بازگشت

منطق مخالفان احاديث مهدي


در بحث گذشته دانستيم که افراد بسيار معدودي از اهل سنّت احاديث مربوط به مهدي را نپذيرفته اند که از آن جمله: ابن خلدون مورخ



[ صفحه 146]



معروف و احمد امين دانشمند مصري معاصر است هرچند اکثريّت قاطع دانشمندان اسلامي نظر آنان را رد کرده اند.

ولي به هر حال لازم است به منطق آنها در اين زمينه گوش کنيم.

مجموع ايرادهاي اين گروه را مي توان در 5 موضوع خلاصه کرد:

1ـ اسناد اخبار مهدي معتبر نيست!

2ـ اخبار مزبور با عقل سازگار نمي باشد!

3ـ اين اخبار مورد سوء استفاده مدّعيان مهدويّت قرار گرفته!

4ـ وجود اين اخبار سبب رکود و سستي در جامعه اسلامي مي گردد!

5ـ اين اخبار به سود شيعه و عقايد آنها تمام مي شود!

ضعف منطق مخالفان

از اين ايرادها استفاده مي شود که مخالفت با احاديث مهدي يک چهره ظاهري دارد و آن به اصطلاح ضعف سند رواياتي است که در اين زمينه نقل شده و يا ضعف دلالت آنها و يک قيافه واقعي که در پشت اين چهره قرار گرفته و انگيزه آن تعصّب خاصّ مذهبي و پاره اي از مصلحت انديشيهاي بي دليل است و در هر حال منطق مخالفان در هر قسمت کاملا سست است زيرا:

اولا، احاديث مهدي را همانطور که قبلا اشاره شد، علاوه بر شيعه جمعي از معروفترين محدّثان اهل سنّت در کتبي که از معتبرترين و معروفترين کتب آن ها محسوب مي شود نقل کرده اند، و جمع کثيري اعتراف به تواتر آنها نموده اند بنابراين، جاي اين نيست که در اسناد



[ صفحه 147]



يک يک آنها بحث شود زيرا شهوت و تواتر آنها ما را بي نياز از ملاحظه سند مي کند يعني، طبق معيارهاي سنجش حديث اين احاديث کاملا قطعي است.

از اين گذشته، در ميان احاديث مزبور احاديث صحيح و معتبري نيز هست که محدّثان اهل سنّت هم اعتراف به صحّت آنها کرده اند.

عجيب اين است که خود «ابن خلدون» نيز به اين حقيقت معترف مي باشد زيرا او پس از اين که چندين صفحه از کتاب خود را به ذکر احاديث مهدي اختصاص داده و در اسناد آنها تا آنجا که مي تواند ترديد و تشکيک نموده، چنين مي گويد:

فهذه جملة الاحاديث التي اخرجها الائمة في شأن المهدي و خروجه آخر الزمان و هي کما رأيت لم يخلص منها من النقد الا القليل والاقل منه اين تمام احاديثي است که پيشوايان حديث

درباره مهدي و قيام او در آخر زمان نقل کرده اند، و همانگونه که مشاهده کرديد جز کمي از آنها مصون از انتقاد نماند!»

و به اين ترتيب، لااقل اعتراف مي کند که مقداري کمي از اين احاديث صحيح و غير قابل نقد است.

بعلاوه، احاديث منحصر به اين احاديث که ابن خلدون در کتاب خود آورده نيست و لذا بعضي از دانشمندان اهل سنّت براي پاسخگويي به ابن خلدون و اثبات تواتر احاديث مهدي و عدم انحصار آنها به آنچه او در کتاب خود آورده، کتابي نوشته اند که سابقاً به آن اشاره شد.



[ صفحه 148]



بنابراين، انکار احاديث از اين راه يعني راه تضعيف سند بکلّي بي اساس است.

ثانياً، در احاديث مزبور مطلبي بر خلاف عقل ديده نمي شود که سبب شود آنها را انکار کنيم، و هر قدر مضمون بعضي از آنها خلاف عادي به نظر برسد، بالاتر از معجزات انبياي سلف نيست و استبعاد نمي تواند مانع از قبول آنها گردد.

بعلاوه، احاديث مهدي يک واحد بهم پيوسته نيست که همه آنها را يکجا بپذيريم يا رد کنيم به عبارت ديگر، قدر مسلّم احاديث مزبور، يعني قيام يک نفر از دودمان پيغمبر اکرم(صلي الله عليه وآله وسلم) و از فرزندان فاطمه(عليها السلام)و به وجود آوردن يک انقلاب اصلاحي عالمگير، و پر کردن صفحه روي زمين را از عدل و داد، مطلبي نيست که جاي ايراد عقلي داشته باشد، بلکه در گذشته اثبات کرديم اين موضوع موافق يک سلسله ادلّه عقلي مي باشد و امّا پاره اي از احاديث مربوط به علائم ظهور و امثال آن اگر بعيد به نظر برسد، و از نظر سند هم روشن و قابل اعتماد نباشد، آنها را مي توانيم قبول نکنيم، ولي عدم قبول آنها ارتباطي که به بقيّه ندارد.

