بازگشت

حكايت شصت و پنجم: ملاّ زين العابدين سلماسي



فرد مورد اطمينان عادل امانتدار، آقا محمد كه بيشتر از چهل سال است كه مسئول روشنايي حرم عسكريين(ع) و سرداب شريف است و امين سيد استاد از مادر خود كه از زنان صالحه ي معروف است و تا الان هم زنده است، نقل كرد كه گفت: روزي با اهل بيت عالم رباني، ملاّ زين العابدين سلماسي (در آن روزها كه مجاور سرّ من رأي بود به خاطر ساختن قلعه آن شهر) در سرداب شريف بوديم و آن روز، روز جمعه بود و جناب آخوند به خواندن دعاي ندبه ي معروفه مشغول شد و مثل زن مصيبت زده و عاشق فراق كشيده گريه مي كرد و ناله مي زد و ما هم در گريه و ناله كردن با او همراهي مي كرديم. در همين حالت بوديم كه ناگهان بوي عطر عجيبي در فضاي سرداب منتشر شد. فضا پر شده بود از بوي خوش به نحوي كه هوش از سر ما ربوده بود، همه ساكت شديم و توانايي حرف زدن نداشتيم و همچنان متحير بوديم تا اينكه مدتي گذشت. آنگاه آن بوي خوش تمام شد و هوا به همان حالت اول برگشت و ما هم مشغول خواندن دعا شديم. وقتي به خانه برگشتيم از جناب آخوند ملاّ زين العابدين در مورد آن بوي خوش پرسيدم. فرمود: تو به اين چه كار داري؟ و از جواب دادن به من خودداري كرد.