بازگشت

مهدي دوازدهمين جانشين پيامبر


آنچه تا کنون پيرامون «مصلح بزرگ جهاني» و «برنامه هاي انقلابي مهدي» در اين کتاب مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته، قسمتي صرفاً در يک شکل کلّي عقلي، و بخش ديگري در يک شکل کلّي اسلامي بوده است ولي اعتقاد شيعه که از مکتب اهل بيت پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) تغذيه مي شود، و يژگيهايي دارد که در اين فصل مورد بررسي قرار مي گيرد اين ويژگيها عبارتند از:

1ـ عقيده شيعه بر اين است که مهدي دوازدهمين جانشين پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) و فرزند امام حسن عسکري(عليه السلام) است نامش «محمّد» و کنيه اش «ابوالقاسم» و لقبش «مهدي» و «صاحب الزّمان» و «قائم» مي باشد.

2ـ «مهدي» هم اکنون زنده است و چون تولّدش به سال 255 هجري بوده هم اکنون بيش از هزار سال از عمر او مي گذرد.

3ـ «مهدي» در عين اين که در حال حيات است از نظرها پنهان مي باشد يعني، با اين که از يک زندگي طبيعي برخوردار است، ولي



[ صفحه 190]



بطور ناشناس در همين جهان زندگي دارد.

امّا بقيه فرق اسلامي ـ جز معدودي ـ عقيده دارند که او در آخر زمان متولّد مي گردد هرچند از دودمان پيامبر است بنابراين، عمري با اين غيبت طولاني براي او قائل نيستند البتّه افراد کمي از اهل تسنّن نيز او را فرزند امام حسن عسکري(عليه السلام) مي دانند.

به هر حال، عقيده ويژه شيعه سه سؤال مهم را بر مي انگيزد:

سؤال اول

سؤال معروف «طول عمر» است که از قديم مطرح بوده است که چگونه ممکن است انساني اينهمه عمر کند در حالي که هيچ گاه نديده ايم سنّ انسانها از يکصد الي يکصد و ده بيست سال تجاوز کند! اين عمر طولاني با توجّه به حدّاکثر عمرهايي که در اطراف خود مي بينيم چگونه سازگار است؟

سؤال دوم

درباره فلسفه اين غيبت طولاني است که چرا امام و رهبر جامعه اسلامي اينهمه مدّت در پرده غيبت بماند، سرّ اين کار چيست؟

سؤال سوم

که ارتباط نزديکي با سؤال دوم دارد ـ هر چند از آن جدا است ـ پيرامون فايده وجود امام(عليه السلام) در دوران غيبت است هنگامي که پيشوا با پيروان خود ارتباط نداشته باشد و مردم جهان نتوانند او را ببينند و از رهبريهاي او بهره گيرند، چه نقشي مي توان براي او تصوّر کرد؟ و به



[ صفحه 191]



تعبير ديگر، زندگي او در اين دوران يک زندگي خصوصي و شخصي است نه اجتماعي و در مقام رهبري!

در اين جا لازم است نخست به مدارک شيعه در زمينه اين اعتقادات سه گانه بپردازيم.

سپس ببينيم سؤالات سه گانه فوق را چگونه مي توان پاسخ داد.

قبلا ذکر اين نکته لازم است که دلايلي عقلي هيچ گاه نمي تواند انگشت روي شخص معيّني در اين زمينه بگذارد، بلکه نتايج اين دلائل همواره کلّي است.

روايات اهل تسنّن درباره مهدي نيز غالباً کلّي است تنها از کسي از دودمان پيامبر است با لقب «مهدي» و با نام «محمّد» (همانند نام پيامبر اسلام) سخن مي گويد باستثناي چند روايت که تمام مشخّصات پدر يا اجداد او را نقل مي کند و با عقيده شيعه انطباق دارد، مانند دو روايت زير:

1ـ «شيخ سليمان قندوزي» که از علماي اهل سنّت است در کتاب معروف «ينابيع المودّة» از کتاب «فرائد السّمطين» از ابن عباس نقل مي کند که مردي يهودي به خدمت پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) آمد و سؤالات فراواني کرد و پس از دريافت پاسخ خود نور ايمان در قلبش درخشيد و مسلمان شد از جمله پرسيد:

«وصيّ تو کيست؟ زيرا هر پيامبري بايد وصي داشته باشد، همانگونه که پيامبر ما موسي(عليه السلام) «يوشع بن نون» را وصي (و جانشين) خود قرار داد.»



