بازگشت

حركت بسوي جزيره زاهره براي ديدار با سلطان


خواسته ايشان قبول شد و او حكم فرمود كه به زاهره روند و اين آيه را تلاوت نمود كه: «لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ.»

( - سوره انفال آيه 42 «تا آنها كه هلاك و گمراه مي شوند از روي اتمام حجّت باشد.» )

چون احوال مسلمانان را آنطور ديديم، ايشان را در حال پريشاني و تنها گذاشتن شايسته نديديم. به نزد ناخدا آمديم و گفتيم: «مدّتي است كه ما رفيق و همنشين مسلمانان هستيم مروّت نيست كه ايشان را در اين مهلكه تنها بگذاريم. درخواست اجاره كشتي تو را داريم كه جهت رضايت خواسته اين جماعت به زاهره رويم و آنها را ياري نمائيم.»

ناخدا قسم ياد كرد كه درياي زاهره را نديده و هرگز به آن راه نرفته است. از او مأيوس شديم و از بعضي مردم آن شهر، كشتي كرايه نموديم.

سپس به اتّفاق مسلمانان راهي زاهره شديم و دوازده شبانه روز در آن دريا سرگرداني كشيديم. چون صبح روز سيزدهم طلوع نمود، ناخدا تكبير گفت كه: «علامتهاي شهر زاهره و مناره ها و ديوار آن پيداشد.»