بازگشت

حكايت بيست و پنجم: امير اسحاق استر آبادي



اين قصه را علامه مجلسي در بحار از والد خود نقل كرده است و حقير به خط والد ايشان جناب آخوند ملا محمّد تقي در پشت دعاي معروف به حرز يماني ديدم مبسوطتر از آنچه در آنجا است با اجازه براي بعضي و ما ترجمه نوشته آن را نقل مي كنيم:

«بسم اللَّه الرحمن الرحيم، الحمد للَّه رب العالمين و الصلوة علي اشرف المرسلين محمّد و عترته الطاهرين» و بعد به تحقيق كه سيّد بزرگوار و محترم جناب آقاي امير محمّد هاشم از من خواهش كرد كه اجازه دهم براي او حرز يماني را كه منسوب است به امام پرهيزكاران و بهترين خلق بعد از پيامبر(ص) يعني حضرت علي(ع).

پس من به او اجازه دادم كه اين دعا را از من به سندهاي من از سيد عابد زاهد، امير اسحاق استر آبادي كه مدفون است در كربلا از مولاي ما، خليفة اللَّه تعالي، حضرت مهدي(ع) روايت كند.

سيّد گفت: من در راه مكّه از قافله عقب ماندم و از زندگي نااميد شدم و مانند كسي كه در حال مرگ است به پشت خوابيدم. و شروع به خواندن شهادتين كردم كه ناگهان بالاي سر خود مولاي ما و مولي العالمين، خليفة اللَّه علي الناس اجمعين را ديدم كه فرمود: «اي اسحاق بلند شو.» پس بلند شدم در حاليكه تشنه بودم. مرا سيراب كرد و در رديف خود مرا سوار كرد و من شروع كردم به خواندن اين حرز و حضرت آن را اصلاح مي كرد تا زماني كه تمام شد. ناگهان خود را در ابطح ديدم. آنگاه از مركب پايين آمدم و آن حضرت غايب شد و قافله بعد از نُه روز رسيد. بين اهل مكّه اين گونه شايع شد كه من طي الارض كردم و من خود را بعد از اداي مناسك حج پنهان كردم. و اين سيّد به صورت پياده چهل مرتبه حج كرده و وقتي به قصد زيارت امام علي بن موسي الرضا(ع) از كربلا آمد بود، در اصفهان به خدمت او رسيدم. او مي گفت بدهكاري او هفت تومان است كه بابت مهريه بايد به همسرش بدهد و همين مقدار هم نزد يكي از اهالي مشهد داشت.

او در خواب ديد كه اجلش نزديك شده گفت كه: من به مدّت پنجاه سال در كربلا بودم براي اينكه در آنجا بميرم و حالا مي ترسم كه مرگ من در غير از آن مكان فرا برسد.

پس وقتي بعضي از برادران ما از حال او آگاه شدند آن پول را ادا كردند و بخاطر خدا ما را با او فرستادند. آنگاه او گفت: وقتي سيّد به كربلا رسيد و دين خود را ادا كرد مريض شد و در روز نُهم مُرد و در منزل خود دفن شد و من از اين گونه كرامات از او در مدّت ( - قرض، بدهكاري. )

اقامتش در اصفهان ديده بودم.

و براي روايت كردن اين دعا اجازه هاي بسياري به من داده شده است و من به همان بسنده كردم و اميدوارم كه در محلهاي مستجاب شدن دعاها مرا فراموش نكند. از او خواهش مي كنم كه اين دعا را نخواند مگر براي خدا و همچنين براي هلاكت دشمن خود نخواند هر چند فاسق باشد يا ظالم. و آنرا به خاطر جمع كردن مال دنيا نخواند. بلكه شايسته است براي نزديك شدن به خداوند تبارك و تعالي و براي دفع ضرر شياطين انس و جن از او و همه مؤمنين خوانده شود. و اگر براي او امكان دارد درباره اين مطلب قصد قربت نمايد وگرنه ترك كردن همه مطالب اولي است به غير از قرب (نزديكي) به خداوند بلند مرتبه.

خاتم العلماء، شيخ ابوالحسن شريف شاگرد علامه مجلسي در انتهاي كتاب «ضياء العالمين» اين حكايت را تا ورود سيّد به مكّه از استادش از والدش نقل كرده. آنگاه گفت: پدر شيخ من گفت: آنگاه من نسخه دعا را كه بر تصحيح امام(ع) بود گرفتم و به من اجازه داد كه آنرا از امام روايت كنم و او نيز به فرزند خود كه شيخ مذكور من بود و آن از جمله اجازات شيخ من بود براي من و الان چهل سال است كه آنرا مي خوانم و از آن خير بسياري ديدم.

آنگاه قصه خواب سيّد را به او گفت: كه به او در خواب گفتند: «در رفتن به كربلا شتاب كن كه مرگ تو نزديك شده.» و اين دعا به طوري كه ذكر شد در جلد دوّم باب نوزدهم بحارالانوار موجود است.