حمله كردن سگ و كتك خوردن بخاطر تجاوز
ناگهان سگي به ما حمله نمود و شخصي، چوبي به دست گرفته، با دهان پرفحش از دنبال سگ مي آيد كه ما را بزند. سياهك كه به يك جستن خود را به راه رسانيد؛ ولي من چندي كه گريختم، سگ رسيده و من از وحشت خوردم به زمين؛ تا آنكه صاحبش رسيد، مفصّلاً مرا چوبكاري نمود، هر چه داد زدم كه: «من هندوانه نخوردم!»
مي گفت: «چه فرقي مي كند، بعد از دراز كردن دست تعدّي به مال غير، بين خوردن يا به ميدان ريختن.»
به هزار جان كندن و چوب خوردن، از دست او خلاص شدم. خود را به ميان راه كشيدم و از جراحات دهان و خُرد شدن اعضاء، خستگي و تشنگي، از فراق هادي ناله و گريه مي كردم.
سياهك كه كار خود را نموده و به آمال خود رسيده، دور از من نشسته و به من لبخند مي زد و مي گفت: «آن هادي تو، چه از دستش برمي آيد؟! بعد از اينكه تخم اذيّتها را در دنيا به اعانت من كاشته اي. «و انّ الدّنيا مزرعة الآخرة والآخرة يوم الحصاد.» (دنيا، مزرعه آخرت است و آخرت، روز برداشت محصول است.) مگر تو قرآن نخوانده اي كه: «وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ.» (و هر كس، هم وزن مثقال و ذرّه اي كار بد كرده، نتيجه آن كارش را مي بيند.)
( - سوره زلزله آيه 8 )
و عقلا گفته اند كه: «هر چه كني بخود كني. گر همه نيك و بد كني.»
مگر هادي برخلاف حُجَج قويّه و آيات كريمه و قرآنيّه كاري از دستش مي آيد؟!
ان شاءاللَّه در آن منازلي كه هادي با تو باشد، من هستم. خواهي ديد كه چه بلايي به سرت مي آيد كه هادي نمي تواند نفس بكشد.
مگر خودش نگفت كه: هر وقت معصيت كردي، من از تو گريخته ام و چون توبه نمودي، همنشين تو بوده ام؛ چنانكه پيغمبر(ص) فرمود: «لايزني المؤمن و هو مؤمن.» (مؤمن در حالي كه مؤمن باشد زنا نمي كند.) همراهي هادي، بگو چه فايده اي دارد؟!»
ديدم اين ملعنت پناه، عجب بلا و بااطّلاع بوده است. از هادي گفتن هم ساكت شدم.