بازگشت

توقيع ديگر


و نيز شيخ الطائفه در کتاب «غيبت» از جماعتي از علماء و آنها از تلعکبري [1] و او از احمد بن علي از ابوالحسين اسدي از سعد بن عبدالله اشعري و او از احمد بن اسحاق رحمة الله عليه روايت کرده که وي (احمد بن اسحاق) گفت: يکي از شيعيان به نزد من آمد و گفت: جعفر بن علي (جعفر کذاب) نامه اي بوي نوشته و خود را امام دانسه و ادعا کرده بود که: اما بعد از پدرم من هستم، و علم حلال و حرام و آنچه مورد احتياج مردم است و ساير علوم همه و همه در نزد من است.

احمد بن اسحاق گفت: وقتي آن نامه را خواندم مکتوبي در اين خصوص به ناحيه مقدسه حضرت صاحب الامر نوشته و نامه جعفر (کذاب) را هم در جوف آن گذارده ارسال داشتم. سپس جواب آن بدينگونه از ناحيه مقدسه حضرت صادر شد:

بسم الله الرحمن الرحيم: خداوند تو را برقرار بدارد. مکتوب تو و نامه اي را که در جوف آن گذارده و فرستاده بودي بمن رسيد و از تمام مضمون آن با اختلاف الفاظش و خطاهاي چندي که در آن روي داده است، مطلع گشتم. اگر بدقت در آن مينگريستي تو نيز متوجه برخي از آنچه من از آن نامه فهميدم مي شدي.

خداوند بي شريک پرورش دهنده موجودات را بر نيکي که درباره ما نموده و فضيلتي که بماداده است سپاسگزارم که هميشه حق را کامل مي گرداند و باطل را از ميان مي برد، او بر آنچه من اکنون مي گويم گواه است و در روز قيامت که جاي ترديد نيست وقتي در پيشگاء ذات الهي اجتماع نموديم و خداوند از آنچه ما درباره آن اختلاف داريم سؤال کرد، گواهي بصدق گفتار من خواهد داد. آنچه مي خواهم بگويم اينست که: خداوند صاحب اين نامه را (يعني جعفرکذاب و عموي حضرت) نه کسيکه نامه باو نوشته و نه بر تو و نه بر هيچ يک از مخلوق امام مفترض الطاعه قرار نداده و اطاعت و پيمان او را بر هيچ کس لازم ندانسته است. من عنقريب پيماني را براي شما روشن مي گردانم که بخواست خدا بدان اکتفا کنيد:

اي احمد بن اسحاق! خدا تو را رحمت کند خداوند بندگانش را بيهوده نيافريده و سرنوشت آن ها را مهمل نگذاشته است بلکه آنها را با قدرت کامله خود آفريده و به آنها چشم و گوش و دل و فکر عطا فرمود. آنگاه پيغمبران را به منظور بشارت به عدل خداوند و ترساندن آنها ازنافرماني الهي بسوي آنان فرستاد تا آنها را به اطاعت او وادارند و از معصيتش نهي کنند، و آنچه را آنها از امر خداوند و دينشان نمي دانند به آنها بفهمانند.

سپس بواسطه فضل و دلائل آشکار و براهين روشن و علائم غالبه کتابهائي بر آنها نازل فرمود و فرشتگان را به سوي آنها فرستاد تا آنها بين خدا و پيغمبران واسطه و فرمانبر باشند.

پس يکي را خليل و دوست خود گرفت و آتش را بر وي گلستان کرد و ديگري را مخاطب خود ساخت و باوي سخن گفت و عصايش را اژدهاي آشکاري گردانيد و ديگري باذن پروردگار مرده را زنده کرد و هم به اجازه خداوند افراد لال و پيس را شفا داد. و ديگري را منطق الطير موهبت کرد و سلطنت بر همه چيز را به او داد: آنگاه محمد (ص) را بعنوان رحمتي براي جهانيان برانگيخت و نعمت خود را بوسيله طلوع او بر مردم تمام کرد و طومار نبوت را باوجود مبارکش مهر نمود و او را به سوي همه مردم فرستاد و از راستگوئي او آيات و علامات آشکار خود را ظاهر ساخت سپس او را در حالي که پسنديده و نيکبخت بود قبض روح کرد.

