بازگشت

سير تکاملي جامعه ها


شک نيست که در يک نظر ابتدائي قرائن گواهي مي دهد که دنيا به سوي «فاجعه» پيش مي رود فاجعه اي که زاييده: «ترک عواطف» «افزايش فاصله ميان جوامع ثروتمند و فقير» «شدت گرفتن اختلافات و برخوردهاي دولتهاي بزرگ و کوچک» «سير تصاعدي جنايات» «نابسامانيهاي اخلاقي و روحي و فکري» و «فراورده هاي نامطلوب و پيش بيني نشده زندگي ماشيني» و مانند آن است.

فاجعه اي که مقايسه وضع موجود با گذشته نزديک، چهره آن را مشخّص مي سازد و عامل مؤثّري براي نموّ جوانه هاي بدبيني در اعماق فکر خوشبين ترين افراد محسوب مي گردد.

آگاهان بين المللي مي گويند:

تنها حجم بمبهاي هسته اي موجود در زرّادخانه هاي دولتهاي بزرگ براي نابود ساختن تمام آباديهاي کره زمين ـ نه يک بار بلکه هفت بار ـ کافي است!



[ صفحه 16]



اين سلاحها را با آن هزينه هاي سرسام آور که با ارقام نجومي قابل بيان است بي جهت نساخته اند، بازيچه نيست، براي مصرف در يک جنگ اتمي وحشتناک ساخته شده و پيدا کردن بهانه براي شروع آن، در جهاني که اينهمه برخورد مرزي و تزاحم منافع، و مناطق قابل انفجار وجود دارد کار مشکلي نيست.

در سران بزرگ امروز دنيا نيز «حسّ جاه طلبي» و «جنون قدرت» به اندازه کافي براي شروع چنين جنگي سراغ داريم!

بنابراين، پيش بيني مي توان کرد که در آينده اي نه چندان دور «فاجعه بزرگ» روي دهد و احتمالا بشريّت در يک جنگ وسيع اتمي، يا بر اثر فقر اقتصادي ناشي از انحصارطلبي قدرتهاي بزرگ، يا پايان گرفتن منابع انرژي و يا غير قابل زيست شدن محيط زيست، از ميان برود!

ولي در برابر اينهمه عوامل بدبيني ابتدايي، مطالعات عميقتر نشان مي دهد آينده درخشاني در پيش است:

اين ابرهاي تيره و تار با غرّش تندرهاي وحشت انگيز سرانجام کنار خواهد رفت.

اين شام سياه قيرگون را صبح سپيد اميدي به دنبال است.

اين سرماي سوزان زمستان جهل و فساد و زور گويي و ستم، بهار شکوفان عدالتي در پي دارد.

اين اندوه کشنده، اين طوفان مرگبار، و اين سيل ويرانگر، سرانجام، پايان مي گيرد، و اگر خوب بنگريم در افقهاي دور دست نشانه هاي ساحل نجات به چشم مي خورد!



[ صفحه 17]



نخستين دليل منطقي براي اين موضوع قانون سير تکاملي جامعه ها است:

از آن روز که انسان خود را شناخته هيچگاه زندگي يکنواخت نداشته، بلکه با الهام از انگيزه دروني ـ و شايد نا آگاه ـ کوشش داشته که خود و جامعه خويش را به پيش براند.

از نظر مسکن، يک روز غارنشين بود و امروز آسمانخراشهايي ساخته که يکدستگاه آن مي تواند جمعيّتي معادل يک شهر کوچک را در خود جاي دهد ـ با تمام وسائل زندگي و همه امکانات لازم براي مردم يک شهر!

از نظر لباس، يک روز از برگ درختان لباس مي دوخت ولي امروز هزاران نوع لباس با هزاران طرح، و هزاران شکل، در اختيار دارد و باز در جستجوي رنگها و طرحها و جنسهاي دگر است.

يک روز غذايش فوق العاده ساده و محدود بود، امّا امروز بقدري متنوّع و گوناگون شده که تنها ذکر نام آنها نيازمند به يک کتاب بزرگ است.

يک روز مرکبش تنها پايش بود امّا امروز بر سفينه هاي فضايي سوار مي شود و آسمانها را زير پا مي گذارد و از کرات ديگر ديدن مي کند.