خلاصه اين که، ما نمي دانيم چرا بعضي روش تفکيک احاديث را از يک ديگر و صرّافي و نقد جداگانه آنها را در اين جا ناديده گرفته اند، و به چنين اشتباهکاريها افتاده اند!

اين احاديث مي گويد تمدّن مادّي، بشر را اصلاح نمي کند جنگ 25 ساله ويتنام يک بوته آزمايش عجيب بود همه متفکّران دارند نظرات خود را در اين بوته مي آزمايند امّا من به عنوان يک عالم مذهبي



[ صفحه 149]



مي گويم دليلي است بر ناتواني مکتبهاي مادّي، و اين که همه وسايل مادّي بدون ايمان وسيله تشديد بحران هستند همانگونه که در ساير نقاط جهان نيز شاهد آن هستيم.

ثالثاً، آيا اگر اين احاديث به نفع شيعه تمام شود، گناه شيعه يا گناه احاديث است؟!

چه مانعي دارد حقيقتي از اين راه روشنتر گردد؟! بعلاوه، احاديث مزبور اگر چه نظر شيعه را تأييد مي کند امّا در عين حال ملازمه قطعي ميان قبول آنها و قبول تشيّع نيست، چه بسيارند کساني که قيام مهدي را پذيرفته اند ولي به عللي شيعه نيستند و در هر صورت تعصّبات ناروا نبايد مانع از درک حقايق گردد اين سخن درست به آن مي ماند که کسي بگويد پزشکي با من خرده حساب داشته امّا داروي شفابخش به من داده ولي من آن را نمي خورم زيرا اگر آن را بخورم و خوب بشوم به نفع او تمام مي شود و مي گويند دکتر خوبي است!

رابعاً، درست است که از اين احاديث سوء استفاده شده ولي کدام حقيقت است که در جهان مورد سوء استفاده قرار نگرفته است؟!

آيا مدّعيان دروغي نبوّت يا الوهيّت و يا ساير مقامات معنوي در دنيا کم بوده اند؟! آيا اديان ساختگي در جهان کم است؟!

آيا ما بايد همه اين حقايق را به جرم سوء استفاده منحرفان کنار بزنيم؟!

و مطلقاً منکر خدا پرستي و نبوّت انبيا بشويم؟!

آيا از نيروهاي مختلف مادّي در جهان کم سوء استفاده شده است؟!

آيا بايد همه آنها را از ميان ببريم! اين چه منطقي است!



[ صفحه 150]



در قرن دوزادهم حدود ده نفر «مسيح هاي دروغگو» ظاهر گشتند ـ جمعي را به خود گرايش دادند ـ اين مطلب اسباب فتنه و جنگ شد و جمع کثيري در آن معرکه طعمه شمشير شدند. [1] آيا اينها سبب مي شود که وجود مسيح را بکلّي ناديده بگيريم چرا که از نام او سوء استفاده شده!

خامساً، همانطور که در بحث انتظار مشروحاً گفته شد، اعتقاد به قيام مهدي براي افرادي که حقيقت آن را دريابند نه تنها موجب رکود و تنبلي نيست، بلکه مايه اميدواري و دلگرمي در برابر مشکلات و حوادث سخت زندگي است همانطور که اعتقاد به خدا و قدرت بي پايان او به انسان در برابر مشکلات نيرو مي بخشد، و پناهگاه مطمئنّي در برابر عوامل يأس و نوميدي ايجاد مي کند، اعتقاد به ظهور مهدي نيز چنين اثري دارد و اصولا انتظار قيام مهدي يک عامل نيرومند حرکت و اصلاح جامعه است.

حال بعضي معني اين قيام را درست درک نکرده و به تنبلي و شانه خالي کردن از زير بار مسؤوليّت گرائيده اند، تقصير عدم درک صحيح آنها است همانگونه که در مسئله اعتقاد به خدا و نفوذ قدرت بي پايان او در جهان هستي نيز چنين اشتباهي براي بعضي افراد بي اطّلاع پيدا شده است.

خلاصه اين که، با اين بهانه هاي سست نمي توان از يک واقعيّت مسلّم دست برداشت.



[ صفحه 151]




پاورقي

[1] قاموس مقدّس، ص 818.