بازگشت

انقلاب يا اصلاحات تدريجي


تا کنون بحث در اين بود که انسان به حکم نداي خرد، و الهام فطرت، به آينده اي روشن مي نگرد، آينده اي که با امروز فرق بسيار خواهد داشت، و از اينهمه تيره روزيها در آن اثري نخواهد بود.

ولي اکنون اين سؤال پيش مي آيد که پيدايش چنان دگرگوني از طريق اصلاحات تدريجي بايد انجام گيرد يا از طرق انقلابي و بنيادي؟

اصولا ـ و بطور کلّي ـ در مورد اينکه اصلاحات اجتماعي بايد از چه راه انجام پذيرد عقيده واحدي در ميان دانشمندان نيست جمعي طرفدار اصلاحات تدريجي هستند که به آنها «رفورميست» گفته مي شود.

و در برابر آنها «انقلابيون» قرار دارند که هيچ دگرگوني اساسي را در وضع جوامع انساني بدون انقلاب ممکن نمي دانند.

آنها معتقدند همانطور که در طبيعت نيز تحوّلها، شکل جهش و انقلاب دارد، و تغييرات تدريجي «کمّي» به جايي مي رسد که شکل «کيفي» به خود مي گيرد، و با يک جهش و انقلاب، جاي خود را به ضدّ خود مي دهد.



[ صفحه 64]



طرفداران اين اصل در همه دگرگونيهاي اجتماعي، شاخ و برگهاي زيادي براي چگونگي انقلاب و تحوّل اجتماعات درست کرده اند که نه همه آنها مستدل است، و نه منطبق بر روند مسائل تاريخي و شواهد عيني، ولي نمي توان انکار کرد که اين اصل در موارد بسياري قابل قبول است.

توضيح اينکه:

آنچه به واقعيّت نزديکتر به نظر مي رسد اين است که درجه فساد اجتماعات با هم متفاوت است، آنجا که فساد به صورت همه گير، و همه جانبه در نيامده، اصلاحات تدريجي مي تواند اساس برنامه هاي اصلاحي را تشکيل دهد.

امّا آنجا که فساد همه جا را گرفت و يا در بيشتر سازمانهاي اجتماعي نفوذ کرد جز با يک انقلاب بنيادي و جهش، نمي توان بر نابسامانيها چيره گشت.

و اين درست به آن مي ماند که يک بناي با عظمت را با تعميرات تدريجي مرمّت مي کنند و شکوه نخستين را به آن باز مي گردانند امّا هنگامي که شالوده ها از درون رو به ويراني گذارد و پايه هاي اصلي در حال پوسيدن و فرو ريختن بود آن را بکلّي در هم مي کوبند و بر ويرانه آن بنايي تازه بر پا مي کنند.

شواهد زيادي بر درستي اين عقيده در دست داريم:

1ـ اصلاحات تدريجي هميشه بر همان شالوده هاي قديمي گذارده مي شود و تأثير آنها وابسته به آن است که شالوده هاي سالم باشد، و به



[ صفحه 65]



تعبير ديگر، در «رفورمها» الگوها و ضوابط همان الگوها و ضوابط پيشين هستند و اين در آنجا به درد مي خورد که الگوها سالم مانده باشند، در غير اين صورت به «نقش ايوان» پرداختن ثمري ندارد چه اينکه «خانه از پاي بست ويران است». در اينجا بايد به سراغ الگوهاي جديد رفت و مسائل زير بنايي را در مسير دگرگوني مورد بررسي مجدّد قرار داد.

2ـ اصلاحات تدريجي غالباً از طرق مسالمت آميز مايه مي گيرد و تکيه خود را در بسياري از موارد تنها روي «منطق» قرار مي دهد، و اين در حالي اثر دارد که آمادگي فکري و زمينه اي در اجتماع باشد ولي آنجا که اين زمينه ها وجود ندارد، بايد از منطق انقلاب که منطق «قدرت» است استفاده کرد اگرچه در «تحوّلهاي انقلابي» نيز منطق نقش مؤثّري دارد، ولي ضربه نهايي را «قدرت هاي انقلابي» وارد مي کنند.