از نظر علم و دانش، يک زمان بود که تمام معلومات او در يک صفحه کاغذ مي گنجيد ـ گرچه هنوز خط اختراع نشده بود ـ ولي امروز حتّي ميليونها کتاب در رشته هاي مختلف بيانگر علوم و دانشهاي او نيست.



[ صفحه 18]



آن روز کشف آتش، و اختراع جسم مدوّري به شکل «چرخ»، و حربه نوک تيزي مانند «خنجر» براي او کشف و اختراع بزرگي محسوب مي گشت، و از اين که با انداختن يک کنده درخت روي يک نهر توانسته از روي آن بگذرد بسيار خوشحال بود که پلي ساخته است، امّا امروز صنايع سنگين و اختراعات حيرت انگيزش هر بيننده اي را گيج مي کند، و سيستم پيچيده مغزهاي الکترونيکي، او را در عالمي از رؤيا فرو مي برد.

و عجيب اين که به هيچيک از اينها قانع نيست و باز براي وصول به سطحي بالاتر و برتر، تلاش و کوشش مي کند، تلاشي پيگير و خستگي ناپذير.

از مجموع اين سخن، نتيجه مي گيريم که عشق به تکامل در درون جان آدمي شعله اي است جاودانه و خاموش ناشدني، و در حقيقت يکي از امتيازات بزرگ انسان که او را از حيوانات و جانداران ديگر يعني جانداراني که ميليونها سال است درجا مي زنند و زندگي ظاهراً يکنواختي دارند جدا مي کند، همين موضوع است.

و باز بخوبي مي توان نتيجه گرفت که اين نهاد بزرگ آرام نخواهد نشست، و همچنان انسان را در مسير تکاملها به پيش مي راند، و نيروهايش را براي غلبه بر مشکلات و نابسامانيها و ناهنجاريهاي زندگي کنوني بسيج مي کند.

به سوي جامعه اي پيش مي برد که «تکاملهاي اخلاقي» در کنار «تکاملهاي مادّي» قرار گيرد.



[ صفحه 19]



به سوي جامعه اي که در آن از جنگ و خونريزيهاي ويرانگر و ضدّ تکامل اثري نباشد.

به سوي جامعه که تنها «صلح و عدل» حاکم بر مقدّرات انسانها باشد، و روح تجاوزطلبي و استعمار که مهمترين سدّ راه «تکامل مادّي و معنوي» او است، در آن مرده باشد.

ممکن است کساني بگويند که تکاملهاي گذشته همه در جنبه هاي مادّي صورت گرفته، و دليلي ندارد که سير تکاملي، معنويات را هم در بر گيرد.

ولي پاسخ اين سخن روشن است زيرا:

اوّلا، در تکاملهاي گذشته بسياري از اصول معنوي و انساني را نيز مي توان يافت مثلا، در علوم و دانشهاي بشري که در پرتو تکامل، پيشروي عظيم کرده است علوم غير مادّي هم کم نيست و في المثل، اعتقاد بشر نخستين درباره «خدا» که به صورت پرستش قطعات سنگ و چوب و حتّي بتهايي از خرما بود، هيچگونه شباهتي با درک يک دانشمند روشن ضمير خداشناس يا يک حکيم عارف ربّاني امروز، از اين مسئله، ندارد.

ثانياً، تکامل در همه جا تکامل است و عشقي را که در درون وجود خود نسبت به آن مي يابيم هيچ حدّ و مرزي را به رسميّت نمي شناسد و در همه زمينه ها جوياي آن هستيم و در مسير آن پويا.

از اين گذشته، اصول مادّي و معنوي از هم جدا نيستند و في المثل، روح ستيزه جويي و برتري طلبي، و تجاوز گري، به همان اندازه زندگي



[ صفحه 20]



مادّي انسانها را به هم مي ريزد که يک بمب اتمي پر قدرت! بلکه دومي بدون اوّلي به کار نخواهد رفت!

و از اين جا مي فهميم که اين تکامل در همه زمينه ها ادامه خواهد يافت.

اين است که نخستين بارقه اميد براي وصول به آينده اي روشن و دنيايي پر از صلح و صفا، و برادري و برابري ـ در پرتو «قانون سير تکاملي جامعه ها» در نظرها پديدار مي شود.



[ صفحه 21]