بازگشت

درختان پرميوه و نهرهاي جاري و قصرهاي عالي در شهر محبّت



رسيديم به باغي كه راهم از ميان آن باغ بود. ديدم چند نفري در كنار حوض نشسته، ميوه هاي گوارا در جلوشان مي باشد. تا مرا ديدند احترام نمودند و خواهش نشستن و ميوه خوردن كردند و گفتند: «ما روزه دار، از دارالغرور (دنيا) بيرون شديم و اين افطاري است كه به ما داده اند و چنان مي پنداريم كه تو هم از اينها حقّ داري و البتّه تو روزه داري را افطارداده اي.»

و نشستم و از آنها خوردم، تشنگي و هر درد و المي داشتم رفع شد. پرسيدند: «در اين راه بر تو چه گذشت؟»

گفتم: «الحمد للَّه بدي ها كه گذشت، گذشت و به ديدن شما رفع گرديد؛ وليكن چند نفر عقب ماندند و سياهان آنها را نگه داشتند و مرا هم وسوسه نمودند. اخيراً گوش به حرفهايش ندادم و عقب ماند، اُميد كه به من نرسد.»

گفتند: «نه چنين است! آنها از ما دست بردار نيستند و در اين اراضي مسامحه، به زبان مكر و دروغ، ما را اذيّت دارند. ولي بعدها مثل قطّاع الطّريق، شايد با ما بجنگند.»

گفتم: «پس ما بدون اسلحه با آنها چه كنيم؟»

گفتند: «اگر در دارالغرور اسلحه تهيّه نموده ايم در آن منازل بعدي به ما خواهد رسيد، چنانكه حقّ فرموده است: «وَاَعِدُّوا لَهُمْ مَااسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ.» (و با هر نيرويي كه در قدرت داريد براي مقابله با آنها ( - سوره انفال آيه 60 )

(دشمنان) آماده سازيد! و (همچنين) اسبهاي ورزيده (براي ميدان نبرد) تا بوسيله آن، دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد.)

گفتم: «من از اين آيه شريفه، فقط تهيّه اسباب جهاد دنيوي را مي فهميدم.»

گفتند: «قرآن و آيات آن، دستورات تمام عوالم و منازل ومقامات است و جامع همه آنها است و مجموعه تمام مراتب وجوديّه است و اگر نه چنين بود، ناقص بود و حال آنكه خاتم الكتب و آورنده او خاتم الانبياء است. در پس پرده هر چه بود آمد.» «و ليس وراء العبادان قرية.» (يعني: بالاتر از اين حرف، حرفي نيست.)

همه برخاستيم و رفتيم. راه از زير درختان پرميوه و در نهرهاي جاري و نسيم فضا، با روح و ريحان، قلوب مملوّ از فرح و خوشي، كأنّه جمال خداوندي تجلّي نموده بود.

رسيديم به منزلگاه و هر كدام در حجره اي از قصور عاليه كه از خشتهاي طلا و نقره ساخته بودند منزل نموديم. اثاثيه هر منزلي از هر حيث مكمّل بود و نظافت و نقوش و ظرافت آنها، چشمها را خيره و عقلها را حيران مي ساخت وخدمه اي كه داشت، بسيار خوش صورت و خوش اندام و خوش لباس، و در اطراف، براي خدمتگزاري در گردش و طواف بودند.

«وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ اِذا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً وَ اِذا رَأَيْتَ ثُمَّ رَأَيْتَ نَعيماً وَ مُلْكاً كَبيراً.» (و بر گِردشان ( - سوره انسان آيه 19 - 20 )

(براي پذيرايي)، نوجواناني جاوداني مي گردند كه هر گاه آنها را ببيني، گمان مي كني مرواريد پراكنده اند و هنگامي كه آنجا را ببيني نعمتها و مُلك عظيمي را مي بيني.)

و من خجالت داشتم از آنها كه خدمت مرا مي كردند. نظرم به آئينه بزرگي افتاد، خود را به مراتب اجمل (زيباتر) و ابهي (با اُبهّت تر) و اجلّ (جليل تر) از آنها ديدم. در آن هنگام سكينه و وقار و بزرگواري مرا فرا گرفت و به جلال خود متّكي شدم.

گويا شب شد. چراغ برقهاي هزار شمعي از سرشاخه هاي درختها روشن شد و از ميان برگهاي درختها، چراغ برق بقدري روشن گرديد كه حدّ و حصر نداشت و تمام باغات قصور عاليه را از روز روشنتر كرده بود.

از روي تعجّب با خود گفتم: «خدايا! اين چه كارخانه اي است كه اين همه چراغ روشن نموده است.» كه شنيدم كسي تلاوت نمود: «مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكوةٍ فيها مِصْباحٌ اَلْمِصْباحُ في زُجاجَةٍ اَلزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ (احمديّة) لاشَرْقِيَّةٍ وَ لاغَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضيئُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نوُرٌ عَلي نُورٍ.» (مَثَل نور خداوند همانند چراغداني است كه در آن چراغي (پُر ( - سوره نور آيه 35 )

فروغ) باشد، آن چراغ در حُبابي قرار دارد، حُبابي شفّاف و درخشنده همچون يك ستاره فروزان. اين چراغ با روغني افروخته مي شود كه از درخت پُربركت زيتوني گرفته شده كه نه شرقي و نه غربي؛ (روغنش آنچنان صاف و خالص است كه) نزديك است بدون تماس با آتش شعله ور شود، نوري است بر فراز نوري.)

فهميدم كه اين انوار از شجره آل محمّد (ص) است و اين شهر و منزلگاه مسافرين را، شهر محبّت مي گفتند و محبّين اهل بيت، آنهايي كه محبّتشان به سرحدّ عشق رسيده، اينجا منزل مي كنند و سَكَنه و مسافرين، در اين شهر و قصور عاليه، ضاحكة مستبشرة (خندان و شادمان) و به ذكر حمد حقّ و درود و مدح وليّ مطلق اشتغال داشتند و اصوات آنها بسيار جاذب و دلربا بود و ما با حال امنيّت و كمال مسرّت بوديم و در سردر اين شهر به خطّ جليّ نوشته بودند: «حبّ عليّ حسنة لا يضرّ معه سيّئة.» (محبّت علي (ع) حسنه اي است كه با وجود آن، گناه ضرر نمي رساند.)