بازگشت

جواب چهل سوال مشكل از كودكي خردسال


جواب چهل مسئله مشكل از كودكي خردسال

سعد بن عبداللَّه قمي حكايت نمايد:

روزي متجاوز از چهل مسئله از مسائل مشكل را طرح و تنظيم نمودم تا از سرور و مولايم حضرت ابومحمّد امام حسن عسكري صلوات اللَّه عليه پاسخ آن ها را دريافت نمايم.

از شهر قم به همراه بعضي دوستان حركت كرديم، هنگامي كه وارد شهر سامراء شديم به سوي منزل آن حضرت روانه گشته؛ و پس از آن به منزل رسيديم و اجازه ورود گرفتيم، داخل منزل رفتيم.

همين كه وارد شديم، ديدم مولايم همچون ماه شب چهارده در گوشه اتاق نشسته است و كودكي خردسال را - كه چون ستاره مشتري مي درخشيد - روي زانوي خود نشانيده بود.

امام عسكري ( عليه السلام ) به ما اشاره نمود كه جلو بيائيد و در نزديكي ما بنشينيد.

پس طبق فرمان حضرت، جلو رفتيم و نشستيم و سپس مسائل خود را به طور كلّي مطرح كرديم.

امام حسن عسكري صلوات اللَّه عليه پس از شنيدن سخنان و مسائل ما، اشاره به كودك نمود و اظهار داشت: اي فرزندم! جواب شيعيان خود را بيان كن.

پس ناگهان، آن كودك لب به سخن گشود و تمامي سؤال هاي ما را يكي پس از ديگري جواب كافي داد.

و بعضي سؤال ها را پيش از آن كه مطرح كنيم، خود كودك مطرح مي نمود و جواب آن را مي داد، به طوري كه همه ما مبهوت و متحيّر گشتيم كه اين كودك خردسال چگونه در همه علوم و فنون شناخت كافي دارد و با بيان شيوا تمامي سؤال هاي ما را پاسخ داده و همه افراد را قانع مي نمايد؟!

پس از آن، امام حسن عسگري صلوات اللَّه عليه متوجّه من شد و فرمود: اي سعد بن عبداللّه! براي چه از قم به اين جا آمده اي؟

عرضه داشتم: ياابن رسول اللّه! چون عشق زيارت و ديدار شما را داشتم، بدين جا آمده ام.

حضرت فرمود: پس بقيّه سؤال هائي را كه تهيّه و تنظيم نموده بودي، چه شد؟

پاسخ دادم: آماده و موجود مي باشد.

فرمود: از فرزندم و نور چشمم - مهدي موعود ( عليه السلام ) - آنچه مي خواهي سؤال كن.

و من بعضي از سؤال هاي باقي مانده را مطرح كردم، از آن جمله عرضه داشتم: ياابن رسول اللَّه! تأويل و تفسير ( كهيعص ) چيست؟

كودك در حالي كه روي زانوي پدر نشسته بود، فرمود: اين حروف، رموز و اخبار غيبي الهي است كه خداوند متعال در رابطه با حضرت زكريّا پيغمبر ( عليه السلام ) بيان نموده است؛ چون زكريّا از خداوند متعال درخواست نمود تا اسامي خمسه طيّبه - پنج تن آل عبا ( عليهم السلام ) : - را تعليم او نمايد.

لذا جبرئيل ( عليه السلام ) نازل شد و آن اسامي مقدّس را به او تعليم داد؛ و هر زمان حضرت زكريّا ( عليه السلام ) يادي از آن اسامي: «محمّد، عليّ، فاطمه، حسن، حسين ( عليهم السلام ) :» مي كرد، هر نوع مشكل و ناراحتي كه داشت، حلّ و بر طرف مي گرديد.

امّا هرگاه نام حسين ( عليه السلام ) بر زبان جاري مي نمود و به ياد آن حضرت مي افتاد، غم و اندوه فراواني بر او عارض مي شد؛ و افسرده خاطر مي گرديد.

