خود را به قافله برسان
ابوعبداللّه بن صالح مي گويد:
در يکي از سالها به بغداد رفتم. هنگامي که مي خواستم از بغداد خارج شوم از امام زمان (عليه السلام) توسط نائب خاصشان اجازه خروج خواستم.
ايشان اجازه نفرمود، و کاروان حرکت کرد، من بيست و دو روز در بغداد ماندم، روز چهارشنبه اي، اجازه خروج يافتم. و امر فرموده بودند که: خود را به قافله برسان!
من از اين که بتوانم خود را به قافله برسانم، نااميد شده بودم، در عين حال حرکت کردم و به نهروان رسيدم، ديدم قافله آنجا توقف کرده است. همين که به شترم آب و علف دادم، قافله حرکت کرد، و من هم حرکت نمودم و چون حضرت مرا دُعا فرموده بودند که سلامت باشم، الحمداللّه هيچ اتّفاق بدي برايم نيفتاد. [1] .
پاورقي
[1] کافي، ج 1، ص 519، مولد الصاحب (عليه السلام) ، ارشاد، ج 2، ص 357، دلائل و بيّنات الامام (عليه السلام) ، بحار الانوار، ج 51، ص 297.