بازگشت

جنگ صفين و ياري امام زمان


محي الدين اربلي مي گويد:

نزد پدرم نشسته بودم، مردي را کنار او ديدم که چرت مي زد. ناگهان عمّامه اش افتاد و زخم بزرگي که در سر داشت، نمايان شد.

پدرم از او پرسيد: اين زخم چيست؟

گفت: زخمي است که در جنگ صفّين برداشته ام!

ما گفتيم: چه مي گويي؟ قرن ها است که از واقعه صفّين مي گذرد؟

او گفت: در سفري با شخصي همسفر شدم، در راه مصر بوديم، در غزّه [1] با او در مورد جنگ صفّين صحبت مي کردم او گفت: اگر من آن زمان در جنگ صفّين حضور داشتم شمشيرم را از خون علي (عليه السلام) و يارانش سيراب مي نمودم.

من در پاسخ گفتم: من هم اگر در آن أيّام بودم شمشيرم را از خون معاويه و يارانش سيراب مي نمودم. حالا هم دير نشده است من و تو مي توانيم با هم در دفاع از علي (عليه السلام) و معاويه بجنگيم.

در اين اثنا، حالت جدّي به خود گرفته و با هم در آويختيم، معرکه عجيبي برپا کرديم، ضربات کاري شمشير ميان من و او ردّ و بدل شد، من از ناحيه سر مجروح شده و در اثر آن، از هوش رفتم. از خود بي خود شدم و افتادم و نفهميدم چقدر طول کشيد، ناگاه احساس کردم که کسي مرا با گوشه نيزه اي بيدار مي کند.

چشمانم را گشودم، او از اسب پايين آمد و بر زخم سرم دستي کشيد. احساس کردم که ديگر دردي ندارم. آن گاه رو به من کرد و فرمود: همين جا باش تا بيايم.

ناگهان از مقابل ديدگانم ناپديد شد، مدّتي نگذشت که ديدم سر بريده دشمنم را در دست گرفته و چهار پايان او را با خود مي آورد.

وقتي به نزد من رسيد فرمود: اين سر دشمن تو است، چون تو ما را ياري کردي ما نيز تو را ياري کرديم. چنان که خداوند کسي که او را ياري کند او را ياري مي نمايد.

عرض کردم: شما که هستيد؟

فرمود: م ح م د بن حسن. و هر که از تو در مورد زخم سرت پرسيد بگو: در جنگ صفّين مجروح شده اي. [2] .


پاورقي

[1] اسم محلي است در فلسطين.

[2] بحار الانوار، ج 52، ص 75.