بازگشت

دواي درد من تويي


سيد باقي بن عطوه حسني مي گويد:

پدرم زيدي مذهب بود و اطرافيان خود مخصوصاً فرزندانش را از تمايل به مذهب شيعه اثني عشري باز مي داشت، و به شيعيان مي گفت: سال ها است کليه هاي من بيمار است و من از اين درد رنج مي برم. اگر صاحب الامر شما مرا شفا دهد، من مذهب شما را قبول مي کنم.

يک شب، همه دور هم جمع بوديم ناگاه صداي پدرمان را شنيديم که ما را به کمک مي طلبيد. به سرعت نزد او رفتيم. گفت: صاحب الامرتان را دريابيد که همين الآن از نزد من خارج شد.

مابه سرعت به جستجو پرداختيم، اما کسي رانيافتيم. وقتي بازگشتيم و ماجرا را پرسيديم، گفت: شخصي آمد پيش من و گفت: اي عطوه!

گفتم: تو کيستي؟

گفت: صاحب الامر و امام فرزندانت!

آن گاه دست مبارکش را به کليه هاي من کشيد و فشار داد و رفت. وقتي متوجه شدم، ديدم اثري از درد نمانده است!

بيماري پدرم ازآن روزاز بين رفت و او مانند آهو چابک و سرحال شد. [1] .


پاورقي

[1] کشف الغمة، ج 3، ص 300 و 301، في معجزات الصاحب7، بحار الانوار، ج 52، ص 65.