پس روزي اظهار داشت: خداوندا! علّت چيست كه هر موقع چهار نفر اوّل را يادآور مي شوم، دلم آرام مي گيرد؛ و چون پنجمين نفر را ياد مي كنم محزون گرديده و در چشمانم اشك حلقه مي زند؟!

خداوند متعال ( كهيعص ) را در جواب حضرت زكريّا ( عليه السلام ) برايش فرستاد؛ و تمامي اخبار و جرياناتي را كه بر امام حسين ( عليه السلام ) مقدّر شده بود، به وسيله آن رموز كلّي برايش بيان نمود:

«كاف» يعني؛ كربلاء و حوادث آن، «هاء» اشاره به هلاكت و شهادت اهل بيت سلام اللّه عليهم، «ياء» يزيد - بن معاويه است - كه برامام حسين ( عليه السلام ) ظلم نمود، «عين» اشاره به عطش و تشنگي آن حضرت و اصحاب مي باشد؛ و «صاد» صبر و استقامت آن حضرت خواهد بود.

سپس آن كودك در ادامه فرمايشات گهربارش فرمود: چون حضرت زكريّا ( عليه السلام ) اين خبر را - از فرشته الهي يعني؛ جبرئيل امين ( عليه السلام ) - دريافت نمود، وارد مسجد شد و به مدّت چند روز در مسجد ماند و مرتّب گريه و زاري مي كرد.

و در پايان افزود: حضرت يحيي پيغمبر و امام حسين 8 هر دو به مدّت شش ماه در رحم مادر بودند؛ و در شش ماهگي به دنيا آمدند.

( - إكمال الدّين: ص 452، ح 21، إرشادالقلوب ديلمي: ص 422، احتجاج طبرسي: ج 2، ص 523، ح 341، بحارالأنوار: ج 52، ص 78 - 88، داستان بسيار طولاني است، به قطعاتي از آن بسنده گرديد. )







تشخيص حرام و حلال براي كودكي خردسال



احمد بن اسحاق يكي از اصحاب و كساني بود كه وجوهات شيعيان را جمع آوري مي كرد و خدمت امام حسن عسكري ( عليه السلام ) تقديم مي نمود، او حكايت نمايد:

روزي به قصد تحويل مقدار قابل توجّهي وجوهات شرعيّه به همراه تعدادي سؤال در مسائل مختلف، به محضر مبارك امام حسن عسكري ( عليه السلام ) عازم سامراء شدم.

و چون وارد شهر سامراء گشتم، به سمت منزل آن حضرت حركت نمودم، هنگامي كه به منزل رسيدم، اذن دخول طلبيده و وارد شدم، چشمم به كودكي خردسال افتاد كه بر زانوهاي حضرت نشسته و بسيار خوش سيما و نوراني بود.

همين كه كيسه هاي پول و جواهرات را خدمت حضرت نهادم، امام ( عليه السلام ) نگاهي به كودك نمود و فرمود: اي پسرم! اين اموال از شيعيان و دوستان تو مي باشد، آن ها را باز كن و تحويل بگير.

ناگهان كودك اظهار داشت: اي پدر! و اي سرورم! آيا جايز است كه دست به سوي اموالي دراز كنم كه آغشته به حرام است؟!

سپس امام حسن عسكري ( عليه السلام ) خطاب به احمد بن اسحاق كرد و فرمود: آنچه در كيسه ها مي باشد، بيرون بياور تا فرزندم حلال و حرام آن ها را از يكديگر جدا نمايد.

چون يكي از كيسه ها را خدمت حضرت نهادم، كودك فرمود: اين مال فلان شخص است كه در فلان محلّه شهر قم سكونت دارد و مقدار آن 72 دينار است كه بابت فروش باغ ارثيه پدرش و نيز فروش هفت عدد پيراهن و كرايه مغازه هايش مي باشد.

امام حسن عسكري ( عليه السلام ) فرمود: عزيزم! صحيح گفتي، اكنون بگو كدام حرام است؟

كودك اظهار داشت: در اين كيسه يك دينار مشكوك، از اهالي شهرري مربوط به فلان تاريخ مي باشد كه مغشوش مي باشد.

