بازگشت

شب و روز نيمه شعبان


br>هفتم: شب و روز نيمه شعبان كه خداوند نعمت بزرگ ولادت امام زمان (ع) را در آن به بندگانش عطا فرموده است.

در بيان عظمت و احترام اين وقت شريف كافي است آنچه كه زبان اهل بيت (ع) يعني سيّد بن طاووس در «اقبال» گفته است را ذكر كنيم. ايشان مي گويد: «بدان! مولاي ما حضرت مهدي (ع) كسي است كه راستگويان و معتمدان اتّفاق دارند به اينكه پيغمبر خدا (ص) به ولادت آن حضرت و بزرگي مسلمانان به رياست و حكومت آن حضرت، بشارت داده است و نيز گفته اند كه پيامبر (ص) كمالات او را شرح داده و تصريح كرده كه عظمت و بزرگي او به جايي مي رسد كه هيچ يك از پيامبران و اوصياء به آن مقام نرسيده اند و حتّي سليمان - كه در حكومت خود به جنّ و انس فرمان مي داد - به آن جايگاه نرسيده است، زيرا كه وقتي سليمان گفت: «هَبْ لي مُلْكاً لايَنْبَغي لِاَحَدٍ مِنْ بَعْدي .» در جواب نفرمود: «درخواست ترا در اينكه بعد از تو ( - سوره ص آيه 35 «يعني: پروردگارا! حكومتي به من عطا كن كه بعد از من سزاوار هيچ كس نباشد كه تو بسيار بخشنده اي.» )

بيشتر به احدي عطا نكنيم را اجابت كرديم.» بلكه خداوند جلّ جلاله فرمود:

«فَسَخَّرنا لَهُ الرّيحَ تَجْري بِأمرِه رُخاءً حيث اَصابَ * وَالشَّياطينَ كلَّ بنّاءٍ و غوّاصٍ * وَ آخَرينَ مُقَرَّنينَ فِي الْاَصْفادِ.»

( - سوره ص آيات 36 تا 38 )

يعني: «پس ما باد را مسخّر او ساختيم تا به فرمانش به نرمي حركت كند و به هر جا كه او مي خواهد برود، و شياطين را مسخّر او كرديم و هر بنّا و غوّاصي از آنها را و گروه ديگري را در غُل و زنجير (تحت سلطه او) قرار داديم.»

و مسلمين همگي متّفق هستند كه خاتم النّبيّين حضرت محمّد(ص)، فضيلت و سيادتي دارد كه هيچ يك از پيامبران حتّي حضرت سليمان (ع) ندارد و اينكه مهدي(ع) در آخرالزّمان ظهور خواهد كرد در حالي كه پايه هاي دين انبياء از بين رفته و اثري از شعائر مذهبي جز ظاهري مندرس باقي نمانده است، پس زمين را بعد از اينكه از جور و جهل و ظلم، پُر شده است از عدل و داد و حكمت، پُر مي كند.

و خداي تعالي پيامبر خود محمّد (ص) را براي تجديد مراسم انبياي پيشين و زنده كردن روش نيكوكاران گذشته فرستاد و هيچ يك از پيامبران گذشته نتوانستند آن گونه كه حضرت مهدي (ع) موفّق به انجام آن مي شود، در اين كار موفّق بشوند. سزاوار است كه احترام و تعظيم اين شب رعايت شود به جهت دلالت آن حضرت، كه مسلمين به حقوق امامت ايشان اعتراف دارند به اندازه آن چيزي كه جدّ او حضرت محمّد(ص) ذكر نموده و سعادتمندان امتّ خود را به آمدن او بشارت داده است.

بعد مي گويد: در شب نيمه شعبان انسان اين دعا را - كه در آن، خدا را به حقّ اين مولود عظيم الشّأن قسم داده اند - بخواند:

