بازگشت

جدا شدن از عالم سنّي


وقتي كه شيخ آن حالت را در من مشاهده نمود، به حال من گريست و گفت: «بر من سخت است جدائي از تو.» پس به واعظ آن شهر كه رسيديم به او ده درهم داد و به او امر كرد تا مواظب من باشد و اگر خدا مرا از آن مرض سلامتي بخشيد به او محلق شوم انشاء اللّه خدا او را به نور هدايت راهنمايي فرمايد. شيخ به اندلس رفت و از آنجا تا وطن او از راه ساحل دريا پنج روز راه بود.

من تا سه روز در آن روستا بيمار بودم و از شدّت تب، توان حركت نداشتم. سرانجام در آخر روز سوّم، تب من قطع شد و از منزل بيرون رفتم و در كوچه هاي آن روستا مي گشتم.