بعد از آن اشاره به يكي ديگر از كيسه ها نمود و فرمود: و امّا صاحب اين كيسه فلاني است كه در فلان شهر مقدار يك مَن و يك چارك نخ، جهت بافتن پارچه به فلان بافنده معروف داد و چون مدّتي طولاني سپري شد، نخ ها را دزد به سرقت برد.

و صاحب نخ ها نسّاج را تكذيب و جريمه كرده و به جاي آن، يك مَن و نيم غرامت گرفت.

پس يك دينار با تكّه اي پارچه در اين كيسه از چنين راهي به دست آمده است كه حرام مي باشد.

سپس كودك به سوّمين كيسه اشاره نمود و اظهار داشت: آنچه درون آن است، مال فلان شخص است كه در فلان محلّه قم زندگي مي كند و مقدار هفتاد دينار مي باشد كه نبايد دست زده شود.

امام حسن عسگري ( عليه السلام ) سؤال نمود: چرا؟

فرزند جواب داد: چون اين ها بابت فروش گندم هائي است كه مالك با كشاورز اختلاف داشتند و مالك سهم كشاورز را كمتر از حقّش داد.

پدر فرمود: بلي، صحيح است.

پس از آن كودك فرمود: اي احمد بن اسحاق! اين اموال را به صاحبانش برگردان، ما نيازي به آن ها نداريم.

و اكنون كيسه آن پيرزن را بياور.

احمد گفت: من به طور كلّي آن كيسه را فراموش كرده بودم...

( - احتجاج طبرسي: ج 2، ص 524 - 527، ينابيع المودّة: ج 3، ص 319، ح 5. )

* آري براي امام معصوم، چون از طرف خداوند متعال منصوب است، سنّ و سال، موقعيّت مطرح نيست؛ بلكه هر زمان هر چه اراده نمايد حاصل خواهد شد و به همه امور آگاه مي گردد.

پس مواظب اعمال و گفتار خود در تمام حالات باشيم كه امام زمان، روحي له الفداء و سلام اللَّه عليه غافل نخواهد بود.





ظهور از پشت پرده با خصوصيّات



يكي از اصحاب امام حسن عسكري ( عليه السلام ) به نام يعقوب بن منقوش حكايت كند:

روزي به منزل حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكري ( عليه السلام ) وارد شدم، حضرت داخل ايوان جلوي يكي از اتاق ها نشسته بود و سمت راست امام ( عليه السلام ) پرده اي جلوي درب اتاق آويزان بود، خدمت حضرت عرض كردم: ياابن رسول اللّه! امام و صاحب ولايت بعد از شما كيست؟

فرمود: پرده را بالا بزن، تا متوجّه شوي!

همين كه پرده را بالا زدم، كودكي پنج ساله را در قيافه نوجواني ده ساله با اين خصوصيات نمايان شد:

چهره سفيد و نوراني، ابرواني كشيده و با فاصله، كفان دست درشت و غليظ، شانه هاي بزرگ و بافاصله و در سمت راست گونه اش خالي سياه وجود داشت.

سپس آن كودك، با وقار و هيبتي مخصوص به طرف پدر بزرگوارش امام حسن عسكري ( عليه السلام ) جلو آمد؛ و در بغل پدر، روي زانويش نشست.

بعد از آن امام عسكري ( عليه السلام ) به من فرمود: اي يعقوب! اين كودك بعد از من امام و صاحب شماها خواهد بود.

همين كه سخن پدر تمام شد و او را معرّفي نمود، از روي زانوي پدر برخاست و پدرش اظهار نمود: اي عزيزم! اي پسرم! در حال حاضر داخل برو - و مخفي باش - تا آن هنگامي كه خداوند متعال اراده كند.

