بازگشت

روز جمعه


روز جمعه از وجوه متعددي اختصاص و انتساب به حضرت حجت بن الحسن عجل الله فرجه دارد چرا که ولادت با برکت آن حضرت، انتقال امامت به ايشان، وقوع ظهور، استيلاء و غلبه ايشان بر اعدائش، أخذ عهد و ميثاق براي ايشان و اجداد طاهرينش و اختصاص لقب «قائم (عليه السلام)» از جانب خداوند متعال، همه و همه در روز جمعه اتفاق افتاده است لذا اين جهات متعدد انسان را بر مي انگيزاند که سعي و تلاش بيشتري در دعا براي آن عزيز و طلب ظهورش داشته باشد.

زيارت امام زمان (عليه السلام) در روز جمعه:

السلام عليک يا حجة الله في ارضة، السلام عليک يا عين الله في خلقه، السلام عليک يا نور الله الذي يهتي به المهتدون و يُفرّج به عن المؤمنين السلام عليک ايها المُهذّب الخائف، السلام عليک ايها الوليّ الناصح، السلام عليک يا سفينة النجاة، السلام عليک يا عين الحياة، السلام عليک صلّي الله عليک و علي آل بيتک الطيّبين الطاهرين، السلام عليک عجّل الله لک ما وَعَدَک من النصر و ظهور الامر.

السلام عليک يا مولاي، أنا مولاک، عارف بأولاک وَ اُخراک، أتقرّب الي الله تعالي بک و بآل بيتک و أنتظرُ ظهورَک و ظهورَ الحقّ علي يدَيْک و أسئلُ اللهَ اَن يُصلّيَ علي محمّد و آل محمّد و اَن يَجعلَني مِن المُنتظرين لک و التّابعينَ و النّاصرين لک علي اعدائک و المستشهدينَ بين يدک في جملة أوُليائک.

يا مولاي يا صاحب الزمان صلواتُ اللهِ عليکَ و علي آل بيتک. هذا يوم الجمعه و هو يومُک المُتَوَقَّعُ فيه ظهورُک و الفرجُ فيه للمؤمنين علي يديک و قتل الکافرين بسيفک. و أنا يا مولاي فيه ضيفک و جارُک و انت يا مولاي کريم من اولاد الکرام و مأمورٌ بالضّيافة و الإجارة، فأضِفني و أجِرني صلواتُ اللهِ عليکَ و علي اهلِ بيتِک الطاهرين.

سيد بزرگوار علي بن طاووس رحمه الله مي گويد: من بعد از اين زيارت حضرت را در برابر خود تصوّر مي کنم و اشاره به حضرتش نموده و مي گويم:

نزيلک حيث ما اتجهت رکابي و ضيفک حيث کنتُ مِن البلاد

هر کجا که راحله ي من روي آورد به سوي تو فرود مي آيم و در هر شهري از شهر باشم مهمان تو هستم.

اعمال مستحب ديگري نيز براي روز جمعه نقل شده است که به بعضي از آنها اشاره مي شود.

براي تعجيل در فرج مستحب است انسان بعد از نماز صبح روز جمعه صد مرتبه سوره «قل هو الله احد» را بخواند و صد مرتبه استغفار کرده، صد مرتبه اينچنين صلوات بفرستد:

«اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم».

و همچنين امام صادق (عليه السلام) از پدران گراميش نقل کرده مي فرمايند:

کسي که پس از نماز جمعه هفت مرتبه بگويد:

«اللّهم صل علي محمد و آل محمد و عجّل فرج آلِ محمّد»

از اصحاب و ياران حضرت قائم صلوات الله عليه مي شود.

ديگر از دعاهايي که در روز جمعه مستحب بوده و خواندن آن شهرت دارد، دعاي شريف ندبه است که در بخش ادعيه بيان شد.

