مردي که متحير بود
حسن بن عيسي مي گويد:
هنگامي که امام حسن عسکري (عليه السلام) به شهادت رسيد، مردي مصري وارد مکّه شد، او مقداري سهم امام با خود آورده بود تا به صاحب الامر (عليه السلام) تحويل بدهد، متوجه شد که مردم در امر جانشيني امام حسن عسکري (عليه السلام) دچار اختلاف شده اند.
گروهي مي گويند: امام بعد از خود جانشيني تعيين نکرده است.
عدّه اي مي گويند: جانشين امام، جعفر بن علي (جعفر کذّاب) مي باشد.
و دسته اي نيز مي گويند: فرزندش جانشين اوست.
آن مرد، شخصي را ـ که کنيه او ابوطالب بود ـ بانامه اي براي تحقيق به سامرا و محله عسکر فرستاد.
ابوطالب ابتدا نزد جعفر بن علي (کذّاب) رفت، و از او براي اثبات امامت برهاني خواست.
جعفر گفت: فعلاً برهاني ندارم!.
ابوطالب به درِ خانه امام حسن عسکري (عليه السلام) رفت و نامه را به فردي که بين مردم مشهور بود که از سفراي امام است، داد.
امام در پاسخ مرقوم فرموده بود: خداوند دوستت را جزاي خير دهد، او فوت کرد و وصيت نموده که مالي را که نزد او بود به شخص مورد اعتمادي بدهند که هر طور مي داند مصرف کند.
من پاسخ نامه را گرفتم و همانطور که حضرت فرموده بود واقع شده بود. [1] .
پاورقي
[1] ارشاد، ج 2، ص 364 و 365، دلائل و بيّنات الامام (عليه السلام) ، بحار الانوار، ج 51، ص 299.