«اَللَّهُمَّ بِحَقِّ لَيْلَتِنا هذِهِ وَ مَوْلوُدِها وَ حُجَّتِكَ وَ مَوْعوُدِها اَلَّتي قَرَنْتَ اِلي فَضْلِها فَضْلاً فَتَمَّتْ كَلِمَتُكَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِكَ وَ لا مُعَقِّبَ لِآياتِكَ نوُرُكَ الْمُتَاَلِّقُ وَ ضِيائُكَ الْمُشْرِقُ وَ الْعَلَمُ النُّورُ في طَخْياءِ الدَّيْجُورِ الْغائِبُ الْمَسْتُورُ جَلَّ مَوْلِدُهُ وَ كَرُمَ مَحْتِدُهُ وَ الْمَلائِكَةُ شُهَداءَهُ وَ اللَّهُ ناصِرُهُ وَ مُؤَيِّدُهُ اِذا انَ ميعادُهُ وَ الْمَلائِكَةُ اَمْدادُهُ سَيْفُ اللَّهِ الَّذي لايَنْبوُ وَ نوُرُهُ الَّذي لايَخْبوُ وَ ذوُ الْحِلْمِ الَّذي لايَصْبوُ مَدارُ الدَّهْرِ وَ نَواميسُ الْعَصْرِ وَ وُلاةُ الْاَمْرِ الْمُنَزَّلُ عَلَيْهِمْ ما يَنَزَّلُ عَلَيْهِم في لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَ اَصْحابُ الْحَشْرِ وَ النَّشْرِ تَراجِمَةُ وَحْيِه وَ وُلاةُ اَمْرِه وَ نَْهيِه اَللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلي خاتِمِهِمْ وَ قايِمِهِمْ الْمَسْتوُرِ عَنْ عَوالِمِهِمْ اَللَّهُمَّ وَ اَدْرِكْ بِنا اَيَّامَهُ وَ ظُهُورَهُ وَ قِيامَهُ وَ اجْعَلْنا مِنْ اَنْصارِهِ وَ اقْرِنْ ثارَنا بِثارِهِ وَ اكْتُبْنا فِي اَعْوانِهِ وَ خُلَصائِهِ وَ اَحْيِنا فِي دَوْلَتِهِ ناعِمينَ وَ فِي صُحْبَتِهِ غانِمينَ وَ بِحَقِّهِ قائِمينَ وَ مِنَ السّوُءِ سالِمينَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ وَ صَلَّي اللَّهُ عَلي مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبيّينَ وَ الْمُرْسَلينَ وَ عَلي اَهْلِ بَيْتِهِ الصَّادِقينَ وَ عِتْرَتِهِ النَّاطِقينَ وَ الْعَنْ جَميعَ الظَّالِمينَ وَ احْكُمْ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ يا اَحْكَمَ الْحاكِمينَ.»

يعني: «خدايا به حقّ اين شبِ نيمه شعبان و مولود مباركش در اين شب و حجّت موعود آن كه فضيلتي بر فضايلش افزودي، پس كلمه توحيد و دين تو از جهت صدق و عدالت به حدّ كمال رسيد. كلمات تو تغيير و تبديل نمي يابد و آيات تو قابليّت تعقيب ندارد كه آنها انوار مشعشع و روشني بخش و فروزنده است و راهنماي نور معرفتت در اين شب تاريك عالم، همان امام غائب پنهان از نظرها مي باشد كه محلّ تولّدش، معظّم و جايگاه ظهورش مكّرم است. فرشتگان گواهان او هستند و خداوند ياور و نيروبخش اوست هنگامي كه وعده ظهورش فرا برسد و فرشتگان ياريش مي كنند. او شمشير قهر خداست كه كُند نمي شود و نور خداست كه خاموش نمي شود و صاحب مقام حلم است كه سبك سر نمي گردد. او مدار روزگار و حافظ و نگهدار دو زمان است، و آنها واليان امرند كه آنچه در شب قدر نازل مي شود بر آنها نزول مي يابد. آنها صاحبان حشر و نشر خلق و مترجم و مفسّران وحي او و نگهبان امر و نهي خدا هستند. پروردگارا! پس بر امام خاتم و قائم آن ائمّه هُدي كه پنهان است درود بفرست. بارالها! ما را به ايّام قيام و ظهور او برسان و ما را از ياري كنندگان او قرار بده و خون ما را با خون او قرين گردان و ما را در دفتر ياران و خاصّان و دوستانش ثبت بفرما و ما را در دولت او با خوشي زنده بدار و از صحبتش ما را بهره مند گردان و به حقّ او استوار ساز و از هر بدي محفوظ دار اي مهربانترين مهربانان عالم، وستايش مخصوص خداست و درود بر آقاي ما، حضرت محمّد(ص) كه خاتم پيامبران و رسولان است و درود بر خاندان صادق و عترت ناطق آن بزرگوار. و لعنتت بر تمام ظالمان جهان باد و تو ميان ما و ظالمان عالَم حُكم فرما كه تو بهترين حكفرما هستي.»