و نيز از اعمال مورد تأکيد در روز جمعه صلوات ضرّاب اصفهاني است که ضمن نقل داستان آن، اصل صلوات از کتاب صحيفه مهديه ذکر مي گردد.

و قضيه آن بدين شرح است که سيد جليل القدر علي بن طاووس رحمه الله مي فرمايد: صلوات ضراب اصفهاني صلواتي است بر پيغمبر و آل او (عليهم السلام) که از ناحيه مقدسه مولاي ما حضرت صاحب العصر و الزمان ارواحنا فداه روايت شده است.

اين صلوات حائز اهميت فراواني است که اگر به جهت عذري نتوانستي تعقيب عصر جمعه را انجام دهي، هرگز اين صلوات را ترک مکن زيرا اين سرّي است که خداي متعال ما را به آن آگاه نموده است.

عدّه اي از کساني که بارها از آنها نام برده ام با سند خود از جدّم ابو جعفر طوسي رحمه الله با سلسله سند معتبر از يعقوب بن يوسف ضرّاب غساني براي من نقل کرده اند که وي هنگام بازگشت از اصفهان چنين تعريف کرد:

در سال دويست و هشتاد و يک هجري قمري با عدّه اي از همشهري هاي اهل تسنّن عازم سفر حج شديم، چون به مکه مشرّفه رسيدم، يکي از آنها پيش قدم شد و در محلّه اي ـ که ميان بازار بود ـ براي ما خانه اي اجاره کرد. آنجا خانه ي حضرت امام رضا (عليه السلام) مشهور شده بود. در آن خانه پير زن گندم گوني زندگي مي کرد. چون فهميدم که آن خانه معروف به دارالرضا (عليه السلام) است از پير زن پرسيدم: تو چه نسبتي با صاحبان اين خانه داري؟ و چرا اين خانه دارالرضا (عليه السلام) ناميده شده؟

گفت: من از دوستداران اهل بيت هستم و اين خانه، خانه ي امام علي بن موسي الرضا (عليه السلام) است که امام حسن عسکري (عليه السلام) مرا در اين خانه ساکن نموده است و من از خدمتگزاران آن حضرت بودم.

چون اين سخن را از او شنيدم با او مأنوس شدم و اين راز را از رفقاي سنّي خود پنهان کردم.

مدتي که در آنجا بوديم برنامه ما چنين بود موقعي که شب از طواف خانه ي خدا بر مي گشتيم در ايوان خانه مي خوابيديم و درب خانه را مي بستيم و پشت آن سنگ بزرگي مي گذاشتيم (که از سنگيني آن را مي غلطانديم).

در آن ايواني که ما مي خوابيديم شبهاي متعدد نوري را مثل نور مشعل مي ديدم. و مشاهده مي کردم که درب خانه باز مي شد بدون اينکه کسي از ما درب را باز کند، شخصي ميانه اندام و گندمگون متمايل به زرد با اندامي زيبا را ديدم که در چهره ي زيباي او اثر سجده نمايان بود، دو پيراهن و عباي نازکي روي آن بر تن کرده و نعليني پوشيده بود، وارد مي شد و به اطاقي که پير زن در آن بود بالا مي رفت. و پير زن به ما مي گفت: کسي جز دخترم به اطاقِ من نمي آيد.

هنگامي که از پله ها بالا مي رفت نوري را مي ديدم که بر ايوان مي تابيد. بعد همان نور را در آن اطاق مي ديدم بدون اينکه چراغي روشن باشد.

همراهان من همين نور را ديدند و گمان مي کردند که آن شخص صاحب دخترِ پير زن مي باشد که در عقد متعه ي اوست و مي گفتند: اين علوي ها متعه را جائز مي دانند و اين به گمان خودشان حرام بود.

