بازگشت

ورود به باغ سلطان


چون اين شهر بي نظير را ديديم، از بينش و قوانين آن تعجّب نموديم. جهت شرفيابي به خدمت سلطان امر شديم. ما را به باغي آراسته وارد كردند كه بر دور آن نهرهاي عظيمي جاري بود و سلطان در آن مكان بر مسند داوري نشسته بود و جمعي در خدمت او كمر اخلاص و خدمتگزاري بسته بودند.

در آن حالت مؤذّن، اذان و اقامه گفت و پس از لحظاتي صحن آن بُستان وسيع از مردم آن شهر پُر گرديد.

سلطان امامت كرد و مردم در اقتدا به او نماز جماعت گزاردند و در اعمال و گفتار، كمال خضوع و خشوع را مراعات داشتند.