بازگشت

داوريهاي حساب نشده


با اين که جمعي از خاورشناسان اصرار دارند ايمان به وجود يک مصلح بزرگ جهاني را «واکنشي» از وضع نابسامان مسلمانان در



[ صفحه 91]



دورانهاي تاريک تاريخ بدانند

و با اين که جمعي از پژوهشگران شرقي و اسلامي که تحت تأثير افکار غربيها قرار دارند به اين طرز تفکّر دامن مي زنند و حتّي اصرار دارند که ايمان به وجود «مهدي» و مصلح جهاني را يک فکر وارداتي تلقّي کنند که از عقايد يهود و مسيحيان گرفته شده

و با اين که جمعي از جامعه شناسان ماترياليست مي کوشند که از مسأله انتظار ظهور مهدي، دليلي بر عقيده خود ترتيب دهند که اين عقيده يک ريشه اقتصادي دارد و براي تخدير افکار توده هاي به زنجير استعمار کشيده ساخته و پرداخته شده است

با تمام اين گفتگوها، بايد توجّه داشت که اعتقاد به چنين ظهوري يک ريشه فطري در همه نهادها دارد که در اعماق عواطف انسان نفوذ کرده است و يک ريشه اصيل اسلامي که در منابع مهمّ اسلامي ديده مي شود.

ولي شايد مطالعات محدود اين پژوهشگران از يک سو، و علاقه به «توجيه مادّي» براي هر گونه فکر و عقيده مذهبي، از سوي ديگر، اين گونه افکار را به وجود آورده است.

جالب اين که جستجو گراني از غرب، همچون «مارگلي يوت» به انکار احاديث اسلامي پيرامون مهدي(عليه السلام) برخاسته و مي گويد:

اين احاديث را هر گونه تفسير کنند، دليل قانع کننده اي در دست نيست که تصوّر کنيم پيغمبر اسلام(صلي الله عليه وآله وسلم) ظهور يک مهدي را براي احياء، تحقّق اکمال و تقويت اسلام، لازم و حتمي شمرده باشد



[ صفحه 92]



ليکن درگيري آتش جنگهاي داخلي در ميان يک نسل واحد، پس از وفات پيغمبر(صلي الله عليه وآله وسلم) و درهمي و آشفتگي جهان اسلام که بر اثر اختلاف آنان با يکديگر روي داد، موجب اقتباس فکر ظهور «منجي» از يهود يا مسيحيان گرديد، که به ترتيب در انتظار ظهور و بازگشت «مسيح» به سر مي برند.

نمي دانم «مارگلي يوت» چه کتابهايي از منابع اسلامي را در اين زمينه ديده و چگونه در تفسير آنها چيزي که او را قانع کند نيافته است، در حالي که در مهمترين منابع شيعه و اهل تسنّن درباره اين ظهور احاديث صريحي وجود دارد، و اين احاديث در سر حدّ تواتر است.

چگونه همه دانشمندان و محقّقان اسلامي تقريباً بدون استثناء (جز افراد بسيار نادري همچون ابن خلدون که در مقدّمه تاريخ خود در احادث مهدي ترديد کرده) گفتگويي در صدور اين احاديث از پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) ندارند و تنها گفتگوها پيرامون شاخ و برگها و مسائل فرعي آن است، ولي تنها «مارگلي» نتوانسته قانع شود؟

اين سؤالي است که خود او بايد پاسخ آن را بدهد.

در اين ميان عدّه ديگري مي گويند:

ما کار به عمل و انگيزه هاي اين انتظار عمومي نداريم، ما پي آمدهاي آن را مي نگريم که سبب تحمّل دردها و شکيبايي در برابر نابسامانيها و تن در دادن به مظالم و ستمها و فرار از زير بار مسؤوليت هاست.

ما به اين مي نگريم که اين انتظار، توده هاي رنجديده را در يک عالم رويايي فرو مي برد و از آنچه در اطراف آنها مي گذرد غافل مي سازد، و



[ صفحه 93]



آنها را به تنبلي و فرار از تعهّدهاي اجتماعي تشويق مي کند.

و به عبارت ديگر، از نظر فردي عاملي است براي رکود و توقّف، و از نظر اجتماعي وسيله اي است براي خاموش ساختن جنبشهاي ضدّ استعماري و به هر صورت اثر منفي آن آشکار است.

ولي به عقيده ما يک پژوهشگر آگاه که نمي خواهد از دور قضاوت کند بلکه خود را موظّف مي بيند که از نزديک همه مسائل مربوط به «انگيزه ها و نتيجه ها» را بنگرد نمي تواند تنها به اين داوريهاي حساب نشده قانع شود.

اکنون اجازه دهيد بيطرفانه انگيزه هاي انتظار و نتايج و پي آمدهاي آن را يک يک، مورد بررسي قرار دهيم و ببينيم عامل پيدايش آن شکست هاست و يا يک سلسله واقعيّتهاي فطري و عقلاني است و نتايج آن سازنده و مثبت است يا منفي و نامطلوب؟