ما مي ديديم که آن شخص مي آمد و مي رفت و سنگ پشت درب به همان حالتي بود که ما گذاشته بوديم و ما از ترس اسباب و اثاثيه خود، درب را مي بستيم و کسي نبود که درب را باز کند يا ببندد. ولي آن شخص داخل مي شد و خارج مي گشت و سنگ به همان حالت پشت درب بود تا وقتي که مي خواستيم خارج بشويم کنار مي گذاشتيم.

چون اين جريان را ديدم قلبم به تپش افتاد و در وجودم هيبت او نمايان شد به آن پير زن ملاطفت نمودم و دوست داشتم قضيه ي اين شخص را بدانم. به او گفتم: فلاني دوست دارم بدون اطلاع دوستانم و محرمانه سئوالي از شما بپرسم. چون ديدي رفقايم نيستند بيا تا در مورد مسأله اي از تو سئوال کنم.

او در جواب من بلافاصله گفت: من هم مي خواهم رازي را با تو در ميان بگذارم اما تا حال به خاطر رفقاي تو فرصتي پيش نيامده است. گفتم مي خواهي چه بگويي؟

گفت: به تو مي گويد ـ و کسي را نام نبرد ـ با رفقا و شرکاي خود خشونت و درشتي مکن و با آنان دشمني و نزاع نداشته باش زيرا آنها دشمنان تو هستند و با آنها مدارا کن.

گفتم: چه کسي اين سخن را مي گويد؟ گفت: من مي گويم.

از هيبتي که از او در دلم افتاده بود جرأت نکردم دوباره سئوال را تکرار کنم. گفتم: منظورت کدام رفقاي من است؟ خيال مي کردم منظورش رفقايي بود که با آنها به حجّ مشرّف شده بودم.

گفت: شرکائي که در شهر تو هستند و در خانه ات با تو زندگي مي کنند. البته ميان من و آنها بگو مگويي در دين شده بود که از من سخن چيني شده بود و من به همين جهت فرار کردم و مدّتي به صورت مخفيانه زندگي کردم، بعد متوجه شدم که آنها از من سخن چيني کرده بودند.

به پير زن گفتم: تو چگونه از مواليان امام رضا (عليه السلام) هستي؟

گفت: من خدمتگذار حضرت امام حسن عسکري (عليه السلام) بودم.

چون اين مطلب را باور کردم با خود گفتم: خوب است درباره حضرت غائب صلوات الله عليه از او سئوال کنم؟ و گفتم: تو را به خدا آيا او را ديده اي؟ گفت: اي برادر من او را نديده ام، من با خواهرم ـ که باردار بود ـ از شهر خود بيرون آمدم و امام حسن (عليه السلام) به من مژده داد که در آخر عمرم او را خواهم ديد و فرمود: براي او چنان خواهي بود که براي من هستي.

من از آن روز مدتي است که در اين شهر هستم، اکنون با نامه و نفقه ي يک نفر خراساني ـ که زبان عربي را خوب مي داند ـ آمده ام،او سي دينار به من داده و مرا مأمور کرده تا امسال به حجّ مشرف شوم، من به شوق ديدار او از شهرم بيرون آمده ام راوي مي گويد: در اين لحظه به دلم افتاد که آن شخصي که بعضي از شبها به آن خانه مي آيد همان محبوب دلهاست. ده درهم صحيح که سکّه رضويه بود همراه داشتم که نذر کرده بودم تا در مقام ابراهيم (عليه السلام) بياندازم، آنها را بيرون آورده و به آن پير زن دادم و با خود گفتم: اگر اينها را به فرزندان حضرت زهرا (عليها السلام) بدهم بهتر است از اينکه در مقام ابراهيم (عليه السلام) بياندازم و ثوابش بيشتر است.

به او گفتم: اين پولها را به مستحقين از اولاد حضرت فاطمه (عليها السلام) بده و نيّتم اين بود که شخصي را که ديده ام پول ها را مي گيرد و به آنها مي دهد. پولها را گرفت و به اطاق بالا رفت پس از ساعتي آمد و گفت: او مي فرمايد: ما در آنها حقّي نداريم در آنچه نيّت کرده اي قرار بده.

