وحدت دين
شک نيست که اختلافات مذهبي با يک نظام توحيدي در تمام زمينه ها، سازگار نيست زيرا همين اختلاف براي بر هم زدن هر نوع وحدت کافي است.
بعکس، يکي از عوامل مهم وحدت، وحدت دين و مذهب است که مي تواند مافوق همه اختلاف ها باشد، و نژادها و زبان ها و ملّيّتها و فرهنگ هاي گوناگون را در خود گردآوري و از آنها جامعه واحدي
[ صفحه 288]
بسازد که همگان در آن همچون برادران و خواهران باشند که: «انّما المؤمنون اخوه»
به همين دليل، يکي از برنامه هاي اساسي آن مصلح و انقلابي بزرگ، توحيد صفوف در سايه توحيد مذهب، است.
ولي نبايد ترديد به خود راه داد که اين توحيد نه ممکن است اجباري باشد و نه اگر امکان اجبار در آن بود، منطقي بود اجباري
شود.
مذهب با قلب و روح آدمي سر و کار دارد و مي دانيم قلب و روح از قلمرو زور و اجبار بيرون است و دست کسي به حريم آن دراز نمي شود.
بعلاوه، روش و سنّت پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) ـ چنانکه قرآن هم گواهي مي دهد ـ بر اجبار نبوده که: «لااکراه في الدّين»
لذا، همواره اسلام، اهل کتاب را به عنوان يک اقلّيّت سالم پذيرفته و از آن ها مادام که دست به تحريکاتي نزنند حمايت کرده است.
با توجّه به اين که در دوران حکومت آن مصلح بزرگ، همه وسايل پيشرفته ارتباط جمعي، در اختيار او و پيروان رشيد او است، و با توجّه به اين که اسلام راستين با حذف پيرايه ها کشش و جاذبه اي فوق العاده اي دارد، بخوبي مي توان پيش بيني کرد که اسلام با تبليغ منطقي و پيگير، از طرف اکثريّت قاطع مردم جهان پذيرفته خواهد شد و وحدت اديان از طريق اسلام پيشرو، عملي مي گردد.
[ صفحه 289]
اين حقيقت را که از راه دليل عقلي بالا در يافتيم، در روايات اسلامي نيز به روشني ديده مي شود.
«مفضّل» در ضمن حديثي طولاني از امام صادق(عليه السلام) چنين نقل مي کند:
«... فواللّه يا مفضّل ليرفع عن الملل و الاديان الاختلاف و يکون الدّين کلّه واحداً کما قال اللّه عزّوجلّ اِنَّ الدّين عنداللّه الاسلام...؛ [1] ... به خدا سوگند اي مفضّل اختلاف از ميان
اديان برداشته مي شود و همه به صورت يک آئين در مي آيد همان گونه که خداوند عزّوجلّ مي گويد: دين در نزد خدا تنها اسلام است...»
در تفسير بعضي از آيات قرآن که اشاره به قيام مهدي(عليه السلام) مي کند نيز سابقاً نظير همين مطلب را خوانديم.
و به اين ترتيب، آئين توحيد و اسلام در همه خانه ها، در درون زندگي همه انسانها، و در تمام دلها وارد مي شود.
ولي با اينهمه نمي توان گفت که اقلّيّتهاي کوچکي از پيروان اديان آسماني ديگر مطلقاً وجود نخواهد داشت چرا که انسان داراي آزادي اراده است و اجباري در چنين نظام حکومتي در کار نيست و امکان دارد افرادي بر اثر اشتباه يا تعصّب بر عقيده پيشين باقي بمانند، هر چند اکثريّت گرايش به نظام توحيدي اسلام خواهند کرد، و اين يک امر طبيعي است.
[ صفحه 290]
ولي به هر حال، اگر چنين اقلّيّتي هم وجود داشته باشد، به صورت يک اقلّيّت سالم و با حفظ شرايط «اهل ذمّه» مورد حمايت آن حکومت اسلامي خواهند بود.
[ صفحه 293]
پاورقي
[1] بحار الانوار، ج 53، ص 4.