ظهور سفياني
ظهور «سفياني» همانند ظهور «دجّال» نيز در بسياري از منابع حديث شيعه و اهل تسنّن به عنوان يکي از نشانه هاي ظهور مصلح بزرگ جهاني، و يا به عنوان يکي از حوادث آخر زمان، آمده است. [1] .
گرچه از بعضي روايات بر مي آيد که «سفياني» شخص معيّني از آل ابوسفيان و فرزندان او است ولي از پاره اي ديگر استفاده مي شود که سفياني منحصر به يک فرد نبوده بلکه اشاره به صفات و برنامه هاي مشخّصي است که در طول تاريخ افراد زيادي مظهر آن بوده اند.
[ صفحه 181]
از جمله در روايتي از امام علي بن الحسين(عليه السلام) نقل شده:
«امر السّفياني حتم من اللّه ولايکون قائم الاّ بسفياني [2] .
ظهور سفياني از مسائل حتمي و مسلّم است: و در برابر هر قيام کننده اي يک سفياني وجود دارد!»
از اين حديث بخوبي روشن مي شود که سفياني جنبه «توصيفي» دارد نه «شخصي» و اوصاف او همان برنامه ها و ويژگيهاي او است و نيز استفاده مي شود که در برابر هر مرد انقلابي و مصلح راستين يک (يا چند) سفياني قد علم خواهد کرد.
در حديث ديگري از امام صادق(عليه السلام) مي خوانيم:
«انا و آل ابي سفيان اهل بيتين تعادينا في اللّه: قلنا صدق اللّه وقالوا کذب اللّه: قاتل ابوسفيان رسول اللّه(صلي الله عليه وآله وسلم) و قاتل معاوية علي بن ابي طالب(عليه السلام) و قاتل يزيد بن معاوية الحسين بن علي(عليه السلام) و السّفياني يقاتل القائم؛ [3] ما و خاندان
ابوسفيان دو خاندانيم که در مورد برنامه هاي الهي با هم مخالفت داريم: ما گفته هاي پروردگار را تصديق کرده ايم و آنها تکذيب کردند. ابوسفيان با رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) مبارزه کرد و معاويه با علي بن ابيطالب(عليه السلام) و يزيد با حسين بن علي(عليه السلام) و سفياني با امام قائم مبارزه خواهد کرد.»
[ صفحه 182]
در بحث گذشته نقش دجّالها را در مقابل انقلابهاي سازنده شناختيم، اکنون بايد با نقشه هاي شيطاني سفياني آشنا شويم زيرا براي تحقّق بخشيدن به مفهوم انتظار راستين شناخت همه «طرفداران» و «مخالفان» طرح اصلاح جهاني نهايت لزوم را دارد.
ابوسفيان که سر سلسله سفياني ها بود مشخّصات زير را داشت:
1ـ سرمايه داري بود که از طريق غارتگري و غصب حقوق دگران و ربا خواري و مانند آن به نوايي رسيده بود.
2ـ قدرتمندي بود که از طرق شيطاني کسب نفوذ و قدرت نموده، نقش رهبري احزاب جاهلي را در مکّه و اطراف آن برعهده داشت و همه شخصيّتش در اين دو خلاصه مي شد.
پيش از ظهور اسلام براي خود رياست و حکومتي قابل ملاحظه داشت، امّا پس از ظهور اسلام همه ارکان قدرتش متزلزل گرديد، چرا که اسلام دشمن سرسخت همانها بود که قدرت شيطاني ابوسفيانها بر آن قرار داشت و جاي تعجّب نيست که او دشمن شماره يک اسلام شد.
3ـ او مظهر نظام ظالمانه جامعه طبقاتي مکّه به شمار مي رفت و حمايت بي دريغش از بت و بت پرستي نيز به همين خاطر بود زيرا بتها بهترين وسيله براي «نفاق افکندن و حکومت کردن» و «تحميق و تخدير توده هاي به زنجير کشده» و در نتيجه تحکيم پايه هاي قدرت ابوسفيانها بودند.
مخالفت سرسختانه او با اسلام ـ چنان که گفتيم ـ به همين دليل بود
[ صفحه 183]
که اسلام تمام پايه هايي را که شخصيّت جهنمي او بر آن قرار داشت ويران مي کرد لذا از هيچگونه تلاش و کوشش براي خفه کردن انقلاب اسلام فرو گذار نکرد. امّا سرانجام در جريان فتح مکّه آخرين سنگر قدرتش فرو ريخت و براي هميشه به کنار رفت و گوشه نشين شد هر چند دست از تحريکات پنهاني برنداشت.
او تمام اين صفات را ـ از طريق تربيت و توارث ـ به فرزندش معاويه و از او به نوه اش يزيد منتقل ساخت، و آن دو نيز برنامه هاي پدر را ـ منتها در شکل ديگر ـ تعقيب کردند هر چند سرانجام با ناکامي مواجه گشتند.
