بازگشت

انقلاب مادّي يا معنوي


بحث ديگري که مي تواند مکمّل بحث گذشته باشد اين است که با توجّه به دلايل متعدّدي که نشان مي دهد سرانجام، زندگي بشر به



[ صفحه 68]



روشني مي گرايد، و ابرهاي تيره و تار ناامني و بيعدالتي از آسمان تمدّن انسانها دامن بر مي چيند اين سؤال پيش مي آيد که آيا انقلاب وسيعي که بايد اين برنامه را پياده کند از طريق تکامل قوانين مادّي صورت خواهد گرفت و يا حتماً بايد با استمداد از سرمايه هاي معنوي اين هدف تحقّق يابد؟

و به تعبير ديگر، آيا ادامه وضع «زندگي يک بعدي کنوني» و تکامل آن، توانايي اجراي چنان برنامه اي را دارد، يا دگرگوني بايد از همين جا آغاز گردد، و تکامل يک بعدي جاي خود را به تکامل چند بعدي، و همه جانبه بدهد:

ارزشهاي انساني زنده بشود.

مسائل اخلاقي بطور وسيع به کار گرفته شود.

ايمان و عواطف احيا گردد.

و با استفاده از اين سرمايه ها، زندگي طغيانگر ماشيني و مادّي مهار شود؟

دقّت در ريشه هاي اصلي بدبختي ها، و نابسامانيهاي کنوني، نشان مي دهد که تکامل اين وضع در واقع تکامل بدبختيها است! و ادامه اين راه ادامه بحرانها خواهد بود.

زيرا:

عادلانه ترين طرز حکومت در دنياي امروز حکومت دموکراسي و حکومت مردم بر مردم است، که در غالب نقاط جهان نيز تنها نامي از آن به گوش مي خورد فرض کنيد اين نوع حکومت به مفهوم واقعي در سراسر جهان پياده شود تازه آغاز مشکلات بزرگ است.



[ صفحه 69]



توضيح اينکه:

در يک بررسي اجمالي مي بينيم چهار نوع حکومت در دنيا بيشتر نداريم:

1 حکومت استبدادي (در چهره اصلي اش) ـ منظور حکومت استبداد فردي است که حال و وضعش در گذشته و حال روشن است، و در يک جمله کوتاه مي توان گفت: هر نوع بردگي و بدبختي و سيه روزي و عقب ماندگي دامنگير نوع بشر شده، از اين نوع حکومت مرگ آفرين سرچشمه گرفته است.

2 حکومت استبدادي (در لباس دموکراسي) ـ يعني همان حکومت خود کامه فردي خونخوار و جبّاري که لباس دموکراسي را در بر مي کند، و عنوان آن را يدک مي کشد، و با راه انداختن «حزب و مجلس ساختگي» اداي دموکراسي را در مي آورد. همان حزب و مجلسي که ليست مقامات و نمايندگان و رهبرانش قبل از تشکيل نوشته و آماده شده و بازيگرانش به ترتيب در پشت صحنه لباس در تن کرده و آماده کار مي شوند و به نوبت نقش خود را با ظاهر شدن در صحنه ايفا مي کنند.

در پشت صحنه با هم بر سر يک سفره مي خورند و مي نوشند و مي خندند و مسخره مي کنند امّا روي صحنه که آمدند يکي موافق و ديگري مخالف، يکي در جناح پيشرو و ديگري در جناح سازنده، يکي



[ صفحه 70]



هماهنگ کننده اين جناح و ديگري هماهنگ کننده آن جناح، جنگهاي زرگري مضحکي براي فريب عوام ـ که ديگر فريب اين بازيها را نمي خورند ـ راه مي اندازند حتّي گاه براي تکميل اين صحنه با مشتهاي گره شده و قيافه درهم کشيده به يکديگر حمله مي کنند!

