بازگشت

امام زمان (ع) به من فرمود: «به اذن خداي تعالي برخيز» و مرض فلج بكلّي از من برطر



جمال الدّين زهدري در حلّه مبتلاء به فلج شديدي شده بود، اقوام و فاميلش او را به اطبّاء زيادي نشان دادند، كه شايد معالجه شود ولي هر چه آنها بيشتر او را معالجه مي كردند او كمتر عافيت مي يافت.

بالأخره وقتي از معالجه اش مأيوس شدند تصميم گرفتند كه او را يك شب در مقام حضرت صاحب الامر (ع) كه در حلّه است دخيل كنند.

خود وي قضيّه را اينگونه نقل مي كند: «من مبتلاء به مرض فلج بودم، ولي آن شب كه مرا به مقام حضرت بقيّةاللّه (ع) برده بودند چيزي نگذشت، كه ديدم مولايم حضرت صاحب الامر (ع) از درب مقام وارد شد.

من سلام كردم، جواب مرحمت كرد و به من فرمود:«برخيز.»

عرض كردم: «آقاجان يك سال است كه قدرت بر حركت ندارم.»

باز فرمود: «به اذن خداي تعالي برخيز.» و زير بغل مرا گرفت و به من در ايستادن كمك كرد.

من برخاستم در حالي كه هيچ اثري از كسالت در من نبود و به كلّي مرض فلج از من برطرف شده بود و آن حضرت غائب گرديد.

وقتي مردم مرا در اين حال ديدند و متوجّه شدند كه حضرت بقيّة اللّه (ع) مرا شفا داده اند، به سر من ريختند و لباسهاي مرا پاره پاره كردند و بردند، ولي دوستان مرا به خانه بردند و لباسم را عوض كردند.»

( - كفاية الموحّدين )