بازگشت

پذيراني و ميهماني سواران



بزرگ آنها به ايشان فرمود: «ميهماني در فلان اتاق داريم و او را براي چاشت بايد دعوت كرد.»

پس به دعوت من آمدند. من ترسيدم و گفتم: «مرا ببخشيد.»

وقتي شرح حال مرا به بزرگ گفتند فرمود: «چاشت او را همانجا ببريد تا ميل نمايد.»