بازگشت

از حضرت عسکري


1. «دشمنان گمان کردند که مرا هر چه زودتر بکشند تا نسلي براي من نباشد. دروغ، گمان کردند حمد خداي را که من داراي فرزندي هستم». [1] .

2. هنگامي که جاريه مقدس باردار شد، حضرت عسکري بدو فرمود:

«بار تو پسر است و نامش محمد است؛ او قائم بعد از من است». [2] .

3. «حمد خدا را که مرا از دنيا نبرد تا خليفه و جانشين خودم را به چشم خود ديدم. او شبيه ترين فرد در خلق و خلق به رسول خداست. خداوند او را در غيبتش از شر دشمنان محفوظ مي دارد تا زمين را از عدل و داد پر سازد، چنانچه از ظلم و جور پر باشد». [3] .

4. «مي بينم که پس از من در جانشين و خليفه من ميان شما اختلاف رخ داده است. کسي که به همه امامان بعد از رسول خدا عليه السّلام اقرار کند و منکر فرزند من بشود، مانند کسي است که به پيامبري همه انبيا اقرار کند و نبوت خاتم انبيا را منکر شود، منکر رسول خدا صلي الله عليه و آله مانند منکر همه انبياست». [4] .

5. از حضرتش دو سال پيش از وفات، توقيعي صادر شد و از خليفه و جانشين خود خبر داد. و همچنين سه روز پيش از وفات، نظير آن توقيع از طرف حضرتش صادر شد و آن بود: «خدا لعنت کند کسي را که حقوق اولياي خدا را انکار کند». [5] .

6. «پسر من قائم پس از من است و او کسي است که داراي سنتهاي پيامبران مانند طول عمر و غيبت است». [6] .

7.«حمد خدا را که مرا از دنيا نبرد تا وقتي که به من جانشين و خليفه ام را نشان داد. او شبيه ترين مردم از نظر خلق و خلق به رسول خداست.

خدا او را در غيبش حفظ کند، تا وقتي که ظاهر شود و زمين را از عدل و داد پر کند؛ چنانچه از ظلم و جور پر شده باشد». [7] .

8. هنگامي که حضرت مهدي زاده شد، حضرت عسکري عليه السّلام نامه اي براي احمد بن اسحاق مي فرستد و بشارت ولادت فرزندش را به وي مي دهد و احمد را فرموده بود: «اين خبر را پنهان دارد تا از نظر مردم مکتوم باشد». چنانچه مرقوم داشته بود: «ما اين خبر را براي کسي ظاهر نمي سازيم مگر براي نزديکترين خويشان و نزديکترين دوستان. اين خبر را به تو داديم تا خرسند شوي؛ چنانچه ما خرسند شديم». [8] .

9. وقتي که قائم ما قيام کند، به خراب کردن مناره ها و مقصوره هاي مساجد فرمان خواهد داد». [9] .

10. حضرتش فرزندش را به عمر اهوازي نشان داد و فرمود:

«اين است امام شما پس از من». [10] .

11. «وقتي که خدا مرا ببرد و بميراند و شيعيان مرا ديدي اختلاف کردند، ثقات ايشان را از فرزندم اخبار کن و اين سري باشد نهاني نزد و ايشان، همانا ولي خدا را از خلق خدا غيبت خواهد کرد و کسي او را نخواهد ديد، تا وقتي که جبرئيل مرکبش را حاضر کرده و نزدش بياورد و آنچه خدا بخواهد شدني خواهد بود». [11] .

12.«امام و حجت پس از من، پسرم است؛ همنام رسول خدا و هم کينه آن حضرت. او خاتم حجتهاي الهي است و واپسين خلفاي اوست. مادرش، دختر قيصر، پادشاه روم است». [12] .

13. «ولي خدا و حجت حق بر بندگان و خليفه من پس از من در شعبان سال 255 در سپيده دم، مختون زاييده شد». [13] .

14. حضرتش بر بساطي نشسته بود و آثار و يادگارهاي انبيا و اوصيا را نشان داد. سپس فرمود: «اين هم رد پاي پسرم است که بر اين بساط پا گذارده و نشسته است». [14] .

15. از حضرتش سؤ ال شد: اين حديثي که از پدرانتان روايت شده: «زمين از حجت خدا خالي نخواهد بود و کسي که بميرد و امام زمانش را نشناسد، مرگ او مرگ جاهليت خواهد بود» صحيح است؟

فرمود: «اين حديث حق است؛ چنانچه روشنايي اين روز حق و ثابت است».

پرسيدند: يا بن رسول الله! حجت و امام پس از شما کيست؟

فرمود: «پسرم محمد؛ اوست امام و حجت حق پس از من. کسي که بميرد و او را نشناسد، مرگش مرگ جاهليت است». [15] .

16. در شب نيمه شعبان فرمود:

«در اين شب، خداوند حجت خود را ظاهر خواهد ساخت؛ او حجت روي زمين خواهد بود». [16] .

17. ابوالأديان از خدمتگزاران حضرت عسکري بوده است. روزي شرفياب حضور بوده، حضرت نامه هايي به او مي دهد و او را به مدائن مي فرستد و مي فرمايد:

«سفر تو به مدائن پانزده روز طول مي کشد. روزي که به اين شهر برگشتي، مي شنوي که صداي ضجه از خانه من بلند است و جنازه مرا روي مغتسل مي بيني که دارند غسل مي دهند».

