حمله كردن افعي بسيار بزرگ و جنگ افعي با عقرب
ناگهان افعي بسيار بزرگي را ديدم كه از اندازه مناري بزرگتر و حجيم تر بود. از آن كوه پايين آمد و سر خود را دراز كرد تا از دريا ماهي صيد كند. من يقين كردم هلاك مي شوم و بسوي خداوند تبارك و تعالي تضرّع كردم.
ناگهان عقربي را ديدم كه پشت افعي راه مي رود. چون بالاي دماغش رسيد، نيش خود را در آن فرو برد. گوشت او از هم ريخت و چيزي جز استخوان پشت و دنده هاي او باقي نماند، مانند نردبان بزرگي كه پلّه هاي بسيار داشته باشد و بالا رفتن بر آنها آسان بود.