بازگشت

«سكّه طلاي گم شده»



محمّد بن الحسن صيرفي مي گويد: اراده كردم كه به حجّ بروم و با من مالي بود كه بعضي از آن طلا و بعضي نقره بود. آنچه طلا و نقره داشتم، گداخته و به قالب ريختم.

و اين مالها را به من داده بودند كه تسليم شيخ ابي القاسم حسين بن روح (كه نايب خاصّ امام زمان (ع) بود و از طرف آن حضرت اموال را قبول مي كرد و توقيعات آن حضرت از طرف او بيرون مي آمد) بنمايم. وقتي به سرخس رسيدم، خيمه خود را برپا كردم در جايي كه در آن رمل بود و مشغول جدا كردن طلا و نقره شدم. پس يكي از آن سكّه ها افتاده و در رمل فرو رفت و من متوجّه نشدم.

وقتي به همدان رسيدم، باز بخاطر اهتمام به حفظ آنها آن قطعه هاي طلا و نقره را جدا كردم ولي يكي از آنها كه وزنش صد و سه مثقال يا نود و سه مثقال بود را نيافتم.

پس از مال خود به وزن آن، سكّه اي ساختم و آن را ميان آن طلا و نقره ها قرار دادم. وقتي وارد بغداد شدم، به نزد شيخ ابوالقاسم حسين بن روح رفتم و هر چه طلا و نقره با من بود را تسليم او كردم.

او دست خود را در ميان آن سكّه ها كرد و آن سكّه اي كه من از خود گذاشته بودم را به من داد و گفت: «اين سكّه مال ما نيست و تو سكّه ما را گم كردي و آن در سرخس است در آن جايي كه خيمه خود را در شنها زدي.

پس به مكان خود برگرد و در همان جا كه فرود آمده بودي برو و سكّه را در آنجا جستجو كن كه در زير رمل، آن را خواهي يافت. و ديگر مرا نخواهي ديد.»

پس من به سرخس برگشتم و در همان جا كه منزل كرده بودم سكّه را يافتم و به شهر خود برگشتم.

سال بعد به بغداد رفتم و آن سكّه با من بود. وقتي وارد بغداد شدم فهميدم كه شيخ ابوالقاسم حسين بن روح وفات كرده است، پس بوالحسن بن علي محمّد سمري را ملاقات كردم و سكّه را به او تسليم كردم.

( - نجم الثّاقب )