ابوسفيان يک مرد بتمام معني ارتجاعي بود که از جنبش انقلابي پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم)سخت بيمناک بود چرا که اسلام طرحي همه جانبه براي دگرگون ساختن آن جامعه عقب افتاده، و به تمام معني فاسد داشت طرحي که با اجراي آن محلّي براي زالوهائي همچون ابوسفيان و دار و دسته اش باقي نمي ماند.
و از اين جا مي توانيم درک کنيم چرا فرزندان و اعقاب او کوشش داشتند رشته هاي اسلام را پاره کنند و مردم را به آئينهاي جاهلي باز گردانند، هر چند در زير چرخهاي آن سرانجام خرد شدند ولي به هر حال، ضربه هاي سنگيني بر پيشرفت اسلام و مسلمين وارد ساختند.
از اصل سخن دور نشويم، در احاديث گذشته خوانديم که پيدا شدن ابوسفيان با اين مشخّصات بر سر راه پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) از ويژگيهاي انقلاب اسلامي نبود، در برابر هر قائم و مصلحي، ابوسفياني با مشخّصاتِ
[ صفحه 184]
سرمايه دار غارتگر، قدرتمند و ظالم، ارتجاعي و مروّج خرافات، وجود داشته، و دارد که مي کوشد، تلاشهاي انقلابي قائم و مصلح را خنثي کند در راه او سنگ بيندازد و حدّاقل تاريخ انقلابش را به عقب بکشاند.
در برابر قيام مصلح بزرگ جهاني «مهدي» نيز «سفياني» يا سفيانيها قرار خواهند داشت که با قدرت جهنّمي شان سعي دارند در مسير انقلاب راستين مهدي وقفه ايجاد کنند زمان را به عقب برگردانند يا لااقل متوقّف سازند از بيداري و برچيده شدن نظامهاي ظالمانه طبقاتي به نفع استثمار کنندگان جلوگيري کنند.
تفاوتي که «سفياني» با «دجّال» دارد شايد بيشتر در اين است که دجّال از طريق حيله و تزوير و فريب، برنامه هاي شيطاني خود را پياده مي کند، امّا سفياني از طريق استفاده از قدرت تخريبي وسيع خود اين کار را انجام مي دهد همانگونه که در اخبار آمده است که او نقاط آبادي از روي زمين را زير پرچم خود قرار خواهد داد. [4] که نظير آن را در حکومت ابوسفيان و معاويه و يزيد در تاريخ خوانده ايم.
هيچ مانعي ندارد که سفياني آخر زمان که در برابر مصلح بزرگ جهاني «مهدي» قيام مي کند از نواده هاي ابوسفيان باشد و شجره نامه و نسبش به او منتهي گردد، همانطور که در اخبار آمده است ولي مهمتر از مسأله نسب اين است که برنامه هاي او و صفات و مشخّصات و تلاشها
[ صفحه 185]
و کوششهايش همه مانند ابوسفيان است و روشي همسان او دارد.
اين «سفياني» مانند همه ابوسفيانها و همه سفيانيهاي ديگر، سرانجام در برابر جنبش انقلاب جهاني مهدي(عليه السلام) به زانو در خواهد آمد و تلاشها و کوششها و نقشه هايش نقش بر آب خواهد شد.
از همه مهمتر آن است که بايد مردم «دجّالها» و «سفيانيها» را بشناسانند. اين سفيانيها گذشته از نشانه هايي که قبلا گفتيم نشانه ديگري نيز دارند که نمونه اش در تاريخ اسلام بروشني ديده مي شود، و آن اين که: صلحا و شايستگان را از صحنه اجتماع کنار مي زنند و افراد ناصالح و مطرود را به جاي آنها قرار مي دهند.
«بيت المال» را ـ چنانکه در حکومت دودمان ابوسفيان آمده ـ ميان حواشي و طرفداران خود تقسيم مي کنند طرفدار انواع تبعيضها، تحميق ها و پراکندگيها هستند و با اين مشخّصات مي توان آنها را شناخت و شناساند.
«دجّالها» صفوف ضدّ انقلابي مرموز را تشکيل مي دهند، و «سفيانيها» صفوف ضدّ انقلابي آشکارا، و هر دو، در واقع يک موضع دارند در دو چهره مختلف، و تا صفوف آنها در هم شکسته نشود تضميني براي «پيشرفت» و «بقاي» انقلاب نيست.
[ صفحه 187]
پاورقي
[1] به کتاب بحارالانوار، ج 53، صفحات 182 ـ 190 ـ 192 ـ 206 ـ 208 و 209 و کتابهاي ديگر مراجعه شود.
[2] بحار، ج 52، ص 182.
[3] بحارالانوار، ج 52، ص 190.
[4] بحارالانوار، ج 52، ص 26.