بر صاحبان بصيرت معلوم است همانگونه كه زمان هاي مذكور مخصوص به امام زمان (ع) مي باشند و لازم است كه در اين مواقع، توجّه و استغاثه بيشتري داشته باشيم، مكان هايي هم وجود دارند كه از روي بعضي احاديث و روايات بسيار احتمال مي رود كه آن حضرت در مواقعي خاصّ در آن مكانها باشند.

پس سزاوار است كه انسان در آن مكانها حاضر شود هر چند امام زمان (ع) را نبيند يا نشناسد، زيرا اقامت آن حضرت در يك مكان باعث نزول رحمت و بركت و الطاف خاصّ خداوندي است و شايد به بركت همجواري و بودن با آن معدن خير و بركت، لطف و رحمت شامل حال او بشود هر چند مستحقّ آن نباشد، همانطور كه بودن با كساني كه مورد غضب و لعن خداوند هستند ممكن است باعث ملعون شدن و دوري از رحمت خداوند بشود.

شيخ صدوق در «كمال الدّين» فرموده است كه: «در اخبار صحيح از ائمّه (ع) روايت است كه: هر كس رسول خدا(ص) يا يكي از ائمّه (ع) را در خواب ببيند كه وارد شهر يا روستايي شده اند بدرستي كه تعبير آن خواب براي اهالي آنجا، امان ماندن از چيزي است كه از آن مي ترسيدند و رسيدن به آن چيزي است كه آرزويش را داشتند. شيخ كليني و شيخ طوسي از محمّد بن مسلم روايت كرده اند كه گفت: من در كنار قاضي مدينه نشسته بودم كه امام باقر (ع) (يا امام صادق (ع)) از آن جا عبور كردند. فردا خدمت آن حضرت رفتم. ايشان فرمود: «آن چه مجلسي بود كه ديروز ترا در آن ديدم؟»

گفتم: «فدايت شوم! اين قاضي به من احترام مي گذارد من هم زياد در كنار او مي نشينم.»

حضرت فرمود: «چه چيز ترا از اينكه بلايي نازل شود و شامل همه اهل مجلس شود ايمن ساخته است؟!»

و شواهد زيادي بر اين مطلب وجود دارد و هدف آگاهي دادن به اين موضوع است كه حضور در اين مكان ها بايد غنيمت شمرده شود.

از جمله اين مكان ها عرفات در هنگام حجّ مي باشد و همچنين مرقدهاي شريفه در اوقات بافضيلت كه در شرع تأكيد و تشويق شده كه در اين مكان ها حاضر شويم و مؤمنان را در اين مكان ها تشييع كرده و بر جنازه هاي آنها نماز بخوانيم.

چنانكه جماعتي از علماء مثل ابن شهر آشوب و قطب راوندي و محمّد بن علي طوسي در «ثاقب المناقب» در حديثي مبسوط نقل كرده اند كه: در سال آخر حيات امام صادق (ع)، شيعيان در نيشابور جمع شدند و ابوجعفر محمّد بن ابراهيم نيشابوري را معيّن كردند و سي هزار اشرفي و دو هزار جامه از سهم امام (ع) را به او سپردند تا او، آن اموال را به امام صادق (ع) برساند.

پيرزني شيعه و فاضله كه نامش شطيطه بود نزد او آمد و يك درهم پول و مقداري كرباس كه بهايش چهار درهم بود به او داد و گفت: «در مال من بيش از اين سهم امام (ع) نيست، آن را به مولايم بده.»

آن شخص گفت: «من حيا مي كنم كه اين چيز كم را نزد آن حضرت ببرم.»

او گفت: «خداوند حيا نمي كند! از حقّ امام (ع) اين مقدار در مال من است. آن را بردار تا من خداوند را در حالي كه حقّي از او چه كم و چه زياد در نزد من باشد ملاقات نكنم. اين بهتر از اين است كه حقّي از امام صادق (ع) در گردن من باشد.»