[ صفحه 192]



پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) در پاسخ اين سؤال فرمود:

«انّ وصيّي عليّ بن ابي طالب و بعده سبطاي الحسن و الحسين تتلوه تسعة ائمّة من صلب الحسين وصي من عليّ بن

ابي طالب و پس از او دو فرزندزاده من حسن و حسين هستند و پس از حسين نه امام از نسل حسين خواهند بود.»

مرد يهودي از پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) خواهش کرد نامهاي آنها را بيان کند، پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود:

«اذا مضي الحسين فابنه علي فاذا مضي علي فابنه محمّد فاذا مضي محمد فابنه جعفر فاذا مضي جعفر فابنه موسي فاذا مضي موسي فابنه علي فاذا مضي علي فابنه محمّد فاذا مضي محمّد فابنه علي فاذا مضي علي فابنه الحسن فاذا مضي الحسن فابنه الحجّة محمّد المهدي فهولاء اثنا عشر... هنگامي که حسين در گذرد فرزندش علي و هنگامي که

علي در گذرد فرزندش محمّد و هنگامي که محمّد در گذرد، فرزندش جعفر و هنگامي که جعفر وفات کند، فرزندش موسي و هنگامي که موسي از دنيا برود، فرزندش علي و هنگامي که علي ديده از جهان فرو بندد، فرزندش محمّد و هنگامي که محمّد رحلت کند، فرزندش علي و هنگامي که علي به جهان ديگر بشتابد، فرزندش حسن و هنگامي که حسن با دنيا وداع گويد، فرزندش الحجّة محمّد المهدي جاي او را خواهد گرفت اينها دوازده نفرند (اوصيا و جانشينان من)...»



[ صفحه 193]



سپس از چگونگي مرگ و شهادت آنها مي پرسد و پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) پس از توضيحاتي مي فرمايد:

«و انّ الثّاني عشر من ولدي يغيب حتّي لايري، و يأتي علي امّتي بزمن لايبقي من الاسلام الاّ اسمه ولايبقي من القرآن الاّ رسمه فحينئذ يأذن اللّه تبارک و تعالي له بالخروج فيظهر اللّه الاسلام به و يجدّده... دوازدهمين فرزند

من پنهان مي گردد و ديده نمي شود و زماني براي پيروان من فرا مي رسد که از اسلام جز نام و از قرآن جز خطوط باقي نمي ماند در اين هنگام، خداوند تبارک و تعالي به او اجازه قيام و خروج مي دهد و اسلام را به وسيله او آشکار و تجديد مي کند...»

مرد يهودي پس از قبول اسلام اشعاري مي سرايد که ضمن آن اشاره به جانشينان و اوصياي پيامبر کرده از جمله درباره آخرين آنها مي گويد:

«آخرهم يسقي الظماء و هوالامام المنتظر؛ [1] آخرين آنها

تشنگان (حقّ و عدالت) را سيراب مي کند و اوست امام منتظر!»

2ـ باز در همان کتاب از «عامر بن واثله» که آخرين نفر از ياران پيامبر است که بدرود حيات گفت، از علي(عليه السلام) نقل شده که پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود:

«يا علي انت وصيّ، حربک حربي، و سلمک سلمي، و انت الامام و ابوالائمة احدي عشر الّذين هم المطهّرون المعصومون و منهم المهدي الّذي يملأ الارض قسطاً و



[ صفحه 194]



عدلا؛ [2] اي علي تو وصيّ مني پيکار تو پيکار من، و صلح تو صلح من است و تو امام و پدر امامان يازده گانه اي که همگي پاک و معصومند و از آنها «مهدي» است که زمين را پر از عدل و داد مي کند.»