و چون آن حجّت خدا وارد اندرون منزل شد، امام حسن عسكري ( عليه السلام ) مرا مخاطب قرار داد و فرمود: اي يعقوب! اكنون بلند شو و داخل اتاق را خوب نظر كن كه چه مي بيني؟

پس طبق فرمان امام ( عليه السلام ) بلند شدم و هر چه به اطراف نگاه كردم كسي را نيافتم؛ و متوجّه شدم كه حجّت خدا از چشم ها ناپديد و غايب شده است.

( - إعلام الوري طبرسي: ج 2، ص 250، إكمال الدين: ص 407، ح 2. )





او را نخواهيد ديد



مرحوم شيخ طوسي رضوان اللّه تعالي عليه به نقل از عليّ بن بلال بغدادي - كه يكي از اصحاب امام عسكري ( عليه السلام ) مي باشد - حكايت كند:

روزي به همراه عدّه اي از علماء و بزرگان حضور مبارك امام حسن عسكري ( عليه السلام ) رسيديم تا آن كه از آن حضرت درباره امام و حجّت بعد از او جويا شويم.

همين كه وارد مجلس حضرت شديم، مشاهده كرديم كه بيش از چهل نفر در منزل آن حضرت، اجتماع نموده اند.

عثمان بن سعيد عَمري حركت كرد و ايستاد، سپس اظهار داشت: يابن رسول اللَّه! مي خواهم از چيزي سؤال نمايم كه شما خود نسبت به آن آگاه هستي.

حضرت فرمود: فعلاً بنشين.

بعد از آن، امام حسن عسكري ( عليه السلام ) با حالت غضب حركت نمود و خواست كه از مجلس خارج شود، فرمود: كسي بيرون نرود تا من برگردم.

چون لحظاتي گذشت، حضرت مراجعت نمود و با صدائي بلند فرمود: اي عثمان بن سعيد!

و عثمان بن سعيد با شنيدن سخن حضرت، از جاي خود برخاست و سر پا ايستاد.

امام ( عليه السلام ) اظهار داشت: آيا مايل هستي كه شما را به آنچه مي خواهيد، خبر بدهم؟

همگان گفتند: آري، ياابن رسول اللَّه!

امام ( عليه السلام ) فرمود: آمده ايد تا از خليفه و حجّت خداوند متعال، بعد از من سؤال نمائيد!؟

تمام افراد گفتند: بلي، ما براي همين موضوع آمده ايم.

در همين اثناء، كودكي همانند پاره اي از ماه و شبيه ترين افراد به امام حسن عسكري ( عليه السلام ) ظاهر گشت.

سپس امام حسن عسكري ( عليه السلام ) فرمود: اين كودك، امام شما پس از من خواهد بود و او خليفه و جانشين من مي باشد، او را تابع و پيرو باشيد؛ و از يكديگر متفرّق نشويد كه هلاك مي گرديد.

و سپس افزود: از اين پس ديگر او را نخواهيد ديد، مگر آن كه وقتش فرا برسد.

( - كتاب الغيبة شيخ طوسي: ص 357، ح 319. )





حوادث ظهور و خروج نور

حضرت باقرالعلوم ( عليه السلام ) به بعضي از دوستان خود فرمود: دست از پا خطا نكنيد و مشغول انجام وظايف خود باشيد تا زماني كه علائم و نشانه هائي كه برايت مطرح مي كنم آشكار شود.

( - علائم و نشانه هائي از غيبت و ظهور منجي عالم بشريّت، حضرت بقيّةاللَّه الأعظم - روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء، عجّل اللَّه في فرجه الشّريف - مي باشد كه هر كدام نياز به توضيح و تشريح دارد كه بايد به كتابهاي مربوطه ارجاع شود. ضمناً حديث بسيار طولاني بود كه به قطعه هائي از ترجمه آن اكتفا شد. )

قبل از ظهور - امام زمان ( عليه السلام ) - بين مردم يك درگيري وسيعي انجام خواهد شد و جمع بسياري كشته مي شوند، بعد از آن شخصي به عنوان سُفياني، لشكري را متشكّل از هفتاد هزار مرد جنگي و مسلّح، به سوي كوفه بسيج مي كند و در نتيجه آن خونريزي و غارت اموال و نفوس بسياري رُخ مي دهد.