ابوالأديان عرض مي کند: اگر چنين شد، چه بايستي بکنم؟

حضرت مي فرمايد: «کسي که جواب نامه ها را از تو خواست، او قائم بعد از من است».

ابوالأديان نشانه و علامتي بيشتر طلب مي کند.

حضرت مي فرمايد: «کسي که از داخل کيسه و همياني که همراه آورده اي به تو خبر داد، او قائم بعد از من است».

ابوالأديان اطاعت مي کند و نامه ها را بر مي دارد و از سامرا خارج شده رهسپار مدائن مي گردد. هنگامي که بدان شهر مي رسد، نامه ها را به کساني که بايد برساند مي رساند و پاسخها را دريافت مي کند و راهي سامرا مي شود.

روز پانزدهم به سامرا مي رسد و به سوي خانه حضرت عسکري عليه السّلام روانه مي گردد. بدان جا که مي رسد، صداي ضجه اي که از خانه آن حضرت بلند است مي شنود. به درون خانه مي رود، جنازه حضرتش را روي مغتسل مي بيند که دارند غسل مي دهند. پس از آن که غسل پايان يافت، حضرتش را کفن مي کنند و براي خواندن نماز آماده مي سازند.

در اين هنگام جعفر برادر آن حضرت را مي بيند که به سوي جنازه مي رود که نماز بخواند و در برابر جنازه مي ايستد. همان که مي خواهد نخستين تکبير را بگويد، مي بيند کودکي نوراني گندم گونه، داراي موهاي فرفري و دندانهاي باز، جلو آمد و عبادي جعفر را کشيد و فرمود:

«عمو! کنار برو، من براي نماز بر پدرم از تو شايسته تر هستم».

جعفر با چهره اي تيره کنار مي رود و کودک نوراني جلو مي آيد و در برابر جنازه مقدس مي ايستد و بر جنازه نماز مي خواند.

آن گاه جنازه را بر مي دارند و در کنار قبر هادي عليه السّلام پدر حضرت عسکري عليه السّلام، به خاک مي سپارند.

سپس کودک مقدس ابوالأديان را طلب مي کند و مي فرمايد:

«اي بصري! جوابهاي نامه ها را که آورده اي بده».

ابوالأديان اطاعت مي کند و جوابها را تقديم مي کند.

سپس حضرت همياني را که ابوالأديان از مدائن همراه آورده بود طلب مي کند و از آنچه در ميان هميان بوده خبر مي دهد.

ابوالأديان امتثال امر مي کند و هميان را تقديم مي کند. [17] .

18. حضرت عسکري، در بستر مرگ افتاده است و نور چشمش مهدي در خدمت پدر به سر مي برد. پدر را وضو مي دهد، و مسح سر و مسح پايش را مي کشد. پدر بزرگوار در اين حالت نور چشم عزيزش را مخاطب قرار داده چنين مي گويد:

«فرزند! به تو بشارت مي دهم صاحب الزمان تو هستي، مهدي تو هستي، حجت خدا در روي زمين تو هستي. تو پسر مني، وصي مني، تو زاده رسول خدا هستي. تو خاتم اوصيا و ائمه طاهرين هستي. رسول زادن تو را بشارت داده و نام تو و کنيه تو را ياد کرده است. پدرم همين سخن را به من فرمود و از پدرانت روايت کرد». پس حضرتش در همان ساعت وفات يافت. [18] .


پاورقي

[1] اثبات الهداة، ج 3، ص 481، ح 184 به نقل از اکمال الدين.

[2] اثبات الهداة، ج 3، ص 481، ح 185 به نقل از اکمال الدين.

[3] اثبات الهداة، ج 3، ص 481، ح 187 به نقل از اکمال الدين.

[4] اثبات الهداة، ج 3، ص 481، ح 188 به نقل از اکمال الدين.

[5] اثبات الهداة، ج 3، ص 488، ح 218 به نقل از اکمال الدين.

[6] اثبات الهداة، ج 3، ص 488، ح 220 به نقل از اکمال الدين.

[7] اثبات الهداة، ج 3، ص 569، ح 682 به نقل از اثبات الرجعة.

[8] اثبات الهداة، ج 3، ص 484، ح 202 به نقل از اکمال الدين.

[9] اثبات الهداة، ج 3، ص 505، ح 311 به نقل از شيخ طوسي، کتاب الغبية (مقصوره، شبيه به اطاق بوده که به منظور حفاظت امام جماعت در جاي محراب مي ساختند).

[10] اثبات الهداة، ج 3، ص 506، ح 314 به نقل از شيخ طوسي، کتاب الغبية.

[11] اثبات الهداة، ج 3، ص 506 - 507، ح 315 به نقل از شيخ طوسي، کتاب الغيبة.

[12] اثبات الهداة، ج 3، ص 569، ح 680 به نقل از اثبات الرجعة.

[13] اثبات الهداة، ج 3، ص 570، ح 683 به نقل از اثبات الرجعة.

[14] اثبات الهداة، ج 3، ص 572، ح 694 به نقل از المهذب.

[15] اثبات الهداة، ج 3، ص 482، ح 189 به نقل از اکمال الدين.

[16] اثبات الهداة، ج 3، ص 483، ح 193 به نقل از اکمال الدين.

[17] اثبات الهداة، ج 3، ص 485، ح 206 به نقل از اکمال الدين.

[18] اثبات الهداة، ج 3، ص 509، ح 325 به نقل از شيخ طوسي، کتاب الغيبة.