امّا از طرق اهل بيت روايات فراواني درباره مهدي(عليه السلام) و اين که او يازدهمين فرزند علي(عليه السلام) و نهمين فرزند امام حسين و فرزند بلافصل امام حسن عسکري است وارد شده که ذکر همه آنها مسلّماً بطول مي انجامد و از حوصله کتاب ما که اساسش بر اختصار مي باشد بيرون است لذا، اشاره به فهرستي از آن کرده و براي آگاهي بيشتر در اين زمينه شما را به کتاب «منتخب الاثر في احوال الامام الثاني عشر» ارجاع مي دهيم (ترجمه مانندي از اين کتاب به نام «نويد امن و امان» نيز از همان مؤلّف محترم نشر يافته).

در اين کتاب در زمينه پدر و اجداد مهدي(عليه السلام) رواياتي نقل شده که بيشتر آن از طرف اهل بيت است از جمله:

91 روايت درباره اين که امامان و پيشوايان، دوازده نفرند که نخستين آنها علي(عليه السلام)و آخرين آنها مهدي(عليه السلام) است نقل شده.

و 94 روايت درباره اين که آخرين امامان مهدي(عليه السلام) است نقل شده.

و 107 روايت پيرامون اين که ائمّه دوازده نفرند که نه نفر آنها از فرزندان حسين(عليه السلام) است و نهمين آنها «قائم» است.



[ صفحه 195]



و 50 حديث درباره نامهاي هر دوازده پيشوا که آخرين آنها مهدي است و به اين ترتيب پيروان اين مکتب طبق اسناد فراوان فوق، مهدي(عليه السلام) را با تمام خصوصيّاتش مشخّص مي سازند.

ولي ذکر اين نکته نيز لازم است که در منابع معتبر و معروف حديث اهل سنّت احاديث فراواني درباره امامان و خلفاي دوازده گانه (بطور کلّي و سربسته) وجود دارد و همانگونه که سابقاً اشاره کرديم تفسير منطقي براي اين روايات جز با قبول نظريّه شيعه نمي توان يافت.

در بعضي از اين احاديث مانند حديث «صحيح بخاري» و «صحيح ترمذي» تعبير به اثني عشر اميرا [3] ، و در صحيح مسلم، تعبير به اثني عشر خليفه [4] و در صحيح ابي داود نيز اثني عشر خليفه [5] و در مسند احمد، از دهها طريق اثني عشر خليفه آمده است.

آيا اين همه احاديث کتب معروف را مي توان انکار کرد!

آيا عدد دوازده خليفه را با ضميمه کردن خلفاي بني اميّه همچون معاويه و يزيد و عبدالملک، يا با ضميمه کردن خلفاي بني عبّاس همچون هارون و مأمون و متوکّل به خلفاي بني عبّاس همچون هارون و مأمون و متوکّل به خلفاي چهارگانه نخستين تکميل کنيم!



[ صفحه 196]



راستي اين خلفاي دوازده گانه که پيامبر از آنها نامبرده و آنان را مورد ستايش قرار داده کيانند و چه اشخاصي مي باشند؟

اين سؤالي است که ـ غير از پيروان مکتب اهل بيت که معتقد به دوازده امام هستند ـ بايد پاسخي منطقي براي آن بينديشند زيرا هيچ فرد با انصافي نمي تواند بر خلفاي بني اميّه و بني عبّاس که حکومت اسلامي را از مسير خود بيرون کردند و همه گونه جنايت و بيدادگري و ستم و مسخ و تحريف مفاهيم اسلام را مرتکب شدند، خلفاي پيامبر و شايسته ستايش بداند.



[ صفحه 197]




پاورقي

[1] ينابيع المودّة، ص 440.

[2] همان مدرک، ص 85، (طبع اسلامبول).

[3] صحيح بخاري، ص 175، (طبع مصر) و صحيح ترمذي، جلد دوم، صفحه 45 (طبع دهلي).

[4] صحيح مسلم، ج 2، ص 191، (طبع مصر).

[5] صحيح ابي داود، ج 2، کتاب المهدي، ص 207، (طبع مصر).