنوشت اين نقش بزرگ به برخي از پديده هاي شگفت انگيز و دور از عادت مانند طول عمر، بستگي مي شويم؟ در حالي که شگفتي اين پديده و غيرمرسوم بودن آن، هر چقدر باشد به اهميت برنامه عظيم آن روز نمي رسد که بايستي اجرا گردد.
وقتي ما حرکت بزرگ تاريخ را [9] که در گذشته، مشابهي براي آن سراغ نداريم، تجويز مي کنيم چرا عمر طولاني را که همانندي برايش در زندگي سراغ نداريم، تجويز نکنيم؟! و من نمي دانم آيا اين تصادفي است که در تاريخ فقط دو تن مأمور پاکسازي تمدن انسان از مايه هاي تباهي و فساد گردند و آن را از نو بنا بسازند و هر دو عمري طولاني چند برابر عمرهاي معمولي ما داشته باشند؟
يکي از اين دو تن، نوح پيامبر است که نقش خود را در گذشته بشريت اجرا کرد و قرآن تصريح مي کند که وي نهصدوپنجاه سال در ميان قوم خود زندگي کرد [10] و پس از طوفان، جهاني نو برپا ساخت. و آن ديگري نقش خود را در آينده بشريت، ايفا خواهد کرد. او مهدي است که تا به حال بيش از هزار سال زندگي کرده است و قرار است در روز موعود، جهان را از نو بسازد.
چرا ما را که حداقل نزديک به هزار سال زندگي کرد مي پذيريم ولي مهدي را نمي پذيريم؟ [11] .
پاورقي
[1] امثال اين حوادث، قبل از وقوع اصلا قابل تصور نبود و اگر براي کسي نقل مي شد حمل بر اوهام و خيالات مي گرديد.
[2] اين سخن در زمان خود دقيق و علمي بوده است؛ زيرا مي گويد: از نظر علم، امکان دارد گرچه فعلا تحقيق نيافته است. در حقيقت بسياري از وقايع فضايي و سفر با سفينه هاي آسماني به ديگر کرات، امروزه و در دهه هاي آخر قرن بيستم به صورت يک واقعيت درآمده است.
[3] آري هيچ دليل علمي که اين نظريه را رد کند، وجود ندارد؛ بلکه پزشکان فعلا مشغول تلاش جدي براي طولاني ساختن عمر انسان هستند و دهها تجربه علمي در اين زمينه وجود دارد و همين به تنهايي دليلي استوار بر امکان نظري و علمي است.
[4] پزشکان و تحقيقات پزشکي شاهد اين موضوع اند و شواهد زيادي در اين زمينه در دست دارند و احتمالا همين مسأله بوده است که آنان را واداشته تا دست به تلاشهاي جدي در زمينه طولاني کردن عمر طبيعي براي انسان بزنند و چنانچه مرسوم است در ابتدا آزمايشها روي حيوانات صورت گرفته است؛ زيرا انجام اين آزمايشها بر روي حيوانات هم براحتي امکان پذير است و هم موانعي که باعث عدم اجراي آنها بر روي انسانها مي گردد، وجود ندارد.
[5] هدف شهيد صدر از اين پرسشها اين است که مي خواهد حقيقت مهمي را القا کند و آن اينکه پيامبر گرامي اسلام، صلي اللّه عليه و آله، وقتي بشارت مهدي، عليه السلام، را مي دهد که چيزي غيرعادي در زندگي بشري است؛ در ضمن مي خواهد خبر از پيشي گرفتن ثبت يک امکان عملي پس از تأکيد بر امکان علمي آن بدهد؛ مي خواهد بگويد انسان مي تواند خيلي بيش از معمول عمر کند. و در قرآن و احاديث از اينگونه پيش آگاهيها براي توجه دادن به حقايق هستي، ثبت گرديده است. ر.ک: نوفل، عبدالرزاق، القرآن و العلم الحديث.