در همين بين، لشكري از سمت خراسان با در دست داشتن پرچم هاي مخصوصي حركت مي كنند كه در بين آن ها تعدادي از ياران امام زمان ( عليه السلام ) نيز وجود دارد.

سپس لشكر خراساني با لشكر سفياني در بين شهر حيره و كوفه با يكديگر درگير مي شوند.

سپس سفيان متوجّه خواهد شد كه مهدي موعود ( عليه السلام ) ظهور كرده است و آن حضرت در حال حركت به سوي مكّه مي باشد، به همين جهت گروه عظيمي را جهت تعقيب آن حضرت روانه مي كند.

پس چون لشكر سفياني هنگامي كه در محلّي به نام بيداء - بين مكّه و مدينه - برسند و فرود آيند، ندائي از آسمان به زمين خطاب مي شود كه: تمامي نيروهاي سفياني را به جز سه نفر در خود فرو بِبَر، كه اثري از آن ها باقي نباشد.

و امّا آن سه نفر را خداوند متعال، صورت هايشان را به پشت بر مي گرداند و به صورت و قيافه سگ در مي آيند و مسخ مي شوند.

سپس در يك چنين زماني حضرت وليّ عصر، امام زمان ( عليه السلام ) در كنار كعبه الهي قرار گرفته و بر ديوار آن تكيه زده و به اهل زمين خطاب مي نمايد و مي فرمايد:

اي مردم! ما براي ياري دين خدا آمده ايم و هركس مايل باشد، مي تواند به گروه ما بپيوندد.

و به دنباله آن مي افزايد: ما اهل بيت پيغمبر ( صلي الله عليه وآله وسلم ) هستيم؛ و از هر فردي نسبت به خداوند متعال و رسولش نزديك تر و اولي تر مي باشيم، پس هركس بخواهد كه نسبت به حضرت آدم، نوح و ابراهيم؛ و همچنين نسبت به تمامي پيامبران الهي، حتّي حضرت محمّد صلوات اللَّه عليهم با من مذاكره و احتجاج كند، آماده ام.

پس از آن، مي فرمايد: آيا خداوند متعال در قرآن نفرموده است: (إنَّ اللَّهَ اصْطَفي آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إبْراهيم وَ آلَ عِمْرانَ عَلَي الْعالَمينَ * ذُريَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضِ وَاللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ ).

( - سوره آل عمران: آيه 33 و 34. )

من تداوم بخش و خلف آدم و نوح هستم، من برگزيده ابراهيم و محمّد صلوات اللّه عليهم هستم، هر كه مي خواهد پيرامون قرآن و يا پيرامون سنّت حضرت رسول اكرم ( صلي الله عليه وآله وسلم ) با من احتجاج و مناظره نمايد، آماده ام؛ چون از هركس ديگري به آن ها نزديك تر و به آن ها آشناتر هستم.

بعد از آن، در ادامه فرمايشات خود مي افزايد: آن هائي كه كلام مرا شنيدند و متوجّه شدند، خداوند آن ها را هدايت نمايد.

ضمناً شنوندگان حاضر، اين مطالب و مسايل را به ديگران كه غايب هستند گزارش دهند ... .

امام محمّد باقر ( عليه السلام ) فرمود: در چنين موقعيّتي خداوند متعال اصحاب و ياران حضرت حجّت ( عليه السلام ) را كه تعداد آن ها سيصد و سيزده نفر مي باشند، جمعشان مي نمايد، همان طوري كه در قرآن چنين فرموده است:

(أيْنَما تَكُونُوا يَأتِ بِكُمُ اللَّهُ جَميعاً إنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْي ءٍ قَديرٌ).

( - سوره بقرة: آيه 148. )

سپس اين تعداد افراد با امام زمان ( عليه السلام ) بيعت مي كنند؛ و عهد و ميثاق حضرت رسول ( صلي الله عليه وآله وسلم ) نزد اوست كه از پيامبران يكي از پس ديگري به إرث نهاده شده است.

