بازگشت

حكايت بيست و چهارم: محمّد بن ابي الرّواد رواسي



سيّد جليل علي بن طاووس در كتاب «اقبال» از محمّد بن ابي الرّواد رواسي نقل كرده كه او فرمود كه: در روزي از روزهاي ماه رجب با محمّد بن جعفر دهّان به سوي مسجد سهله بيرون رفت.

محمّد به او گفت: ما را به مسجد صعصعه كه مسجد مباركي است و اميرالمؤمنين(ع) در آنجا نماز خواندند و حجّت هاي خدا: قدمهاي مبارك خود را در آنجا گذاشتند ببر. آنگاه به سوي آن مسجد رفتيم. در ميان نماز گزاران بوديم كه مردي را ديديم كه از شتر خود پايين آمد و در زير سايه، زانوي او را بست.

آنگاه وارد شد و دو ركعت نماز خواند و آن دو ركعت را طولاني كرد. پس دست هاي خود را بلند كرد و گفت: «اللهم يا ذالمنن السّابغه...» تا به آخر. آنگاه بلند شد و كنار شتر رفت و بر آن سوار شد.

ابن جعفر دهّان به من گفت: برويم پيش او و از او بپرسيم كه چه كسي است؟ پس بلند شديم و به نزد او رفته و گفتيم: تو را به خدا سوگند، بگو تو چه كسي هستي؟ فرمود: «شما را به خدا قسم مي دهم كه بگوئيد فكر كرديد من چه كسي هستم؟»

ابن جعفر دهّان گفت: فكر كردم تو خضر(ع) هستي.

سپس به من فرمود: «تو هم همين فكر را كردي؟» گفتم: فكر كردم تو خضر(ع) هستي. فرمود: «به خدا سوگند كه هر آينه من همان كسي هستم كه خضر به ديدن او محتاج است. برگرديد كه من امام زمان شما هستم.»

شيخ محمّد بن مشهدي در مزار كبير خود و شيخ شهيد اوّل در مزار، از علي بن محمّد بن عبدالرحمن شوشتري نقل كردند كه او گفت: از قبيله بني رواس عبور كردم. آنگاه بعضي از برادران من گفتند: كاش ما را به مسجد صعصعه مي بردي كه در آنجا نماز مي خوانديم. چرا كه ماه رجب است و زيارت اين اماكن شريفه كه موالي: قدمهاي خود را در آنجا نهاده و نماز خواندند مستحب است. آنگاه با او به مسجد روانه شديم كه ناگهان شتري را ديديم كه زانويش بسته و پالانش را بر پشتش گذاشته و در مسجد خوابانيده شده. آنگاه وارد شديم، ناگهان مردي را ديديم كه لباسهاي حجازي بر تن داشت و نيز عمامه اي مانند عمامه اهل حجاز بر سرش بود در حاليكه نشسته بود و اين دعا را مي خواند و من و رفيقم آن را حفظ كرديم و آن دعا اين است.

«اللهم يا ذالمنن السّابغه....» سپس سجده اش را طولاني كرد و بلند شد و بر شترش سوار شد و رفت.

آنگاه رفيق من گفت: فكر مي كنم كه او خضر بود پس چطور شد كه ما با او حرفي نزديم انگار زبان ما را بسته بودند.

بيرون رفتيم و ابن ابي الرّواد رواسي را ديديم كه گفت: از كجا مي آييد؟ گفتيم: از مسجد صعصعه. و ماجرا را برايش گفتيم.

گفت: اين شتر سوار در هر دو روز و سه روز به مسجد صعصعه مي آيد و حرفي نمي زند. گفتم: او چه كسي است؟ گفت: شما در مورد او چه فكر كرديد؟ گفتيم: گمان كرديم كه او خضر(ع) است.

گفت: به خدا قسم من نمي دانم او كيست جز اينكه خضر(ع) به ديدن او محتاج است. آنگاه رفتيم. به من گفت: به خدا او صاحب الزّمان(ع) است.

مؤلف گويد: اين دو واقعه است كه آنها دو مرتبه اين دعا را در آن مسجد در روزهاي ماه رجب از آن حضرت شنيدند و رواسي با علي محمّد بن محمّد شوشتري به نحوي كه حضرت با او مكالمه نمود او نيز رفتار نمود و علماء اعلام اين دعا را در كتاب هاي مزار از آداب مسجد صعصعه شمرده اند و در كتاب هاي دعا و اعمال سال آنرا از جمله دعاهاي ماه رجب دانسته اند و اين حكايت را گاهي در اينجا و گاهي در آنجا ذكر نموده اند. شايد احتمال دادند كه حضرت آن دعا را به جهت خصوصيت مكاني در آنجا مي خواندند. بنابراين از اعمال آن مسجد خواهد بود. و احتمال دارد به جهت خصوصيت زمان باشد كه در اين صورت از دعاهاي ماه رجب است و لهذا آنرا در هر دو جا ذكر كرده اند و جهت اوّل قوي تر به نظر مي رسد اگرچه احتمال مي رود كه از دعاهاي مطلقه باشد و اختصاصي به زمان يا مكان نداشته باشد و آن دعا اين است. «اللهم يا ذالمنن السابغه و الآلاء الوازعة و الرّحمة الواسعة و القدرة الجامعة و النعم الجسيمة و المواهب العظيمة و الايادي الجميلة و العطايا الجزيلة يا من لا ينعت بتمثيل و لا يمثل بنظير و لا يغلب بظهير يا من خلق فرزق و الهم فانطق و ابتدع فشرع و علا فارتفع و قدر فاحسن و صور فاتقن و احتج فابلغ و انعم فاسبغ و اعطي فاجزل و منح فافضل يا من سما في العزّ ففات نواظر الابصار و دني في اللطف فجاز هواجس الافكار يا من توحد بالملك فلاند له في ملكوت سلطانه و تفرد بالالاء و الكبرياء فلا ضد له في جبروت شأنه. يا من حارت في كبرياء هيبته دقايق لطائف الاوهام و انحسرت دون ادراك عظمته خطايف ابصار الانام يا من عنت الوجوه لهيبته و خضعت الرقاب لعظمته و وجلت القلوب من خيفته. اسئلك بهذه المدحة التي لا تنبغي الاّ لك و بما وايت به علي نفسك لداعيك من المؤمنين و بما ضمنت الاجابة فيه علي نفسك للداعين يا اسمع السامعين و ابصر المبصرين و يا انظر الناظرين و يا اسرع الحاسبين و يا احكم الحاكمين ويا ارحم الراحمين صل علي محمد خاتم النبيين وعلي اهل بيته الطاهرين الاخيار و ان تقسم لنا في شهرنا هذا خير ما قسمت و ان تختم لي في قضائك خير ما حتمت و تختم لي بالسعادة فيمن ختمت و احيني ما احييتني موفوراً و امتني مسروراً و مغفوراً و تول انت نجاتي من مسائلة البرزخ و ادرء عني منكراً و نكيراً و ارعيني مبشراً و بشيراً و اجعل لي الي رضوانك و جنانك مصيراً و عيشا قريرا و ملكاً كبيراً و صلي اللَّه علي محمد و آله بكرة و اصيلا يا ارحم الراحمين».

( - بحار الانوار ج 98 ص 389 )