سفر به مصر
مدّتي نزد او آن علومي كه گفتم را مي خواندم. پس اتّفاق افتاد كه شيخ اندلسي از دمشق شام عازم سفر مصر شد. از محبّت زيادي كه به من داشت، بر من سخت بود جدائي از او و بر او نيز چنين حالتي ظاهر گشت.
پس تصميم گرفت كه مرا با خود ببرد و نزد او جماعتي از غريبه ها مانند من بودند كه نزد او تحصيل علوم مي كردند و اكثر ايشان با او همراه شدند تا آنكه به مصر رسيديم و وارد شهري از شهرهاي مصر شديم كه آن را قاهره مي گويند و از بزرگترين شهرهاي مصر است.
پس در مسجد ازهران، ساكن و مدّتي در آنجا درس مي گفت. چون فضلاي مصر از آمدن او آگاه شدند، همه ايشان جهت استفاده بردن از علوم او نزد او آمدند. وي تا نُه ماه در آنجا ماند و ما نيز با حالي خوش با او بوديم. ناگاه قافله اي از اندلس وارد مصر شدند و همراه مردي از ايشان، نامه اي از پدر استاد ما بود.