بازگشت

فرستادن خيرات توسّط بازماندگان و فايده آن براي ادامه سير برزخي



چيزي نگذشت كه رسيدم به در دروازه شهر. هادي را كه في الحقيقه روح من بود، در آنجا ملاقات نمودم. سلام كردم ومصافحه و معانقه نموديم، حيات تازه اي به من روي داد. داخل شديم به قصري كه براي من مهيّا شده بود و در او تمام اسباب تجمّلات جمع بود. پس از استراحت و اكل و شرب (خوردن و آشاميدن)، هادي پرسيد: «در اين سه منزل چطور بر تو گذشت؟»

گفتم: «الحمدللَّه علي كلّ حال! (در تمام احوالات، حمد و سپاس مخصوص خداوند است) خطراتي كه بود از طرف جهالت بود، آن هم بالأخره از ناحيه خودم بود كه بي تو بودم و اگر تو بودي با من، او هم اينطورها گردن كلفتي نمي كرد و هر چه بود بالأخره به سلامتي گذشت و تو را كه ديدم همه دردها دواشد و همه غمها زايل گرديد.»

هادي گفت: «تا به حال چون من با تو نبودم، او به مكر و دروغ تو را از راه بيرون مي كرد؛ ولي بعد از اينكه من راه مكر و حيله او را به تو وانمود مي كنم، او به اسباب و آلات قويّه ديگري، تو را از راه بيرون خواهد نمود و در بيرون راه، بعد از اين، عذابهاي شديدي خواهد بود كه غالباً به هلاكت مي كشد، چون بواسطه وجود من، حجّت بر تو تمام است و معذور نخواهي بود و اسباب دفاعيّه تو در اين منزل، فقط عصايي و سپري است و اين كم است. امشب كه جمعه است، برو نزد اهل بيت خود؛ شايد كه به ياد تو خيراتي از آنها صادر شود و اسباب امنيّت تو در اين مسافرت بيشتر گردد.»

گفتم: «من از آنها مأيوسم. چون انديشه آنها از شخصيّات خودشان تجاوز نكند علي الخصوص كه زنده ها، از مرده هاي خود بزودي فراموش مي كنند و دلسرد مي شوند. آن هفته اوّل كه فراموش نكرده بودند و به اسم من كارهايي مي كردند، در واقع همان اسم بود و روح عملشان براي خودشان بود؛ حالا كه همان اسم هم از يادشان رفته و من هيچ اُميدي به آنها ندارم.»

گفت: «علي أيّ حال تو السّاعه برخيز! چون پيغمبر به آنها گفته است: «اذكروا امواتكم بالخير.» (مردگان خود را به خير و نيكي ياد كنيد.) و به رفتن تو، يادآوري غالباً از تو مي شود و اُميد است كه خداوند همين رفتن تو را سبب قرار دهد براي ياد از تو و اگر از آنها مأيوسي، از خدا نبايد مأيوس شد.

گفت پيغمبر كه چون كوبي دري

عاقبت زان در برون آيد سري

مَن لجَّ ولج (هر كس استقامت كند، به پيروزي مي رسد.)

«لاتَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّه.» (از رحمت خداوند نااُميد نشويد.)

( - سوره زمر آيه 53 )

«إِنَّ رَحْمَةَ اللَّهِ قَريبٌ مِنَ الْمُحْسِنينَ.» (بدرستي كه رحمت خدا به محسنين و نيكوكاران نزديك است.)

( - سوره اعراف آيه 56 )

رفتم؛ ديدم از آن عزّتي كه در زمان من داشته فرود آمده اند. درِ خانه بسته شده، كسي به ياد آنها نيست و امور معاششان مختل شده، بچّه ها ژوليده و پژمرده شده اند.

دلم به حالشان سوخت و دعا كردم كه: «خدايا! بر اينها و بر من رحم كن.»

و عيالم نيز يادي از زمان آسودگي خود نموده و بر من رحمت فرستاد.

برگشتم به نزد هادي، ديدم اسبي با زين مرصّع و لجام طلا در قصر بسته شده، از هادي پرسيدم: «اين اسب از كيست؟»

هادي تبسّم نموده گفت: «عيالت براي تو فرستاده و اين رحمت حقّ است كه بصورت اسب در آمده است و بهتر از اسب سواري در اين منازل كه پياده رفتن صعوبت دارد، نيست؛ خصوص منزل اوّل. و دعاي تو نيز درباره آنها مستجاب شده است و آنها بعد از اين در رفاه و آسايش خواهند بود. ببين يك رفتن تو چطور سبب خيرات شد براي جمعي، و در جهان غفلت غالباً غافلند از خواصّ مراوده، با آن تأكيدات پيغمبر در اين موضوع كه اگر سه روز بگذرد و از حال يكديگر نپرسند، رشته اخوّت ايماني در بين آنها پاره گردد.»