قصرها، باغها، چشمه ها و دختران و پسران بهشتي
و پس از اين باغهاي سوخته، باغهاي سبز و خرّم پيدا شد كه پر از ميوه و گل و رياحين و آبهاي جاري و بلبلان خوش نوا بود.
با خود گفتم: «البتّه آن باغهاي سوخته هم مثل اينها بوده و اگر صاحبش به اين قصّه آگاه بود، از غصّه و حسرت مي مرد.»
هادي گفت: «اينجا اوّل سرزمين وادي السّلام است كه امنيّت و سلامتي، سراسر آن را فرا گرفته و عصا و سپر را به اسب علّاقه (آويزان) كُن و اسب را در چمن ها رها كن تا وقت حركت از اين منزل، چرا كند.»
پس از اين كارها رفتيم به در قصري رسيديم كه در خارج دروازه قصر، حوضي كه از يكپارچه بلور پُر از آب بود ديدم كه از صفاي آب و لطافت حوض كأنّه آبي بود بي ظرف و حوضي بود، بي آب.
رق الزجاج و رقت الخمر
فتشابها فتشاكل الامر
فكأنّما خمر و لا قدح
و كأنّما قدح و لا خمر
(ظرف بلورين و شراب بقدري شفّاف و صاف بودند كه به يكديگر مشتبه شده بودند و مشخّص كردن هر يك از ديگري مشكل بود. پس گويا شراب است و قدحي در كار نيست و يا قدح است و شرابي در كار نيست.)
در اطراف حوض، ميز و صندلي هاي مرغوب نهاده و با لُنگ و حوله هاي حرير، لخت شده در آن حوض غوطه خورديم و ظاهر و باطن خود را از كدورات و غلّ و غشّ، صفا داديم يعني موهاي ظاهر بشره، حتّي ريش و سبيل و ساير عيب و نقص هاي ديگر، رفع شد، فقط موي سر و مژگان و چشم و ابروهاي مشكين كه مزيد بر حُسن است باقي مانده و محاسن بشره، يك پرده افزوده شده و همچنين كدورات و رذايل باطن نيز پاك گرديد.
«وَ نَزَعْنا ما في صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلي سُرُرٍ مُتَقابِلينَ.» (هرگونه غلّ (صفات رذيله) را از سينه آنان بر مي كَنيم و روحشان ( - سوره حجر آيه 47 )
را پاك مي سازيم در حالي كه همه برادرند و بر تختها روبروي يكديگر قرار دارند.)
پرسيدم: «اسم اين چشمه چيست؟»
هادي گفت: «ص وَ الْقُرْآنِ الْحَكيم.» (يعني: اسم اين چشمه «صاد» است كه نام آن در قرآن كريم نيز آمده است.)
پس از صفاي بدن، لباسهاي فاخري كه در آنجا بود، پوشيديم. لباسهاي من از حريرسبز بود و از هادي سفيد بود. به آينه نظر كردم؛ بقدري خود را با بهاء و جلال و كمال ديدم كه به خود عاشق شدم و من با اين همه خوبي، به هادي كه نظر كردم در حُسن و بهاي او فرو ماندم و غبطه مي خوردم.
برخاستيم، هادي حلقه در را گرفته، دقّ الباب نمود. جوان خوشرويي در را گشود و گفت: «تذكره عبور خود را بدهيد.»
تذكره را دادم، امضاي آن را بوسيده، با تبسّم گفت: «اُدْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنينَ.» (داخل اين باغها شويد با سلامت وامنيّت.) ( - سوره حجر آيه 46 )
«أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ اُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.» (اين بهشت را در برابر اعمالي كه انجام مي داديد به ارث برديد.)
( - سوره اعراف آيه 43 )
ما داخل شديم و در آن هنگام به زبان جاري نموديم: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلا أَنْ هَدانَا اللَّهُ لَقَدْ جائَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ» (حمد و ستايش مخصوص خداوندي است كه ما را به اين هدايت كرد و اگر خدا ما را هدايت نكرده بود ما ( - سوره اعراف آيه 43 )
هدايت نمي شديم. مسلّماً فرستادگان پروردگار ما، حقّ را آوردند.) «الّذي نراه عياناً.» (آنچه كه ما آن را عيناً مشاهده مي كنيم.)
هادي از جلو و من از عقب، داخل غرفه اي شديم كه از يك پارچه بلور بود. تختهاي طلا در او گذارده و تشكهاي مخمل قرمز بر روي آنها انداخته بودند و پشتيها و متكّاهاي ظريف ونظيف روي آن چيده بودند و عكس ما در سقف و ديوار غرفه افتاد. با آن حُسن و جمال كه داشتيم از ديدن خودمان لذّت مي برديم.
در وسط غرفه، ميز غذا خوري نهاده بودند كه در روي آن، اغذيه و اشربه چيده شده بود و دختران و پسراني براي خدمت به صف ايستاده بودند، و ما به روي آن تختها نشستيم.
«عَلي سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ * مُتَّكِئينَ عَلَيْها مُتَقابِلينَ * يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ * بِأَكْوابٍ وَأَباريقَ وَكَأْسٍ مِنْ مَعينٍ * لايُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لايُنْزِفُونَ * وَ فاكِهَةٍ مِمَّا يَتَخَيَّرُونَ * وَ لَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ * وَ حُورٌ عينٌ * كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ* جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ * لا يَسْمَعُونَ فيها لَغْواً وَ لا تَأْثيماً * إِلّا قيلاً سَلاماً سَلاماً.» (آن مقرّبان بر تختهايي كه صف كشيده و به هم پيوسته ( - سوره واقعه آيه 15 - 26 )
است قرار دارند، در حالي كه بر آن تكيه زده و روبروي يكديگرند. نوجواناني جاودان (در شكوه و طراوت) پيوسته گرداگرد آنان مي گردند. با قدحها و كوزه ها و جامهايي از نهرهاي جاري بهشتي و شراب طهور امّا شرابي كه از آن درد سر نمي گيرند و نه مست مي شوند و ميوه هايي از هر نوع كه انتخاب كنند و گوشت پرنده از هر نوع كه مايل باشند و همسراني از حورالعين دارند همچون مرواريد در صدف پنهان. اينها پاداشي است در برابر اعمالي كه انجام مي دادند. در آن باغهاي بهشتي نه لغو و بيهوده اي مي شنوند نه سخنان گناه آلود، تنها چيزي كه مي شنوند، سلام است، سلام.)