بازگشت

سرزمين وحشتناك حريصان و مال يتيم خوران و رشوه خواران



سوار اسب شدم. رفتيم به اراضي حرص رسيديم. قومي ديديم كه به شكل سگهاي متعفّن بدشكل كه بعضي چاق وبعضي لاغر و گرگين و صحرا پُر از لاشه مرده بود كه بوي گندش بلند و هر دسته از سگها در سر يك لاشه مرده در جنگ و جدال بودند و يكديگر را مي دريدند كه مجال خوردن براي هيچ كدام ميسّر نبود؛ تا آنكه همه از خستگي مي افتادند و آن جيفه (لاشه)، همان طور مي ماند.

و دسته هايي بودند پُر زور و سگهاي ضعيف را دور مي ساختند و خود مشغول خوردن مي شدند، تا چيزي هنوز نخورده كه ديگران باز هجوم مي آوردند، درباره آن لاش مرده يكديگر را مي دريدند و چون هر كدام به فكر خود بودند، دونفر با هم خوب نبودند و آن صحرا پُر از سگ، و جنگ هفت لشگر برپا بود.

«اِنَّما الدّنيا جيفة و طالبها كلاب.» (بدرستي كه دنيا، مرداري است كه علاقمند به آن، مانند سگان است.)

و بعضي از آنها كه اين لاشه ها را مي خوردند، از دماغشان دود بيرون مي شد و از دُبُرشان، آتش و در خوردن تنها بودند زيرا به حالي گرفتار بودند كه سگهاي ديگر به نزديك آنها نمي رفتند.

هادي گفت: «اينها مال يتيم و رشوه خوارانند.» «اِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامي ظُلْماً اِنَّما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ ناراً.» ( - سوره نساء آيه 10 )

(بدرستي كساني كه اموال يتيمان را به ظلم و ستم مي خورند، در حقيقت تنها آتش مي خورند.)

گفتم: «هادي! سفارشي شده بود كه ما دورتر از صحراي برهوت حركت كنيم، گويا راه را غلط نموده ايم.»

گفت: «غلط نكرده ايم! اينكه مي بيني، آبِ زير برهوت است و سموم مُهلك او به ما نمي رسد.»