[6] اشاره اي است به اينکه اين نيز از معجرات است و از افاضات خاص رباني است و اين مسأله اي است که مسلمانان نمي تواند آن را انکار کند؛ زيرا کتابهاي آسماني بويژه قرآن خبر آن را داده اند؛ همانند آنچه درباره عمر نوح، عليه السلام، وارد شده است و همانند ديگر اخبار غيبي که قرآن خبر داده است. علاوه بر اينکه بسياري از اهل سنت و اهل تصوف و عرفان به کرامات و شبه معجزه براي اوليا و صالحان و مقربان درگاه احديت باور دارند. ر.ک: مغنية، محمدجواد، التصوف والکرامات؛ ناصف منصورعلي، همان، ج 5، کتاب الزهد و الرقائق، ص 288.
[7] اشاره است به آيه يکم از سوره مبارکه اسراء (17) که مي فرمايد: سبحان الذي اسري بعبده ليلا من المسجدالحرام الي المسجدالاقصي....
[8] اشاره است به طرح سفينه هاي فضايي و رفتن به فضا و رسيدن به مسافتهاي بسيار دور از زمين در ظرف چند روز که در زمان معاصر و در اواخر قرن بيستم به صورت واقعيات درآمده است.
[9] اشاره است به نقش مهمي که براي امام مهدي، عليه السلام، در نظر گرفته شده است؛ نقشي که تغيير بنيادين را در سطح کامل وجود انسان، ايجاد خواهد کرد. چنانکه در حديث مي گويد: زمين را پر از عدل و داد مي کند پس از آنکه پر از ظلم و ستم شده باشد. و اين مسأله اي است که علماي اسلام بر اصل آن اجماع دارند و اختلافات در امور فرعي است. از اين جهت سؤ الاتي که شهيد صدر مطرح کرده است، وجه منطقي صحيحي دارد.
[10] در سوره عنکبوت (29) آيه 14 مي فرمايد: فلبث فيهم الف سنة الا خمسين عاما؛ هزار سال به جز پنجاه سال در ميان ايشان درنگ داشت.
[11] اين سؤ ال متوجه مسلماناني است که به قرآن و احاديث نبوي عقيده دارند. علماي اهل سنت براي ديگران غير از حضرت نوح، عمرهاي بيشتري روايت کرده اند. ر.ک: النووي، محي الدين بن شرف، تهذيب الاسماء و اللغات، ج 1، ص 176.
و اين درست نيست که کسي بگويد: در آنجا قرآن خبر داده است و در هر مورد که قرآن خبر مي دهد براي ما يقين آور است. و يا بگويد مسأله مربوط به نوح، عليه السلام، يکي از پيامبران مرسل است اما درباره حضرت مهدي چنان نص قطعي نداريم و ايشان هم پيامبر نيست! زيرا اولا در هر دو مورد، موضوع بسيار پراهميت است و آن دگرگوني و کندن بنياد ظلم و فساد است. در آنجا وظيفه بر عهده پيامبري گذاشته شده بود و در اينجا بر عهده کسي که خداوند او را انتخاب کرده است چنانکه روايات صحيح مي گويند رسول خدا، صلي اللّه عليه و آله، فرمود: اگر از عمر دنيا يک روز بيش نمانده باشد خداوند آن روز زا آنقدر طولاني مي کند تا مردي از اهل بيت مرا بفرستد که زمين را پر از عدل و داد کند... الناصف، منصورعلي، همان، ج 5، ص 343.
اما از جهت نص قطعي، احاديث درباره حضرت مهدي به حد تواتر مي رسد که موجب علم و يقين است پس فرقي در اين ميان نيست. ر.ک: الناصف، منصورعلي، همان، ج 5، ص 341 و 360، که تواتر را از شوکاني نقل کرده است.
محققان از اهل سنت و شيعه به اينجا رسيده اند که هر کس به حضرت مهدي، عليه السلام، کفر بورزد به حضرت محمد کفر ورزيده است و اين نيست مگر به خاطر آنکه مسأله مهدي به تواتر اثبات گشته و از ضروريات دين است و به اجماع علما هر کس منکر آن شود کافر است. ر.ک: البرزنجي، محمدبن رسول، الاشاعة لا شراط الساعة، بحث راجع به مهدي، عليه السلام. و ما در مقدمه کتاب راجع به تواتر، بحث کرديم.