حضرت باقر العلوم ( عليه السلام ) در پايان افزود: امام زمان ( عليه السلام ) از فرزندان حسين بن عليّ ( عليهماالسلام ) مي باشد كه خداوند متعال قضيّه قيام آن حضرت را در يك شب تنظيم و اصلاح مي نمايد و نام مبارك و گرامي او همانند نام جدّش رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) خواهد بود.

( - اختصاص شيخ مفيد: ص 255 - 257، بحارالأنوار: ج 52، ص 305، ح 78. )





همچون شمايل جدّش ظاهر مي شود

روزي حضرت صادق آل محمّد صلوات اللَّه عليهم در جمع بعضي از شاگردان خود پيرامون شروع ظهور قائم آل محمّد عجّل اللَّه فرجه الشّريف، چنين اظهار نمود:

به خدا سوگند! او را مي بينم كه در حال ورود به مكّه معظّمه مي باشد، در حالتي كه پيراهن و عباي رسول اللَّه ( صلي الله عليه وآله وسلم ) را بر تن؛ و عمامه آن حضرت را بر سر و كفش هاي وصله دارش را در پاي خود كرده؛ و نيز چوب دستي او را در دست گرفته و به عنوان يك چوپان به همراه چند گوسفند مي آيد تا داخل مكّه گردد... .

با اين كه صدها سال از عمر مباركش سپري شده، امّا با شكل و قيافه جواني شاداب ظاهر مي گردد و هيچ أثر پيري در او ديده نمي شود؛ و به تنهائي وارد مسجدالحرام و به كعبه پناهنده مي گردد.

و چون شب فرا رسد و مردم به خواب بروند، جبرئيل به همراه ميكائيل و تعدادي از ديگر ملائكه نازل مي شوند و نزد حضرت وليّ عصر، امام زمان صلوات اللّه عليه مي آيند.

در اين هنگام، جبرئيل ( عليه السلام ) به صاحب الزّمان عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف گويد: اي سرور من! گفتار تو مقبول و دستور تو نافذ خواهد بود.

پس از آن، امام زمان ( عليه السلام ) دستي بر صورت خود مي كشد و اظهار مي دارد: حمد و ستايش مخصوص خداوندي است كه وعده اش فرا رسيده و ما را وارث زمين گردانيده است و جايگاه ما بهشت خواهد بود، خداوند بهترين پاداش را براي عمل كنندگان مخلص قرار داده است.

بعد از آن، حضرت بين ركن و مقام مي ايستد و با فريادي رعدآسا ندا مي دهد: اي كساني كه خدا شما را براي ياري من ذخيره داشته است، به پاخيزيد و به سوي من بشتابيد و مرا ياري كنيد.

امام صادق ( عليه السلام ) در ادامه فرمايش خود افزود: صداي امام زمان به گوش همگان در شرق و غرب عالَم خواهد رسيد.

و چون اين صدا به گوش همه برسد، تمامي اصحاب و ياران آن حضرت كمتر از يك چشم بر هم زدن گرد او جمع خواهند شد، كه تعداد آن ها سيصد و سيزده نفر، به تعداد اصحاب حضرت رسول ( صلي الله عليه وآله وسلم ) در جنگ بدر خواهد بود.

سپس تمامي افراد با حضرت بيعت خواهند كرد؛ و اوّل كسي كه دست امام زمان را مي گيرد و بيعت مي كند، جبرئيل امين ( عليه السلام ) است و پس از آن ساير ملائكه كه بر زمين فرود آمده اند؛ و سپس جنّياني كه در ركاب آن حضرت بايد باشند و بعد از آن ها مؤمنيني كه كنار آن حضرت اجتماع كرده اند، بيعت مي نمايند.

