حكايت سيزدهم: علامه حلّي
سيّد شهيد قاضي نوراللَّه شوشتري در «مجالس المؤمنين» در ضمن احوالات آية اللَّه علامه حلّي گفته كه: در زمان علامه حلي يكي از علماي اهل سنت كتابي در ردّ مذهب شيعه نوشته بود و در مجالس، براي مردم مي خواند و باعث گمراهي آنان مي شد. از طرفي كتاب را هم در اختيار كسي نمي گذاشت تا علماي شيعه نتوانند ايرادي وارد كنند يا جوابي بر آن بنويسند. علامه حلي، بدنبال وسيله اي براي بدست آوردن آن كتاب بود. به همين جهت در مجلس درس آن شخص حاضر مي شد و براي حفظ ظاهر، خود را شاگرد او مي خواند.
روزي علاقه بين استاد و شاگرد را بهانه اي قرار داد براي گرفتن كتاب مذكور و به دليل اينكه آن شخص نمي خواست جواب رد به او بدهد گفت: قسم خورده ام كه اين كتاب را بيشتر از يك شب به كسي ندهم.
جناب شيخ هم آن يك شب را غنيمت دانست و سعي كرد از آن نهايت استفاده را بنمايد كتاب را گرفت و به خانه برد كه در آن شب تا آنجا كه ممكن است از روي كتاب رونويسي كند. وقتي شروع به نوشتن آن كرد و شب به نيمه رسيد خواب بر شيخ غلبه كرد در اينحال حضرت صاحب الامر(ع) آمدند و به شيخ فرمودند: «كتاب را براي من بگذار و تو بخواب.»
وقتي شيخ از خواب بيدار شد رونويسي آن كتاب بواسطه حضرت صاحب الامر(ع) تمام شده بود.
مؤلف گويد: اين حكايت را در كشكول فاضل المعي علي بن ابراهيم مازندراني معاصر علامه مجلسي به طور ديگري ديدم و آن اين گونه است كه آن جناب از يكي از بزرگان كتابي را خواست كه نسخه اي از روي آن تهيه كند. او از دادن كتاب خودداري مي كرد تإ؛ّّ آنكه به طور اتّفاقي موافقت كرد، آنهم مشروط بر اينكه بيشتر از يك شب پيش او نماند. در صورتيكه نسخه برداري از آن كتاب يك سال يا بيشتر وقت مي برد. سپس علامه آن كتاب را به منزل آورد و شروع به نوشتن آن كرد و چند صفحه از آن را نوشت. در حالي كه بسيار خسته بود و ميل شديدي به استراحت داشت، ديد مردي به شكل و شمايل اهل حجاز از در وارد شد و سلام كرد و نشست. آن شخص گفت: «اي شيخ تو براي من در اين ورقها سطر (خط) بكش و من مي نويسم» و شيخ براي او خط مي كشيد و او مي نوشت و از شدّت سرعت نويسنده، شيخ به او نمي رسيد (از او جا مي ماند) وقتي صبح شد كتاب كاملاً پايان يافته بود و بعضي گفته اند كه: وقتي شيخ خسته شد، خوابيد و وقتي بيدار شد ديد كتاب نوشته شده است. بنا بر بعضي روايات، علامه در پايان كتاب نقشي را بعنوان امضاء چنين مشاهده مي كند: «كَتَبه الحُجَّة» يعني حجّت خدا آنرا نگاشت. «و اللَّه اعلم».