آنگاه خداوند منصب خلافت او را براي برادر و پسر عمو و جانشين و وارث او علي بن ابيطالب و بعد از او براي جانشينان وي که از نسل او بودند يکي پس از ديگري قرارداد تادين خود را بوسيله آنها زنده گرداند و نور خود را کامل کند، و ميان آنها و برادران و اولاد عموي آنها و مردم طبقه پائين کسان وي فرق آشکاري گذاشت تا بدان وسيله حجت خدا از افراد عادي و پيشوا از پير و شناخته شود. زيرا خداوند امام و حجت خود را از ارتکاب گناهان حفظ کرده و از عيبها پيراسته گردانيده و از پليديها پاکيزه نموده و از شبهات منزه کرده است.

و آنها را خزينه دار علم و امين حکمت و محل سرّخود قرار داده و با دلائل تأييد فرموده و اگر جز اين بود مردم همه يکسان بودند و هر بي سر و پائي دعوي امرالله! و منصب خدائي مي کرد، و ديگر حق از باطل و عالم از جاهل امتياز نمي يافت اين مفسد باطل (جعفر کذاب) که بر خداوند دروغ بسته و ادعاي امامت دارد؛ نمي دانم به چه چيز خود نظر داشته است؟ اگر اميد به فقه و دانائي در احکام دين خدا داشته است بخدا قسم او نمي تواند حلال را ازحرام تشخيص بدهد. و ميان خطا و صواب فرق بگذارد.

و اگر بعلم خود مي باليده، او قادر نيست که حق را از باطل جدا سازد و محکم را از متشابه تشخيص دهد و حتي از حدود نماز و وقت (وجوب و استحباب) آن اصلاً اطلاع ندارد.

و اگر او به تقوي و پرهيز کاري خود اطمينان داشته است، خداوند گواه است که او چهل روز نماز واجبش را ترک کرد، باين منظور که با ترک نماز بتواند شعبده بازي را ياد بگيرد، شايد خبر آن به شما هم رسيده باشد. اينست ظرفهاي شراب او که همه کس آنرا ديده است. علاوه بر اينها آثار و علائم نافرماني وي از امر و نهي الهي مشهور و ثابت است.

و اگر ادعاي وي مبتني بر معجزه است، معجزه خود را بياورد نشان دهد. و اگر حجتي دارد آنرا اقامه نمايد و چنانچه دليلي دارد ذکر کند!

قال الله تعالي في کتابه: بسم الله الرحمن الرحيم - حم تنزيل الکتاب من الله العزيز الحکيم. ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما الا بالحق واجل مسمي و الذين کفر و اعماانذروا معرضون قل ارأيتم ما تدعون من دون الله اروني ما ذاخلقوا من الارض ام لهم شرک في السموات ائتوني بکتاب من قبل هذا او اثارة من علم ان کنتم صادقين و من اضل ممن يدعو من دون الله من لا يستجيب له الي يوم القيمة و هم عن دعائهم غافلون و اذا حشر الناس کانوالهم اعداو کانوا بعبادتهم کافرين. [2] .

يعني: اين کتابي است که از جانب خداوند مقتدر حکيم نازل شده ما آسمانها و زمين و آنچه را که در بين آسمانها و زمين است، جز بحق و مدتي که نامبرده شده، نيافريديم و آنها که کافر گشتند، از آنچه آنها را ترسانيدند، دوري گزيدند.

به آنها بگو بمن نشان دهيد که آنها را غير که از خداي يگانه مي خوانند؛ چه چيز را از زمين آفريدند، و اگر در خلقت آسمانها شرکت داشته اند، کتابي را که پيش از اين (قرآن) آمده باشد (و در آن نوشته باشد که آنها در خلقت آسمانها دخالت داشته اند) و يا علامت که موجب يقين به اين معني باشد، چنانکه راستگو هستيد بياوريد.