( - مختصر بصائرالدّرجات ص 182 - 183. )





تهيّه آذوقه لشكر امام زمان (عجّ)



مرحوم شيخ صدوق، كليني و برخي ديگر از بزرگان آورده اند:

حضرت صادق آل محمّد از قول پدرش، حضرت باقرالعلوم ( عليهماالسلام ) حكايت فرمايد: هنگامي كه امام زمان عجّل اللّه تعالي فرجّه الشّريف ظهور نمايد و بخواهد قيام نمايد، قيام خود را از مكّه معظّمه شروع نموده و ابتداء به سمت شهر كوفه حركت مي كند.

و قبل از آن كه به همراه لشكر و ياران خويش حركت نمايد، منادي حضرت در بين جمعيّت، نداء دهد: كسي حقّ ندارد به همراه خود غذا و آب حمل كند، سپس حضرت دستور مي دهد تا سنگ حضرت موسي بن عمران ( عليه السلام ) - كه به مقدار بار شتري است - برداشته شود و همراه نيروها آورده شود، پس در هر منزلي كه فرود آيند، از آن سنگ چشمه اي از آب گوارا جاري گردد كه هر گرسنه اي از آن ميل كند، سير گردد؛ و نيز هر تشنه اي از آن آب بياشامد، سيراب شود و نيازي به طعام و مايعات نخواهند داشت.

و اين آذوقه خوراكي و آشاميدني براي تمامي افراد لشكر امام زمان ( عليه السلام ) مي باشد، تا هنگامي كه در نجف اشرف و كوفه وارد شوند.

( - اصول كافي: ج 1، ص 231، ح 3، إكمال الدّين: ص 670، ح 17، الخرايج والجرايح: ج 2، ص 691، ح 1. )





پيراهن يوسف و ابراهيم كجاست؟

مرحوم شيخ صدوق، راوندي و بعضي ديگر از بزرگان به نقل از مفضّل بن عمرو حكايت كند:

روزي در خدمت حضرت صادق آل محمّد صلوات اللَّه عليهم اجمعين نشسته بودم، آن حضرت فرمود: آيا مي داني پيراهن حضرت يوسف ( عليه السلام ) چه بود و كجاست؟

عرض كردم: خير، نمي دانم؛ شما بفرمائيد تا فرا بگيرم.

امام ( عليه السلام ) فرمود: چون حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) را خواستند داخل آتش بيندازند، جبرئيل امين ( عليه السلام ) پيراهني از لباس هاي بهشتي برايش آورد وبر او پوشانيد و آتش در مقابلش سرد و بي أثر شد.

و در آخرين روز حياتش آن را تحويل حضرت اسحاق ( عليه السلام ) داد و او نيز پيراهن را بر حضرت يعقوب ( عليه السلام ) پوشانيد كه اندازه قامت او بود.

و هنگامي كه حضرت يوسف ( عليه السلام ) به دنيا آمد، پدرش آن پيراهن را بر يوسف پوشانيد، تا آن جائي كه همان پيراهن را توسّط برادرانش براي پدر خود - كه نابينا گشته بود - فرستاد و او بينا گرديد و اين همان پيراهن بهشتي بود.

عرض كردم: اكنون آن پيراهن كجاست و چه خواهد شد؟

فرمود: الآن نزد اهلش مي باشد و در نهايت، تقديم قائم آل محمّد صلوات اللَّه عليه خواهد شد.

و هنگامي كه آن حضرت ظهور نمايد، آن پيراهن را بر تن مبارك خود مي نمايد و تمام مؤمنين در شرق و غرب دنيا، هر كجا كه باشند بوي خوش آن را استشمام خواهند كرد.

و او - يعني؛ امام زمان عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف - در تمام امور وارث تمامي پيغمبران الهي مي باشد.

( - إكمال الدّين: ص 327، ح 7، الخرايج والجرايح: ج 2، ص 691، ح 6، با تفاوتي مختصر. )





خليفه تمام انبياء و ائمّه در شهر كوفه



امام صادق ( عليه السلام ) در ادامه سخنان مفصّلي كه براي يكي از اصحابش به نام مفضّل مطرح فرموده است، چنين حكايت نمايد:

در آن هنگامي كه قائم آل محمّد (عجّل اللّه تعال فرجه الشّريف) ظهور نمايد، پايگاه و مركز حكومتش شهر كوفه خواهد بود.