ولي اين سکه رضوي را عوض آن از ما بگير و در آن مکاني که نذر کرده اي بيانداز.

همانطور که فرموده بود، انجام دادم و با خود گفتم: اين همان است که مأمور بودم از طرف او انجام بدهم! يعني حضرت حجّت صلوات الله عليه است پس از آن نسخه اي از توقيعي که به سوي قاسم بن علاء در آذربايجان صادر شده بود همراه من بود، به او گفتم: اين نسخه را به کسي که توقيعات و نامه هاي حضرت امام غائب صلوات الله عليه را ديده نشان مي دهي؟

گفت: بده به من، من مي شناسم.

نسخه را به او دادم و گمان کردم که آن پير زن مي تواند خوب بخواند.

گفت: اينجا نمي توانم بخوانم. به اطاق رفت. سپس آمد و گفت: اين توقيع صحيح است و در آن توقيع چنين نوشته شده بود: (مژده مي دهم شما را به مژده اي که به کسي نداده ام.)

آنگاه گفت: او به تو مي فرمايد: هرگاه بخواهي به پيامبر صلوات بفرستي چگونه صلوات مي فرستي؟ گفتم مي گويم:

«اللهم صل علي محمد و آل محمد و بارک علي محمد و آل محمد کأفضل ما صليّتَ و بارکتَ و ترحَّمتَ علي ابراهيم و آل ابراهيم انّک حميد مجيد»

گفت: نه چون خواستي صلوات بفرستي به همه آنها صلوات بفرست و هر کدام را نام ببر. گفتم: آري.

چون فردا شد آن پير زن آمد و همراه خود دفتر کوچکي داشت. گفت: او به تو مي گويد: چون خواستي بر پيامبر صلوات بفرستي طبق اين نسخه بر او و اوصياء او صلوات بفرست.

نسخه را گرفتم و اکنون به آن عمل مي کنم.

چند شب ديدم که او از اطاق پايين مي آيد و نور چراغ همچنان روشن است و من درب را مي گشودم و دنبال آن نور مي رفتم ولي کسي را نديدم فقط آن نور را مشاهده مي کردم. تا اينکه وارد مسجدي شد.

گروهي از مردم شهرهاي مختلف را ديدم که به درب خانه مي آمدند، برخي نامه هايي به آن پير زن مي دادند و پير زن نيز نوشته هايي به آنها مي داد و با هم ديگر حرف مي زدند ولي من سخنان آنها را نمي فهميدم و برخي از آن ها را هنگام برگشت در راه ديدم، تا اينکه واردبغداد شدم.

نسخه ي دفتري که از ناحيه حضرت بود چنين بود:

