بازگشت

طلب ظهور امام زمان (ع) از خداوند متعال توسّط تمام عالَم و عالَميان



و همه اين رأي را پسنديدند، به جز ملائكه ها كه سكوت نمودند و در اين هنگام جمعي از لشگر آمدند (و گفتند) كه: «دلهاي ما خنك نمي شود، بدون استعمال سيف و سنان (شمشير و نيزه).»

گفتم: «برويد همه را اعلام كنيد كه در صف شوند رو بطرف بيت المعمور، كه بايد از خدا بخواهيم تعجيل ظهور را، كه دردهاي ما به ظهور دوا شود و رأي اهل حلّ و عقد بر اين قرار گرفته است و دعاي فرج در آخر الزّمان از افضل دعاها است.»

خودمان هم برخاستيم رفتيم به جلو صفوف ايستاده و دستهاي گدايي را بلند نموده و خوانديم: «اَللَّهُمَّ عَظُمَ الْبَلاءُ وَبَرِحَ الْخَفاءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ وَ ضاقَتِ الْاَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّماءُ (پروردگارا! بلا بزرگ شد، مخفي ها آشكار شد، پرده ها كنار رفت، زمين تنگ گرديد و آسمان از نزول رحمتش دريغ نمود.)

و از اراضي، دلهاي مؤمنين را اراده كرديم و از سماء، درگاه حضرت اله را قصد نموديم، نسبت به مقصودي كه داشتيم چون در آن عالمي كه ما بوديم، غير از اين نمي شد.

وَ اِلَيْكَ يا رَبِّ الْمُشْتَكي وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِدَّةِ وَ الرَّخاءِ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍاُولِي الْاَمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا وَ عَنْهُمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ مِنْ ذلِكَ يا مُحَمَّدُ يا عَليُّ يا عَليُّ يا مُحَمَّدُ اُنْصُراني فَإِنَّكُما ناصِرايَ، وَاكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيايَ، يا مَوْلاي يا صاحِبَ الزَّمانِ اَلْغَوث اَلْغَوث اَلْغَوث اَلْعَجَل اَلْعَجَل اَلْعَجَل اَلْوَفا اَلْوَفا الوفا.» (و شكايتها بسوي تو آورده مي شود و اُميد و تكيه گاه ما در هر شدّت و راحتي به تو است، خدايا! درود فرست بر محمّد و آل محمّد كه صاحب امر هستند، كساني كه اطاعت از آنها را بر ما واجب كردي و بدين ترتيب، منزلت و مقام آنها را به ما شناساندي، پس براي ما و آنان، فرج و گشايش سريع و عاجل مانند چشم برهم زدني و يا از آن هم زودتر و نزديكتر، كَرَم فرما! اي محمّد! اي علي! اي علي! اي محمّد! مرا نصرت كنيد، بدرستي كه شما نصرت كننده من هستيد. و مرا كفايت نماييد، بدرستي كه شما كفايت كننده من هستيد. اي مولاي من! اي صاحب زمان! به فرياد رس! به فرياد رس! به فرياد رس! خيلي زود! خيلي زود! خيلي زود! وفا نما! وفا نما! وفا نما!)

و ضميمه نموديم: «اَللَّهُمَّ اَخْرِجْني مِنْ قَبْري مُؤْتَزِراً كَفَني ، شاهِراً سَيْفي ، مُجَرَّداً قَناتي ، مُلَبِّياً دَعْوَةَ الدّاعي فِي الْحاضِرِ وَالْبادي .» (خدايا! مرا از قبر خارج كن در حالي كه كفن به كمر بسته ام و شمشير كشيده و نيزه بلند كرده ام تا دعوتِ دعوت كننده را در شهر و صحرا اجابت نمايم.)

صفوف را به حال دعا، ترك نموديم. چند نفري به تلفنخانه، كه در لوح آنجا بود رفتيم تا ببينيم و بشنويم و صور گفتگوي ملاء أعلي را؛ و بدانيم كه پيغمبر و علي و اولادش در چه حالند.

ديديم كه پيغمبر (ص) و علي (ع) و اهل بيتشان نيز در صف شده اند و دستها به دعاي فرج، بلند است و در عقب سر آنها، صفوف انبياء و مرسلين و كرّوبين و ملائكه مقرّبين، همه به دعا ايستاده اند كه حدّ و حصر ندارد، و فهميديم كميسيون شور ما و بالأخره اتّحاد آلام ما، بر دعاي فرج نيز، اشاره باطني ملاء أعلي بوده كه جنبش اين سايه، از آن شاخ گُل است.

گفتم: «البتّه در صفحه دنيا تأثير نموده» چون نظر نموديم، ديديم حضرت حجّت نيز با خواصّ اصحابش، در سر كوهي، دست به دعا بلند نموده اند و درشهرها و بلاد اسلام، در مساجد و غيرها، مجامع مؤمنين، كم يا زياد، منعقد شده، مشغول دعا و ختم «أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ»اند. در صحراها؛ جوخه جوخه، از حيوانات درنده و چرنده و پرنده اجتماعاتي دارند و هريك به زبان خود از طول انتظار فرج، ناله مي كنند.