آن مرد قبول كرد و با آن اموال روانه شد. با او بسته اي بود كه در آن نامه هاي سر به مهري وجود داشت كه حاوي سؤالاتي بود. اهالي نيشابور به او گفتند: «يك شب نزد امام صادق (ع) بمان و بسته سؤالات را به آن حضرت بده. سپس نگاه كن، اگر ديدي مهرش سالم بود آن را باز كن كه اگر جواب نامه ها در آن نوشته شده بود بدان كه او امام واقعي است و اموال را به او بده ولي در غير اين صورت اموال را برگردان.»

آن شخص وقتي به كوفه آمد خبر وفات حضرت صادق(ع) را شنيد. به مدينه رفت و سراغ وصيّ حضرت را گرفت. او را بسوي عبداللّه افطح راهنمايي كردند. به نزد او رفت و وي را امتحان كرد ولي اثري از امامت را در او نديد.

سپس كنار ضريح مطهّر پيغمبر (ص) رفت و گريه كرد و از سرگرداني خود شكايت كرد كه: «كجا بروم؟! به نزد يهودي يا مسيحي يا زردشتي يا فقهاي ناصبي ها؟!»

ناگهان حضرت كاظم (ع) او را حركت داد و فرمود: «نه بسوي يهودي، نه مسيحي، نه دشمنان ما. من حجّت خداوند هستم و آنچه كه در آن نامه ها بود را ديروز جواب دادم.»

پس او اموال را با درهم هاي آن پيرزن - كه در يك كيسه اي كه در آن چهارصد درهم بود قرار داشت - و پارچه آن پيرزن - كه در بسته دو برادر بلخي بود - را به نزد امام كاظم (ع) برد.

حضرت بسته لباسها را باز كرد و پانزده ذراع كرباس از آن بيرون آورد و فرمود: «به آن زن سلام ما را بسيار برسان و بگو كه: جامه ترا در ميان كفنهاي خود گذاشتم و از كفنهاي خود اين را براي تو فرستادم كه از پنبه روستاي ما صرياست كه روستاي فاطمه زهرا (س) است و از بذر پنبه اي است كه خود آن معصومه، براي كفن فرزندانش كاشته و بافته بود و دوزنده آن خواهرم خديجه دخترِ ابي عبداللّه (ع) است، پس آن را در كفنت بگذار.»

سپس كيسه مخارج خود را خواست و آن درهم را در آن گذاشت و از آنجا چهل درهم برداشت و فرمود: «سلام مرا به آن زن برسان و به او بگو كه: فقط نوزده شب بعد از رسيدن اين شخص و اين كفن و اين درهم ها، زنده خواهي بود. شانزده درهم را خرج كن و بيست و چهار درهم را صدقه بده و من خودم بر تو نماز مي خوانم.»

سپس حضرت به آن شخص فرمود: «وقتي مرا ديدي كتمان كن.»

سپس آن شخص برگشت و جامه و درهم ها را به آن پيرزن داد. پس آن زن بسيار خوشحال و شادمان گرديد و از بعضي از شيعيان به مقام و منزلت او حسادت مي كردند و برخي حسرت مي خوردند و او در روز نوزدهم از دنيا رفت و شيعيان براي نماز خواندن بر جنازه او ازدحام كردند.

آن شخص مي گويد: «ناگهان حضرت كاظم (ع) را ديدم كه بر شتري سوار بود، پس پياده شد و مهار آن را گرفت و به همراه جمعيّت بر جنازه آن زن نماز خواند. هنگام گذاشتن او در قبر حاضر شد و مقداري از تربت قبر اباعبداللّه (ع) را بر آن ريخت. آن حضرت وقتي كارش تمام شد، سوار شتر گرديد و سر شتر را به طرف صحرا برگرداند و فرمود: «اصحاب خود را آگاه كن و از طرف من به ايشان سلام برسان و بگو كه بر هر كدام از ما اهل بيت كه مقام امامت برسيم واجب است كه بر جنازه شما در هر سرزميني كه باشيد حاضر شويم. پس از معصيت الهي بپرهيزيد و كردار خود را نيك كنيد تا در آزادي خود از آتش، ياري كننده ما باشيد.»

اين بود خلاصه آن حديث شريف طولاني و مفيد كه از جمله آن وعده حضور امام عصر(ع) بر جنازه مؤمنين نيكوكار و باتقوي است و ممكن است كه در احاديث اهل بيت(ع) موارد ديگري از اين قبيل وجود داشته باشد.