بازگشت

تشکيل مجامع جهاني و تنظيم اعلاميّه حقوق بشر


مي دانيم جنگ جهاني اوّل و دوم که بي شباهت به حالت جنون



[ صفحه 39]



ادواري در عالم بشريّت نبود، در برابر اثرات مرگبارش، آثار بيدار کننده اي از خود به يادگار گذاشت.

به دنبال جنگ جهاني اوّل، «جامعه ملل» تشکيل شد اما چيزي نگذشت که با غرّش توپهاي جنگ جهاني دوم، بقاياي آن در هم فرو ريخت.

ولي همان تجربه کوتاه مدّت سبب شد که پس از پايان جنگ جهاني دوم، اساس نسبتاً محکمتر براي يک مرکز و مرجع جهاني، به نام «سازمان ملل متّحد» چيده شود، و منشور جالبي به عنوان «اعلاميّه حقوق بشر» تنظيم گردد.

انکار نمي کنيم که بسياري از موادّ آن شبيه همان ضرب المثل معروف خودمان درباره «زنگ» و «گربه» است و کسي را نمي توان پيدا کرد که در شرايط کنوني اين زنگ به گردن آن گربه بياويزد ولي اين را نيز نمي توان انکار کرد که اين گام با تمام نقايصش گام مهمّي است که برداشته شده، و حدّاقل همه مردم جهان به درستي اين طرز فکر ايمان دارند، هرچند در عمل پايشان لنگ است!

خوب ملاحظه کنيد آيا موادّ زير را که از «اعلاميّه جهاني حقوق بشر» نقل کرده ايم همانها نيست که در بحثهاي گذشته دنبال آن مي گشتيم؟!

مادّه اول: تمام افراد بشر آزاد به دنيا مي آيند، و از لحاظ حيثيّت و حقوق با هم برادرند ـ همه داراي عقل و وجدان مي باشند و بايد نسبت به يکديگر با روح برادري رفتار کنند...



[ صفحه 40]



مادّه سوم: هر کس حق زندگي و آزادي و امنيّت شخصي دارد...

مادّه پنجم: احدي را نمي توان تحت شکنجه، و يا مورد مجازات و رفتاري موهن و ظالمانه، يا برخلاف شؤون انسانيّت، قرار داد.

مادّه ششم: هر کس حق دارد که در همه جا، به عنوان يک انسان، در برابر قانون شناخته شود.

مادّه هفتم: همه در برابر قانون مساوي هستند، و حق دارند بدون تبعيض و با رعايت تساوي حقوق، از حمايت قانون برخوردار شوند...

مادّه بيست و ششم: هر کس حق دارد از آموزش و پرورش بهره مند شود،... آموزش و پرورش بايد طوري هدايت شود که شخصيّت انساني هر کس را به حدّ اکمل رشد آن برساند و احترام حقوق و آزاديهاي بشر را تقويت کند...

مادّه بيست و نهم: هر کس در مقابل آن جامعه اي «وظيفه» دارد، که رشد آزاد و کامل شخصيّت او را ميسّر سازد.

و بالاخره آخرين مادّه اين اعلاميّه جهاني راه را براي تمام سوءاستفاده جويان مي بندد:

مادّه سي ام: هيچيک از مقرّرات اعلاميّه حاضر نبايد طوري تفسير شود که متضمّن حقّي براي دولتي، يا جمعيّتي، يا فردي، باشد که به موجب آن بتواند هر يک از حقوق و آزاديهاي مندرج در اين اعلاميّه را از بين ببرند، و يا در راه آن فعّاليّتي نمايند.

مجدّداً يادآور مي شويم که آنقدر خوش باور نيستيم که اين شعارهاي زيبا و دل انگيز را که در شرايط نابسامان دنياي کنوني، شبيه «رؤياي شيرين و دلپذيري» است که تا مرحله تحقّق خارجي فاصله بسيار دارد، اموري انجام يافته تصوّر کنيم، و يا ضعف و ناتواني اين



[ صفحه 41]



مجامع بزرگ جهاني را از حلّ بسياري از مشکلات ناديده بگيريم.

ولي نبايد همانند افراد منفي باف، وجود آن را که دليل بر وارد شدن بشريّت در يک مرحله جديد تاريخي است ناديده بنگاريم.

مي دانيم «سازمان ملل متّحد» در واقع حکم يک «سازمان مادر» را دارد، و از آن شعبي منشعب مي گردد که يکي از آنها «شوراي امنيّت» است.

تفاوت اين «فرزند» با آن «مادر» در آن است که «آن» قدرت اجرايي ندارد و مصوّباتش يک سلسله توصيه هاي رسمي، به کشورهاي جهان است.

به همين دليل، گاهي افراد بدبين، از اين مجمع جهاني، به عنوان «ميز خطابه» يا «تالار سخنراني جهاني» يا «پارلمان بي دولت» و مانند آن تعبير مي کنند ولي هر چه هست اين فايده را دارد که همه کشورهاي جهان در رأي گيري بر اساس «مساوات و برابري» در آن شرکت دارند، و مصوّباتش تأثير رواني و معنوي قابل ملاحظه اي در افکار عمومي مردم جهان دارد.

امّا فرزندش «شوراي امنيت» توانايي کافي و قدرت اجرايي دارد! و اگر بخواهد مي تواند مصوّبات خود را پياده کند، ولي متأسّفانه قدرت کافي براي رأي گيري ندارد زيرا قدرتهاي پنجگانه (آمريکا و شوروي و چين و فرانسه و انگليس) که عضو دائمي و ابدي! شورا هستند هر يک به تنهايي مي تواند با رأي منفي خود همه تصميمها را خنثي کند و اين حقّ «وتو» که علامت يادگاري از عهد استعمار بر پيشاني اين مرکز



[ صفحه 42]



مهمّ جهاني است، آن را غالباً در تصميمهاي مهم فلج مي سازد!

بنابراين، يکي قدرت اجرا دارد و تصويب نمي کند، و ديگري تصويب مي کند و توانايي بر اجرا ندارد!

امّا با تمام اين اشکالات همين «مرکز نيم بند» سازمان ملل و دستاوردهايش، همين کانون پر سر و صداي کم اثر، اگر از انصاف نگذريم تا کنون توانسته است کارهايي ـ هر چند کوچک ـ انجام دهد و قطع نظر از کارش، همين صورت ظاهرش، دليل بر اين است که طرز فکر جديدي در دنيا در حال تکوين است که از مراحل «نيمه جدّي» و يا حتّي شبيه به شوخي آغاز شده، و به سوي مراحل جدّي تر در حال حرکت است به دليل اينکه تمام کشورهاي جهان با تمام اختلافهايي که در مکتب و روش دارند احساس نياز به وجودش مي کنند و کنار رفتن از آن را بسيار بد مي دانند.