بازگشت

شفاي مرد زيدي مذهب از مرض غيرقابل علاج توسّط صاحب پسرانش



سيّد باقي بن عطوه علوي حسني مي گويد: «پدرم عطوه زيدي بود و او را مرضي بود كه اطبّاء از علاجش عاجز بودند و او از ما پسران، آزرده بود و از ميل ما به مذهب اماميّه ناراحت بود.

مكرّر مي گفت: «تا صاحب شما مهدي (ع) نيايد و مرا از اين مرض نجات ندهد من شما را تصديق نمي كنم و به مذهب شما قائل نمي شوم.»

اتّفاقاً شبي در وقت نماز مغرب و عشاء، ما همه يك جا جمع بوديم كه فرياد پدر را شنيدم كه مي گويد: «بشتابيد.»

وقتي با عجله پيش او رفتم، گفت: «بدويد و صاحب خود را دريابيد كه همين الآن، از پيش من بيرون رفت.»

ما هر چند دويديم كسي را نديدم. برگشتيم و پرسيديم: «موضوع چه بود؟»

گفت: شخصي به نزد من آمد و گفت: «يا عطوه!»

من گفتم: «تو كيستي؟»

گفت: «من صاحب پسران تو هستم، آمده ام كه تو را شفادهم.»

بعد از آن، دست دراز كرد و بر موضع درد من كشيد. من وقتي به خود نگاه كردم اثري از آن ناراحتي نديدم.»

( - كشف الغمّه )