بازگشت

امام زمان (ع) فرمودند: مي آيم انشاء اللّه



حقير سلام عرض كرده، حضرت جواب فرمودند و پرسيدند: «چه مي خواهي؟»

عرض كردم: «آقا! اهل قم بسيار در ناراحتي هستند، استدعا دارند كه تشريف بياوريد.»

فرمودند: «مي آيم انشاء اللّه ... برو.»

عجيب بود كه وقتي صحبت مي كرديم، اوّلاً فاصله كم مي شد و چهل متر به ده متر مي رسيد و هر گاه صحبت تمام مي شد دوبار همان فاصله چهل متري بود و ثانياً افراد كاتب كه در حدود چهل نفر بودند، هيچ كدام سر را بالا نمي كردند كه بدانند صحبت از چيست.

وقتي حضرت فرمود: «برو» بي اختيار و بدون حركت ديدم، پايين پلّه ها هستم.

دوباره رفتم جلوي درب و عرض كردم: «آقا! خيلي التماس كرده اند و منتظر شما هستند. استدعا دارم بياييد.»

باز فرمودند: «مي آيم انشاء اللّه، برو.»

باز هم ديدم كه پايين پلّه ها هستم.