آيا کيست گمراه تر از کسي که غير از خداي يگانه را مي خواند، و تا روز قيامت دعايش مستجاب نمي شود و آن خدايان باطل، از اينکه آنها را مي خوانند غافل هستند؟ وقتي اين مردم بر انگيخته شدند، همين خدايان دشمن آنها خواهند بود و عبادت آنها را انکار مي کنند.

اي احمد بن اسحاق!خداوند توفيقات تو را افزون کند آنچه را که گفتم از اين زور گو (جعفر کذاب) بپرس و او را بدينگونه امتحان کن و يک آيه قرآن را از وي سؤال کن تا تفسير کند و يا از يک نماز واجبي بپرس تا حدود آن و واجبات آنرا بيان نمايد تا بخوبي پي به ارزش او ببري و نقص وي بر تو آشکار گردد، حساب او با خداست، خداوند حق را براي اهلش حفظ کند و در جاي خود قرار دهد. بعلاوه خداوند جز در حسن و حسين عليهما السلام، امامت را در هيچ دو برادري قرار نداده است.

هر گاه خداوند بما اجازه دهد که سخن بگوئيم آنوقت حق آشکار و باطل از ميان مي رود و ترديد نيز بر طرف مي شود. من شايق الطاف خداوند و مرحمت او هستم.

و حسبنا الله و نعم الو کيل و صلي الله علي محمد و آل محمد.

و نيز در «خرايج» راوندي از احمد بن ابي روح روايت کرده که گفت: ابوالحسن خضربن محمد مالي بمن داد که به بغداد آورده بناحيه مقدسه امام زمان برسانم و دستور داد که آنرا به محمد بن عثمان تسليم کنم و هم گفت که: از ناحيه مقدسه براي شفاي وي از بيماري که بدان مبتلا بود التماس دعا نمايم (و يک مسئله فقهي هم پرسيده بود). پس من به بغداد آمدم و بنزد محمد بن عثمان رفتم ولي او از گرفتن آن مال امتناع ورزيد و گفت برو به نزد ابوجعفر محمد بن احمد که حضرت به وي امر فرموده آنرا از تو بگيرد و جواب سؤالي که داشته هم صادر شده است.

چون به نزد ابو جعفر محمد بن احمد رفتم و مال را به او سپردم؛ توقيعي بيرون آورد و بمن داد که نوشته بود: بسم الله الرحمن الرحيم.

خواهش کرده اي براي بهبودي تو دعا کنيم. خداوند تو را شفا داد و آفتها را از تو دور کرد و ناخوشي که بواسطه حرارت درخود مي يابي از تو برطرف ساخت اينک تو شفا يافته اي و بدنت سالم است...!


پاورقي

[1] تلعکبري - مقصود شيخ عظيم الشأن ابومحمد هارون بن موسي شيباني تلعکبري است که از اجله دانشمندان ماست. تلکعبري دروفور علم و حفظ حديث، در عصر خود نظير نداشته و مورد اعتماد کامل ناقلان آثار و راويان اخبار اهلبيت بوده است وي تمام اصول معتبره و مصنفات اصحاب ائمه را روايت کرده است.

او معاصر شيخ صدوق و شاگرد شيخ کشي و ساکن بغداد بوده است. کتاب «الجوامع» در علوم دين از تصنيفات اوست:

نجاشي مي نويسد: من باتفاق فرزندش ابوجعفر (محمد بن هارون) در خانه اش حاضر مي شدم و مي ديدم که دانشمندان کتب حديث را بروي مي خواندند. اين دانشمند جليل بسال 385 رحلت کرد.

ياقوت حموي در «معجم البلدان» مي نويسد: «عکبرا» بضم عين و سکون کاف و فتح باء از نواحي دجيل بوده و تا بغداد ده فرسخ راه است.

شيخ فخرالدين طريحي در «جامع المقال» مي نويسد: «عکبرا» بضم عين و بقولي بفتح آن نام مرد کوري بوده و «تل» منسوب به اوست که در مقام نسبت «تلعکبري» مي گويند.

[2] سوره احقاف.