بازگشت

كامل شدن عقل مردم و به آخرين حدّ خود رسيدن علوم




بيست و چهارم: عقل مردم به بركت وجود حضرت قائم(ع)، كامل مي شود و ايشان دست بر سر آنها مي كشد و كينه و حسد از دلهايشان بيرون مي رود كه از روز كشته شدن هابيل تا كنون وجود داشته است، و علوم به آخرين حدّ خود مي رسد. چنانكه در اصل زراد آمده است كه گفت: به امام صادق(ع) گفتم كه: «مي ترسم از مؤمنين نباشيم.»

حضرت فرمود: «براي چه؟»

گفتم: «چونكه كسي را پيدا نمي كنيم كه برادر او در نزد او بهتر و محبوبتر از درهم و دينار باشد و درهم و دينار را از برادري كه ميان ما و او، دوستي اميرالمؤمنين(ع) باشد محبوبتر مي بينيم.»

حضرت فرمود: «شماها مؤمن هستيد و لكن ايمان خود را كامل نخواهيد كرد، مگر اينكه حضرت قائم(ع) ظهور كند، پس در آن زمان خداوند تبارك و تعالي ، عقلهاي شما را كامل مي كند.»

در كتاب «خرايج» راوندي و «كمال الدّين» صدوق از حضرت باقر(ع) روايت شده است كه فرمود: «هر گاه حضرت قائم(ع) قيام كند، دست خود را بر سر بندگان مي گذارد و بخاطر اين كار، عقل ايشان را جمع مي نمايد و خرد آنها را كامل مي كند.»

شيخ كليني از سعيد بن حسن روايت كرده است كه حضرت باقر(ع) به او فرمود: «آيا احدي از شما هست كه به برادر خود رو كرده و دست خود را در جيب برادر خود كند و به مقدار نياز خود بردارد و برادرش او را از اين كار منع نكند؟»

گفتم: «چنين شخصي در ميان خود نمي شناسم.»

پس حضرت فرمود: «چيزي در اين حال نيست.» يعني مقام و كمالي براي ايشان نيست.

پرسيدم: «آيا آخر اين حال، هلاكت و نابودي است؟»

حضرت فرمود: «نه! بدرستي كه هنوز عقلهاي اين گروه به آنها داده نشده است.»

در كتاب «اختصاص» از شيخ مفيد روايت است كه كسي به آن حضرت عرض كرد: «اصحاب ما در كوفه، عدّه بسياريي هستند، اگر دستور مي داديد هر آينه آنها از شما اطاعت و پيروي مي كردند.»

حضرت فرمود: «آيا كسي از آنها هست كه نزد برادرش برود تا از كيسه پول او، درخواست خود را بگيرد؟»

گفت: «نه!»

حضرت فرمود: «پس آنها به خون خود بخيل تر هستند.»

آنگاه فرمود: «بدرستي كه مردم در آرامي و آسايش مي باشند. با آنها ازدواج مي كنيم و از همديگر ارث مي بريم و حدّ بر آنها جاري مي كنيم و امانت ايشان را ادا مي كنيم. چون حضرت قائم(ع) برخيزد آن وقت طوري مي شود كه شخص بسوي كيسه برادر خود مي رود و حاجت خود را مي گيرد و كسي او را منع نمي كند.»

صدوق در «كمال الدّين» از اميرالمؤمنين (ع) روايت كرده است كه فرمود: «از صفات مهدي(ع) آن است كه دست خود را بر سر بندگان مي گذارد، پس آنگاه مؤمني نمي ماند مگر آنكه قلبش از آهن سخت تر مي شود.»

در «خصال» از آن حضرت روايت است كه در ضمن وقايع زمان حضرت مهدي (ع) فرمود: «هر آينه، كينه و دشمني از دلهاي بندگان مي رود.»

در «كشف الغمّه» از رسول خدا (ع) روايت شده است كه فرمود: «خداي تعالي بي نيازي را در دلهاي مردم وارد مي سازد.» و ظاهر است كه چون آن دو صفت زشت و پليد يعني كينه و عداوت، از ميان مردم و از دلهايشان برود، آنگاه اين صفت پسنديده بر دل آنها وارد مي شود و مردم آسوده مي شوند.

در «كمال الدّين» از امام صادق(ع) روايت شده است كه به ابان بن تغلب فرمود: «در اين مسجد شما (مسجد مكّه)، سيصد نفر مرد مي آيند كه اهل مكه مي دانند كه پدران و اجداد آنها در آنجا متولّد نشده اند، و همراه ايشان شمشيرهايي است كه روي هر شمشير كلمه اي نوشته شده است و از هر كلمه هزار كلمه باز مي شود.»

( - شايد منظور از شمشيرها و كلمات، حكمتهاي الهي است كه بر قلب آنها وارد مي گردد. )

و به روايت نعماني: «بر هر شمشير هزار كلمه نوشته شده كه هر كلمه كليد هزار كلمه است.»

در خطبه مخزون از اميرالمؤمنين (ع) ذكر شده است كه: «در آن زمان علم در دلهاي مؤمنان جا داده مي شود و هيچ مؤمني محتاج علم برادر خود نمي شود و در آن هنگام تأويل اين آيه آشكار مي شود كه: «... اللّه كُلّاً مِن سعته...»

( - سوره نساء آيه 130 «يعني: خداوند هر كدام از آنها را با فضل و كَرَم خود بي نياز مي كند.» )