ملاقات سيّد بحرالعلوم با امام زمان (ع) در مسجد سهله
عالم بزرگوار آخوند ملازين العابدين سلماسي مي گويد: «روزي در مجلس درس آية اللّه علاّمه طباطبائي بحرالعلوم در نجف اشرف نشسته بودم. جهت زيارت، عالم بلند مرتبه جناب ميزرا ابوالقاسم قمي صاحب «قوانين» داخل شد.
پس از درس، ميرزا ابوالقاسم به سيّد بحرالعلوم گفت: «شما رستگار شديد و به تولّد روحاني و جسماني و پيدايش چشم ملكوتي و برزخي دست پيدا كرده ايد. پس چيزي به ما مرحمت كنيد از آن نعمتهاي بي پاياني كه به دست آورديد.»
پس سيّد بحرالعلوم بدون تامّل فرمود: «من ديشب يا دوشب قبل (ترديد از گوينده است) براي خواندن نافله شب به مسجد كوفه رفته بودم و اوّل صبح قصد برگشت به نجف اشرف را كردم.
وقتي از مسجد بيرون آمدم، دلم هواي رفتن به مسجد سهله را كرد ولي از ترس نرسيدن به نجف قبل از صبح و انجام شدن امر مباحثه در آن روز، از اين كار منصرف شدم ولي اشتياقم لحظه به لحظه زياد مي شد و دلم بيشتر مي خواست كه بروم.
در همين احوال كه ترديد داشتم ناگهان بادي وزيد و غباري بلند شد و مرا به آن طرف حركت داد و مدّتي نگذشت كه مرا بر در مسجد سهله انداخت.
سپس داخل مسجد شدم، ديدم كه خالي است و هيج زائري نيست جز شخصي بزرگوار كه مشغول است به مناجات با خداوند با كلماتي كه قلب را متحوّل و چشم را گريان مي كند.
حالم تغيير كرد و دلم از جا كنده شد و زانوهايم مي لرزيد از شنيدن آن كلمات كه هرگز به گوشم نرسيده بود و چشمم نديده اين همه دعاهاي مؤثّري كه من مي دانستم.
اشكم جاري شد و فهميدم كه مناجات كننده كه آن كلمات را مي نويسد، نه اينكه از حفظيّات خود مي خواند.
پس در جايي كه ايستاده بودم ماندم و گوش به آن كلمات دادم و از آنها لذّت بردم تا اينكه مناجات او تمام شد.
پس متوجّه من شد و به زبان فارسي فرمود: «مهدي بيا.»
چند قدمي جلو رفتم و ايستادم. دستور داد كه جلوتر روم، پس كمي جلوتر رفتم و ايستادم. باز دستور دادند جلوتر بيا و فرمود: «ادب در اطاعت است.» جلو رفتم تا جايي كه دست آن حضرت به من و دست من به آن حضرت مي رسيد و آن حضرت با من صحبت كرد.»
( - نجم الثّاقب )