بازگشت

مقام پدرت را به تو عطا کرديم


محمّد بن ابراهيم بن مهزيار مي گويد:

پس از شهادت امام حسن عسکري (عليه السلام) در مورد امام پس از ايشان دچار شک و ترديد شدم. پدرم که از وکلاي امام حسن عسکري (عليه السلام) بود اموال زيادي را از شيعيان به عنوان سهم امام جمع آوري نموده بود. به همين خاطر تصميم گرفت که خود به عراق رفته و وجوهات متعلّق به امام (عليه السلام) را به دست جانشين امام حسن عسکري (عليه السلام) برساند.

او آماده حرکت شد و سوار کشتي شد، من هم به دنبال او براي بدرقه رفتم، اما همين که سوار شد، حالش دگرگون شده و تب شديدي گرفت و به من گفت: مرا بازگردان! مرا بازگردان! اين علامت مرگ من است. پسرم! در مورد اين مال که با من است تقواي الهي را پيشه کن.

وي پس از اين که وصيت خود را بازگو کرد از دنيا رفت.

من با خود گفتم: پدرم هيچ گاه سفارش بي جايي نمي کرد. اين مال را به عراق مي برم، و خانه اي کنار شط کرايه مي کنم و به کسي هم چيزي نمي گويم، اگر همان طور که در زمان امام حسن عسکري (عليه السلام) حجّت بر من آشکار بود، امام زمان (عليه السلام) را شناختم، اموال را به او تحويل مي دهم و گرنه به نيابت، تمام آنها را بين فقرا تقسيم مي کنم.

وقتي به عراق رفتم همين کار را کردم، بعد از چند روز نامه اي از حضرت (عليه السلام) به اين مضمون به دستم رسيد: «اي محمّد! فلان و فلان چيز در فلان و فلان بسته نزد توست»

و از چيزهاي بسياري که با خود داشتم و از آن اطلاعي نداشتم خبر داده بود، من هم اموال را به پيک حضرت تحويل دادم.

چند روز ماندم که ديگر خبري نشد، بسيار غمگين شدم تا اين که دوباره نامه اي از حضرت دريافت کردم که: «مقام پدرت را به تو عطا کرديم پس خدا را سپاس گو!» [1] .


پاورقي

[1] غيبة طوسي، ص 281 و 282، بعض معجزات الحجّة (عليه السلام) ، بحار الانوار، ج 51، ص 310 و 311.