استفاده کردن از روشهاي غير انقلابي در جوامعي که فساد در عمق آنها نفوذ کرده، سبب مي شود که عناصر اصلي فساد از موقعيّت استفاده کرده، خود را در برابر «اصلاح طلبان» مجهّز سازند، و در برابر سلاحهاي آنها به «وسائل خنثي کننده» و «بازدارنده» مجهّز گردند درست همانند ميکربهاي نيرومندي که در برابر استعمال تدريجي «دارو» مصونيّت پيداکرده و به کار خود ادامه مي دهند و جز در يک حمله برق آسا با داروهاي قوي از ميان نخواهد رفت!

3ـ در جامعه هايي که فساد به ريشه نفوذ کرده، عناصر قدرتمند ضدّ اصلاح، تمام مراکز حسّاس اجتماع را در دست دارند و به آساني



[ صفحه 66]



مي توانند هر طرح اصلاح تدريجي را عقيم کنند مگر آن که غافلگير شوند و پيش از آن که «تشکّل» و «تجهيز بيشتر» يابند با يک «حمله انقلابي» از هم متلاشي گردند!

4ـ نيروهاي عظيم اصلاحي و انقلابي را معمولا نمي توان براي مدّت زيادي داغ و پرهيجان و آماده و يکصدا نگاهداشت و اگر بموقع از آن ها استفاده نشود ممکن است با گذشت زمان «کارائي و برندگي» خود را از دست دهند، و عناصر «ضدّ انقلابي» تدريجاً در صفوف و افکار آنها نفوذ کنند لذا بهنگام نياز به اصلاحات گسترده و وسيع، بايد از وجود آنان حدّاکثر استفاده را، «سريع و برق آسا» نمود و پيش از آن که به خاموشي گرايند، و نيروهاي ارتجاعي از حدّت و هيجان آنها بکاهند، مورد بهره برداري قرار گيرند.

5ـ تاريخ نيز نشان مي دهد که اين دسته از اجتماعات، از طريق اصلاحات تدريجي سازمان نيافته اند بلکه اصلاح آنها از طريق جهش و انقلاب بوده است.

پيامبران بزرگ، و مردان اصلاح طلب جهان، به هنگام مواجهه با چنين جوامع، همواره روش انقلابي را در پيش گرفتند و در ميدان جهاد و مبارزه تا آخرين حدّ قدرت گام نهادند.

نوح ابراهيم موسي عيسي ـ و مخصوصاً پيامبر اسلام ـ که سلام خدا بر همه باد، همگي مردان بزرگ انقلابي بودند.

مردان و زنان بزرگ ديگري که چهره تاريخ را عوض کردند و نقطه عطفي در مسير زندگي انسانها، يا اجتماع خود محسوب مي شوند همه



[ صفحه 67]



انقلابي بودند، و اين خود دليل زنده اي است که اصلاح اينگونه جوامع جز از طريق انقلاب امکان پذير نيست.

امّا در مورد اصلاح عمومي وضع جهان و برچيده شدن نظام کنوني که بر اساس هدر دادن نيروهاي فعّال و تبعيض و ظلم و ستم بنا شده و جانشين شدن يک «نظام عادلانه» خالي از اين نابسامانيها، وضع روشنتر است زيرا اين انقلابي ترين کاري است که بايد در جهان صورت گيرد، و از هر انقلاب ديگري وسيعتر و گسترده تر است.

با اين حال، چگونه ممکن است از طريق اصلاحات تدريجي اين دگرگوني دامنه دار و بنيادي صورت پذيرد؟!

اينجاست که بايد صريحاً گفت:

اگر بنا هست جهان کنوني پر از بيدادگري و ظلم و فساد، از لبه پرتگاه فنا و نيستي کنار رود، بايد انقلابي وسيع در آن صورت گيرد.

انقلاب در همه زمينه ها:

در زمينه فکري و فرهنگ و اخلاق در زمينه اقتصاد و سياست و در زمينه قوانين و برنامه ها و يا سقوط در ميان شعله هاي سوزان يک جنگ عالمگير!