لحظات پس از مرگ و وضعيّت مرده و تشييع كنندگان
... و من مُردم، پس ديدم ايستاده ام و بيماري بدني كه داشتم ندارم و تندرستم و خويشان من در اطراف جنازه، براي من گريه مي كنند و من از گريه آنها اندوهگينم و به آنها مي گويم: «من نمرده ام، بلكه بيماريم رفع شده است.»
كسي گوش به حرف من نمي كند. گويا مرا نمي بينند و صداي مرا نمي شنوند، و دانستم كه آنها از من دورند و من نظر به آشنايي و دوستي به آن جنازه دارم، خصوص بشره پهلوي چپ او را كه برهنه بود و چشمهاي خود را به آنجا دوخته بودم. و جنازه را بعد از غسل و ديگر كارها بطرف قبرستان بردند. من هم جزو مشيّعين (تشييع كنندگان) رفتم، در ميان آنها بعضي از جانورهاي وحشي و درّندگان از هرقبيل مي ديدم كه از آنها وحشت داشتم ولي ديگران وحشت (نداشتند) و آنها نيز اذيّتي نداشتند؛ گويا اهلي و به آنها مأنوس بودند. و جنازه را سرازير گور نمودند و من در گور ايستاده تماشا مي كردم و در آن حال مرا ترس و وحشت گرفته بود، به ويژه هنگامي كه ديدم در گور جانورهايي پيدا شدند و به جنازه حمله ور گرديدند و آن مردي كه در گور، جنازه را خوابانيد متعرّض آن جانورها نشد گويا آنها را نمي ديد. و از گور بيرون شد و من از جهت علاقمندي به آن جنازه داخل گور شدم براي بيرون نمودن آن جانوران، ولي آنها زياد بودند و بر من غلبه داشتند و ديگر آنكه مرا چنان ترس گرفته بود كه تمام اعضاي بدنم مي لرزيد و از مردم دادرسي خواستم، كسي به دادم نرسيد و مشغول كار خود بودند، گويا هنگامه ميان گور را نمي ديدند. ناگهان اشخاص ديگري در گور پيدا شدند كه آنها كمك نموده آن جانوران فرار نمودند، خواستم از آنها بپرسم كه: آنهاكيانند؟!
گفتند: «اِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ.» (بدرستي كه حسنات و اعمال خوب، گناهان و كارهاي زشت را از بين ( - سوره هود آيه 114 )
مي برد.) و ناپديد شدند.
پس از فراغت از اين هنگامه، ملتفت شدم كه مردم سر گور را پوشانيده اند و من را در ميان گور تنگ وتاريك، ترك كرده اند و مي بينم آنها را كه رو به خانه هايشان مي روند و حتّي خويشان و دوستان و زن و بچّه خودم كه شب و روز درصدد آسايش آنها بودم و از بي وفايي آنان بسي اندوهناك شدم و از خوف ووحشت گور و تنهايي، نزديك بود دلم بتركد.