اين نوع حکومت در تاريخ گذشته وجود نداشت چرا که مردمش و حتّي ديکتاتورهايش رک و راست بودند، و يا شايد عقلشان نمي رسيد که مي توان استبداد را در قالب دموکراسي ارائه داد.

اين نوع حکومت پديده عصر ما است، عصر نفاقها، دو روئيها و عصر تغيير چهره ها! و ميوه تلخي است که مغزش به گذشته تعلّق دارد و پوشش اش به امروز، و تنها هدفش آن است که تاريخ رهايي ملّتها و آزاديشان را چند روزي به عقب بيندازد و غير از آن کاري از آن ساخته نيست.

3 حکومت استبدادي گروهي (ديکتاتوري پرولتاريا) ـ اين نوع حکومت در گذشته با اين محتوا وجود نداشت، و فرآورده عصر گسترش ماشينيزم و مخصوص کشورهاي کمونيستي است که طبقه «پرولتاريا» (کارگر جديد) زمام امور را به دست مي گيرد و خواسته هاي خود را در تمام زمينه ها زير لواي مارکسيسم تحقّق مي بخشد.

گرچه خود مارکسيستها هستند که عنوان ديکتاتوري پرولتاريا را به عنوان شعار حکومتشان انتخاب کرده اند، ولي قطع نظر از مفاهيمي که



[ صفحه 71]



زير اين عنوان نهفته شده بايد ديد، آيا اين طبقه پرولتاريا است که بر چنين جوامعي حکومت مي کند يا اعضاي کميته مرکزي حزب و دبير کلّ آن آنهم حزبي که نه فراگير است و نه انتخاب آزادي در آن صورت مي گيرد و نه رنگ و بويي از دموکراسي دارد، و خود کامگي و استبداد سران گردانندگان حکومت، و توسّل به خشونت و سلب آزادي انسانها در آن چيزي نيست که بر کسي پنهان باشد.

آيا به هنگام تنظيم تاريخ و تهيّه ليست حکّام و زمامداران، آقاي استالين و خروشچف و مائو را جز در رديف سرسخت ترين مستبدّان تاريخ که دوران حکومتشان يادآور رنجهاي جانکاه بشريّت است مي توان جاي داد!

درست است که زمامداران در اين گونه جوامع گامهاي مؤثّري در راه تعديل ثروت بر مي دارند و نيز درست است که به دوران ثروتمندان افسانه اي پايان مي دهند، ولي آيا مي توان از اين حقيقت روشن، چشم پوشيد که آنها ميلياردها ثروتهاي کشور خود را در راه تحکيم پايه هاي قدرتشان صرف مي کنند و به طور فعّال ما يشاء هرچه خواستند انجام مي دهند و حقّ اظهار نظر و نقد و بررسي و اعتصاب و هر گونه توضيح خواهي را از مردم محيط خود مي گيرند.

4 حکومت دموکراسي (در چهره اصيلش) ـ اين نوع حکومت که عاليترين و کاملترين نوع حکومت در دنياي امروزش مي دانند، و حتّي



[ صفحه 72]



ادّعا و اداي آن مايه مباهات بسياري از زمامداران است، تا چه رسد به وجود عيني و خارجي اش از نظر مفهوم در يک جمله خلاصه مي شود و آن اينکه:

در اين سيستم حکومت، تمام مردم از هر گروه و قشري ظاهراً با آزادي کامل مي توانند به پاي صندوقهاي رأي رفته و نمايندگان واقعي خود را انتخاب کنند، و سرنوشت خويش را براي چند سال ـ تحت ضوابط خاصّي ـ به دست آنها بسپارند.

آنها نيز با تبادل نظر و مشورت ظاهراً آزادانه قوانين و مقرّراتي را که به عقلشان حافظ منافع آن مردم است وضع و مقرّر مي کنند.

حال گاهي رئيس هيئت اجرايي وسيله اين نمايندگان انتخاب مي شود و گاهي مستقيماً بوسيله مردم که «نخست وزير» يا «رئيس جمهورش» مي نامند.