بازگشت

حكايت دوّم: سيّد محمّد حسيني



سيّد محمّد حسيني مذكور در كتاب اربعين كه نام آنرا «كفاية المهتدي» گذاشته از كتاب غيبت حسن بن حمزة العلوي الطبري المرعشي نقل كرده و آن حديث سي و ششم آن كتاب است كه گفت: براي ما مردي پاك از اصحاب اماميه صحبت كرد و گفت: سالي از سالها به قصد حج از خانه بيرون رفتم و آن سال بسيار گرم بود از قافله عقب ماندم و راه را گم كردم و از شدّت تشنگي روي زمين افتادم و به مرگ نزديك شدم. آنگاه صداي شيهه اسبي را شنيدم چشم باز كردم جواني خوشروي و خوشبو كه بر اسبي سوار بود ديدم آن جوان به من آبي داد كه از برف خنك تر و از عسل شيرين تر بود و مرا از مرگ نجات داد.

گفتم: اي آقاي من! تو چه كسي هستي كه اين مهرباني و لطف را به من كردي؟

گفت: «منم حجّت خدا بر بندگان و بقيةاللَّه در زمين او. من همان كسي هستم كه زمين را پر از عدل و داد مي كند آن چنان كه از ظلم و ستم پر شده باشد. من فرزند حسن بن علي بن محمّد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمّد بن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب: هستم.» بعد از آن فرمود: «چشمهايت را ببند.» و من بستم.

فرمود: «باز كن»، باز كردم. خود را در مقابل كاروان ديدم آنگاه آن حضرت از ديدگان غايب شد. (درود خدا بر او باد)