استجابت دعا
«محمد بن صالح» نامه اي حضور آقا مي فرستد و براي استخلاص کسي از زندان، طلب دعا مي کند و اذن مي خواهد که کنيزکش را باردار سازد.
در پاسخ نامه، چنين آمده بود: کنيزک را باردار ساز ولي آنچه خدا بخواهد مي کند و زنداني، نجات خواهد يافت.
به رسيدن پاسخ، زنداني يافت و کنيزکش باردار گرديد، ولي سر زا رفت.
آن وقت به مقصود از جمله «آنچه خدا بخواهد مي کند» پي برد. [1] .
«ابوغالب زراري» که از بزرگان علما بوده، از کوفه به بغداد مي رود و به خدمت جناب «شيخ ابوجعفر عمري [2] . مي رسد و از سوء خلق زنش شکايت مي کند و به وسيله او از حضرت تقاضاي دعا مي کند. شيخ ابوجعفر، در نامه اي به خدمت آن حضرت، چنين مي نويسد: ابوغالب زراري دچار مشکلي است که سراپاي وجودش را فراگرفته و تقاضاي دعا دارد.
در جواب نامه، چنين آمده بود: «خداوند ميان زراري و همسرش را اصلاح کند».
ابو غالب که به کوفه بر مي گردد، زنش که از او غضبناک شده و به خانه کسانش رفته، بزودي بر مي گردد و لبخندي بر لبان دارد و از شوهر عالي مقامش پوزش مي طلبد و از کرده هايش پشيماني ابراز مي دارد و خوش سلوک و خوشرفتار مي شود؛ به طوري که گاه ابوغالب بر او شدت مي کند، زن با خوشرويي، تحمل مي کند. گاه ابوغالب دست به کاري مي زند که زنان تحملش را ندارند، ولي زن خشمگين نمي شود و دست از خوشزيستي بر نمي دارد و بدين روش ادامه مي دهد تا مرگ، ميان آن دو جدايي انداخت. [3] .
مردي نامه اي مي فرستد و تقاضاي دعا براي بار همسرش مي کند که هنوز چارماهه نشده بود. در جواب نامه چنين آمد: «بزودي، پسري خواهي داشت». [4] .
«قاسم بن علا» که از مأموران عالي مقام آن حضرت بود، نامه اي خدمتشان مي فرستد و تقاضاي دعا براي داشتن فرزند مي کند.
در جواب نامه، چنين آمد: «خداوندا به قاسم پسري روزي فرما که چشمش را روشن کند و حملي را که در راه دارد، وارث او باشد».
قاسم از حمل اطلاعي نداشت. جاريه اش را مي خواهد و مي پرسد: باردار هستي؟ مي گويد: آري. ولي به وي خبر نداده بود. [5] .
«علي بن بابويه»، عالم بزرگ و فقيه عالي مقام عصر به وسيله جناب «شيخ حسين بن روح نوبختي»، تقاضاي دعا براي داشتن پسر مي کند.
جناب شيخ [6] تقاضايش را عرضه مي دارد. و پس از گذشت سه روز به وي خبر مي دهد: «خواسته ات انجام شد و پسري پر برکت برايت خواهد آمد که خودت و ديگران از او بهره بريد، و پس از آن، فرزندان ديگري نيز به دنيا مي آيند». [7] .
«خضر بن محمد»، بدهکاري خود را به بيت المال ارسال مي دارد و براي شفاي بيماري خودش تقاضاي دعا مي کند و از پوشيدن جامه اي از کرک مي پرسد. قاصد خضر که به خدمت جناب شيخ ابوجعفر مي رسد، پيش از آن که امانت را رد کند و پيام را برساند، جناب شيخ، نامه اي از آن حضرت بيرون آورده به او مي دهد. نامه اي کوتاه و مختصر:
«بسم الله الرحمن الرحيم. دعا براي شفاي بيماري خودت خواسته بودي، خدا به تو سلامتي بدهد و آفتها را از تو دور فرمايد و تبهاي پي در پي را از تو بزدايد و سلامت و تندرست گرداند». خضر، شفا مي يابد و با سلامتي، زيست مي کند.
پاورقي
[1] اثبات الهداة، ج 3، ص 674، ح 49 به نقل از اکمال الدين.
[2] دومين نايب خاص حضرت.
[3] اثبات الهداة، ج 3، ص 687 - 688، باب 33، ح 99 به نقل از شيخ طوسي، کتاب الغيبة، ص 183.
[4] همان، ص 702، باب 33، ح 146 به نقل از سيدبن طاوس، رسالة النجوم.
[5] همان، ص 701، باب 33، ح 141 به نقل از مناقب فاطمة و ولدها.
[6] سومين نايب خاص حضرت.
[7] اثبات الهداة، ج 3، ص 678، باب 33، ح 76 به نقل از اکمال الدين.