بازگشت

عبارات نامريي


محمّد بن شاذان مي گويد:

مردي از اهالي شهر بلخ مالي را به همراه نامه اي براي امام (عليه السلام) مي فرستد. او انگشت خود را مانند قلم روي کاغذ حرکت مي دهد بدون اين که اثري بر جاي بگذارد [و به وسيله آن عبارت عجيب و نامرئي از امام (عليه السلام) التماس دُعا مي نمايد ]و به قاصد مي گويد: اين مال را به کسي بده که نامه را به تو بازگو کند.

قاصد به سوي سامرّا حرکت مي کند، وارد شهر مي شود و به محله عسکر مي رود. ابتدا سراغ جعفر [کذّاب]را گرفته و مطلب را از او جويا مي شود.

جعفر گفت: آيا به بداء [1] ايمان داري؟

مرد گفت: آري.

جعفر گفت: براي صاحب نامه بداء حاصل شده و به تو امر کرده که اين مال را به من بدهي!

آن مرد گفت: اين جواب مرا قانع نمي کند.

آن شخص اين را مي گويد و از نزد جعفر خارج مي شود، او در ميان شيعيان مي چرخيد تا اين که نامه اي بدين مضمون به او رسيد:

«اين مالي است که مي خواستند به حيله از چنگ تو خارج سازند! آن را روي صندوقي نهاده بودي با اين که دزدان هرچه داخل صندوق بوده برده اند، آن مال سالم مانده است!».

نامه صاحب مال را فرستادم آن را برگردانده و مرقوم فرموده بودند:

« [با آن عبارات نامرئي] التماس دُعا نموده اي، خدا حاجتت را بر آورده سازد».

و بعدها حاجت آن مرد بلخي نيز برآورده شد! [2] .


پاورقي

[1] بداء يعني: پيدا شدن رأي ديگر در امري (فرهنگ معين، ج 1، ص 479).

[2] کمال الدين، ج 2، ص 488 و 489، ذکر التوقيعات، بحار الانوار، ج 51، ص 327.