بازگشت

ترسيم هدف آفرينش


هيچ عاقلي بي هدف گام بر نمي دارد، و هر حرکتي که در پرتو عقل و علم انجام گيرد در مسير هدفي قرار خواهد داشت.

با اين تفاوت که هدف در کار انسانها معمولا رفع نيازمندي خويش و برطرف ساختن کمبودهاست، ولي در کار خدا هدف متوجّه ديگران



[ صفحه 235]



و رفع نيازهاي آنهاست چرا که ذات او از هر نظر بي پايان است و عاري از هر گونه کمبود و با اين حال انجام دادن کاري به نفع خود، درباره او مفهوم ندارد.

حالا به اين مثال توجّه کنيد:

در زميني مستعد و آماده، باغي پر گل و ميوه احداث مي کنيم در لابه لاي درختان و بوته هاي گل،علف هرزه هايي مي رويند هر وقت به آبياري آن درختان برومند مي پردازيم علف هرزه ها نيز از پرتو آنها سيراب مي شوند.

در اينجا ما دو هدف پيدا مي کنيم:

هدف اصلي که آب دادن درختان ميوه و بوته هاي گل است.

و هدف تبعي که آبياري علف هرزه هاي بي مصرف مي باشد.

بدون شک هدف تبعي نمي تواند انگيزه عمل گردد، و يا حکيمانه بودن آن را توجيه کند مهم همان هدف اصلي است که جنبه منطقي دارد!

حال اگر فرض کنيم بيشتر درختان باغ خشک شوند و جز يک درخت باقي نماند، امّا درختي که به تنهايي گلها و ميوه هايي را که از هزاران درخت انتظار داريم به ما مي دهد بدون ترديد براي آبياري همان يک درخت هم که باشد برنامه آبياري و باغباني را ادامه خواهيم داد گو اينکه علف هرزه هاي زيادي نيز از آن بهره گيرند، و اگر يک روز آن درخت نيز بخشکد آنجاست که دست از آبياري باغ مي کشيم هرچند علف هرزه ها بميرند.



[ صفحه 236]



جهان آفرينش بمانند همان باغ پر طراوت است و انسانها درختان و بوته هاي اين باغند.

آنها که در مسير تکاملند درختان و شاخه هاي پر برند.

و آنها که به پستي گرائيده و منحرف و آلوده اند علف هرزه هاي اين باغند.

مسلّماً اين آفتاب درخشان، اين مولکولهاي حياتبخش هوا، اينهمه برکات زمين و آسمان، براي آن آفريده نشده است که مشتي فاسد و هرزه به جان يکديگر بيفتند و به خوردن يکديگر مشغول شوند و جز ظلم و ستم و جهل و فساد محصولي براي اجتماع آنها نباشد نه! هرگز هدف آفرينش نمي تواند اينها باشد!

اين جهان و تمام مواهب آن ـ از ديدگاه يک فرد خداپرست که با مفاهيمي چون علم و حکمت خدا آشناست ـ براي صالحان و پاکان آفريده شده است همانگونه که سرانجام نيز بطور کامل از دست غاصبان در خواهد آمد و در اختيار آنان قرار خواهد گرفت. (ان الارض يرثها عبادي الصالحون).

باغبان آفرينش (جهان پهناور هستي) به خاطر همين گروه فيض و مواهب خود را همچنان ادامه مي دهد هر چند علف هرزه ها نيز به عنوان يک هدف تبعي سيراب گردند و بهره مند شوند ولي بي شک هدف اصلي آنها نيستند.

و اگر فرضاً روزي فرا رسد که آخرين نسل گروه صالحان از روي زمين برچيده شوند، آن روز دليلي بر ادامه جريان اين مواهب وجود



[ صفحه 237]



نخواهد داشت.

آن روز آرامش زمين به هم مي خورد، و آسمان برکات خود را قطع مي نمايد، و زمين از دادن بهره به انسانها مضايقه خواهد کرد!

پيامبر يا امام، سمبل گروه صالحان و نمونه بارز انسان کامل است يعني، همان گروهي که هدف اصلي آفرينش را تشکيل مي دهند و به همين دليل وجود او به تنهايي يا در رأس گروه صالحان، توجيه کننده هدف آفرينش و مايه نزول هر خير و برکت و ريزش باران فيض و رحمت خدا است اعم از اين که در ميان مردم آشکارا زندگي کند يا مخفي و ناشناس بماند.

درست است که افراد صالح ديگر نيز هر کدام هدفي هستند براي آفرينش، و يا به تعبير ديگر، بخشي از آن هدف بزرگ، ولي نمونه کامل اين هدف همين انسانهاي نمونه و مردان آسماني مي باشند، هر چند سهم دگران نيز محفوظ است.

و از اينجا روشن مي شود، آنچه در پاره اي از عبارات به اين مضمون وارد شده که:

«بيمنه رزق الوري و بوجوده تثبت الارض والسّماء از برکت وجود او (يعني حجّت و نماينده الهي) مردم روزي مي برند، و به خاطر هستي او آسمان و زمين برپاست!» يک موضوع «اغراق آميز» و «دور از منطق» و يا «شرک آلود» نمي باشد همچنين، عبارتي که به عنوان يک حديث قدسي خطاب به پيامبر از طرف خداوند در کتب مشهور نقل شده: «لولاک لما خلقت الافلاک اگر تو نبودي آسمانها را نمي آفريديم» بيان يک واقعيّت



[ صفحه 238]



است نه مبالغه! گوئي، منتها او شاهکار هدف آفرينش است و صالحان ديگر هر کدام بخشي از اين هدف بزرگ را تشکيل مي دهند.

از مجموع آنچه در اين فصل تحت پنج عنوان گفته شد، چنين نتيجه مي گيريم:

آنها که دور نشسته اند و وجود امام را در عصر غيبت يک وجود شخصي و بدون بازده اجتماعي دانسته اند و به عقيده شيعه در اين زمينه تاخت و تاز کرده اند که وجود چنين امامي چه نفعي در مقام رهبري و امامت خلق مي تواند داشته باشد، آنچنان که آنها گفته اند نيست، و آثار وجودي او در اين حال نيز فراوان است.



[ صفحه 241]