بسم الله الرحمن الرحيم

اللهم صل علي محمد سيد المرسلين و خاتم النبيين و حجة رب العالمين المنتجب في الميثاق المصطفي في الظلال المطهر من کل آفة البريء من کل عيب المؤمل للنجاة المرتجي للشفاعة المفوض إليه دين الله اللهم شرف بنيانه و عظم برهانه و أفلح حجته و ارفع درجته و أضئ نوره و بيض وجهه و أعطه الفضل و الفضيلة و الدرجة و الوسيلة الرفيعة و ابعثه مقاما محمودا يغبطه به الأولون و الآخرون و صل علي أمير المؤمنين و وارث المرسلين و قائد الغر المحجلين و سيد الوصيين و حجة رب العالمين و صل علي الحسن بن علي إمام المؤمنين و وارث المرسلين و حجة رب العالمين و صل علي الحسين بن علي إمام المؤمنين وارث المرسلين و حجة رب العالمين و صل علي علي بن الحسين سيد العابدين و إمام المؤمنين و وارث المرسلين و حجة رب العالمين و صل علي محمد بن علي إمام المؤمنين و وارث المرسلين و حجة رب العالمين و صل علي جعفر بن محمد إمام المؤمنين و وارث المرسلين و حجة رب العالمين و صل علي موسي بن جعفر إمام المؤمنين و وارث المرسلين و حجة رب العالمين و صل علي علي بن موسي إمام المؤمنين و وارث المرسلين و حجة رب العالمين و صل علي محمد بن علي إمام المؤمنين و وارث المرسلين و حجة رب العالمين و صل علي علي بن محمد إمام المؤمنين و وارث المرسلين و حجة رب العالمين و صل علي الحسن بن علي إمام المؤمنين و وارث المرسلين و حجة رب العالمين و صل علي الخلف الصالح الهادي المهدي إمام الهدي إمام المؤمنين و وارث المرسلين و حجة رب العالمين اللهم صل علي محمد و علي أهل بيته الأئمة الهادين العلماء الصادقين الأبرار المتقين دعائم دينک و أرکان توحيدک و تراجمة وحيک و حججک علي خلقک و خلفاؤک في أرضک الذين اخترتهم لنفسک و اصطفيتهم علي عبادک و ارتضيتهم لدينک و خصصتهم بمعرفتک و جللتهم بکرامتک و غشيتهم برحمتک و ربيتهم بنعمتک و غذيتهم بحکمتک و ألبستهم من نورک و رفعتهم في ملکوتک و حففتهم بملائکتک و شرفتهم بنبيک صلواتک عليه و آله اللهم صل علي محمد و عليهم صلاة کثيرة دائمة طيبة لا يحيط بها إلا أنت و لا يسعها إلا علمک و لا يحصيها أحد غيرک اللهم و صل علي وليک المحيي سنتک القائم بأمرک الداعي إليک الدليل عليک و حجتک علي خلقک و خليفتک في أرضک و شاهدک علي عبادک اللهم أعز نصره و مد في عمره و زين الأرض بطول بقائه اللهم اکفه بغي الحاسدين و أعذه من شر الکافرين و ازجر عنه إرادة الظالمين و خلصه من أيدي الجبارين اللهم أعطه في نفسه و ذريته و شيعته و رعيته و خاصته و عامته و عدوه و جميع أهل الدنيا ما تقر به عينه و تسر به نفسه و بلغه أفضل ما أمله في الدنيا و الآخرة إِنَّکَ عَلي کُلِّ شَيْء قَدِيرٌ اللهم جدد به ما محي من دينک و أحي به ما بدل من کتابک و أظهر به ما غير من حکمک حتي يعود دينک به و علي يديه غضا جديدا خالصا مخلصا لا شک فيه و لا شبهة معه و لا باطل عنده و لا بدعة لديه اللهم نوّر بنوره کل ظلمة و هد برکنه کل بدعة و اهدم بعزته کل ضلالة و اقصم به کل جبار و أخمد بسيفه کل نار و أهلک بعدله کل جائر و أجر حکمه علي کل حکم و أذل بسلطانه کل سلطان اللهم أذل کل من ناواه و أهلک کل من عاداه و امکر بمن کاده و استأصل من جحد حقه و استهان بأمره و سعي في إطفاء نوره و أراد إخماد ذکره اللهم صل علي محمد المصطفي و علي المرتضي و فاطمة الزهراء و الحسن الرضا و الحسين المصفا و جميع الأوصياء مصابيح الدجي و أعلام الهدي و منار التقي و العروة الوثقي و الحبل المتين و الصراط المستقيم و صل علي وليک و ولاة عهده و الأئمة من ولده و مد في أعمارهم و زد في آجالهم و بلغهم أفضل آمالهم دينا و دنيا و آخرة إِنَّکَ عَلي کُلِّ شَيْء قَدِيرٌ

و اين شرح دعايي بود که به صلوات ضراب اصفهاني مشهور است که طبق فرموده سيد بن طاووس خواندن آن بسيار مورد تأکيد است.