بازگشت

اصرار وزير براي مخفي نگه داشتن اين قضيّه


وقتي كه اين داستان عجيب كه گوش هيچ شنونده نظير آن را نشنيده بود به اتمام رسيد، عون الدّين وزير برخاست و به اتاق مخصوص خود رفت.

آنگاه هر يك از ما را طلبيد و در اظهار نكردن اين اخبار عهد و ميثاق گرفت و اصرار و پافشاري بسيار در فاش نكردن اين اسرار نمود و گفت: «مبادا! كه افشاي اين اسرار كنيد! اين راز را پنهان كنيد تا دشمنان به قتل شما برنخيزند و خون شما را نريزند.»

ما از بيم و ترس دشمنان خاندان و فرزندان پيغمبر آخرالزّمان جرأت بر ملا ساختن اين راز پنهان را نكرديم و هر كدام كه يكديگر را ملاقات مي كرديم، يكي مي گفت: «آيا به خاطر داري ماه رمضان را؟»

و ديگري در جواب مي گفت: «بله! و بر تو لازم است پنهان داشتن و كتمان آن و اينكه ظاهر نكني سرّ صاحب الزّمان را كه صلوات خدا بر او و بر آباء پاك و طاهر و بر اولاد آن حضرت باد.»

( - نجم الثّاقب )