و چون از مكّه معظّمه و مدينه منوّره حركت نمايد و داخل شهر كوفه گردد، اوّلين سخن آن حضرت با مردم چنين است:

اي جمع خلايق! آگاه و هوشيار باشيد، هر كه مايل است حضرت آدم و شيث را بنگرد، نزد من آيد؛ همانا كه من خليفه آن ها هستم.

هركس بخواهد كه حضرت نوح و سام را ببيند، سوي من بيايد كه من خليفه آن ها مي باشم.

هر كه تصميم دارد حضرت ابراهيم و اسماعيل را مشاهده نمايد، نزد من آيد كه من خليفه آن ها مي باشم.

هركس علاقه دارد حضرت موسي و يوشع را بشناسد، نزد من آيد كه من خليفه آن ها هستم.

هر كه دوست دارد حضرت عيسي و شمعون را بنگرد، سوي من آيد كه من خليفه آن ها مي باشم.

هر كه شيفته ديدار حضرت محمّد مصطفي و اميرالمؤمنين است، نزد من آيد كه من خليفه آن ها هستم.

هر كه ميل دارد بر حسن و حسين نگاه كند، نزد من آيد كه من جانشين آن ها هستم.

هر كه علاقه مند ديدار اهل بيت و ائمّه اطهار است، نزد من آيد كه من خليفه آن ها مي باشم.

اي مؤمنين! بشتابيد به سوي من تا شما را به تمام آنچه آگاهيد و آنچه ناآگاه هستيد آشنا سازم؛ هركس آشنا به كتاب هاي آسماني است، توجّه كند و گوش فرا دهد.

سپس امام زمان ( عليه السلام ) مقداري از كتاب حضرت آدم و شيث و نيز مقداري از كتاب حضرت نوح و ابراهيم ( عليهم السلام ) : را تلاوت مي فرمايد و مواردي كه از آن ها را تحريف و دگرگون شده است مطرح مي نمايد؛ و پس از آن نيز آياتي از قرآن را - طبق آنچه بر حضرت رسول 6 نازل شده و امام عليّ ( عليه السلام ) تأليف و جمع آوري نموده - تلاوت مي فرمايد.

و تمام مسلمان ها گويند: قرآني كه بر محمّد رسول اللَّه ( صلي الله عليه وآله وسلم ) نازل شده است، اين است كه حضرت تلاوت مي نمايد.

پس از آن، امام عليّ ( عليه السلام ) رجعت و ظهور مي نمايد و علائم ايمان و كفر بر چهره هركس آشكار مي گردد.

( - مختصربصائرالدّرجات: ص 184، هدايةالكبري حضيني: ص 397، س 125، بحارالأنوار: ج 53، ص 9، س 4. )





ده هزار نيرو در مقابل ميلياردها

حضرت عبدالعظيم حسني رحمة اللَّه عليه حكايت كند:

روزي خدمت حضرت جواد الأئمّه ( عليهم السلام ) : عرض كردم: ياابن رسول اللّه! اميدوارم كه شما قائم از اهل بيت محمّد ( صلي الله عليه وآله وسلم ) باشيد.

امام جواد ( عليه السلام ) فرمود: اي ابوالقاسم! هر يك از ما ائمّه، در زمان و موقعيّت خود، قائم و مجري احكام الهي و هدايت گر مردم به سوي دين خدا مي باشيم.

وليكن آن قائمي كه خداوند به وسيله او زمين را از شرك و فساد پاك مي گرداند و عدل و داد را مي گستراند، ولادتش مخفي و پنهان مي باشد و از ديد انسان ها غايب و نامعلوم خواهد بود، بردن نام او در زمان غيبتش حرام است.

او هم نام و هم كُنيه با حضرت رسول، محمّد ( صلي الله عليه وآله وسلم ) مي باشد؛ طيّ الأرض مي نمايد و زمين برايش مي چرخد، تمام مشكلات برايش آسان مي گردد و سختي ها و ناملايمات در مقابل حضرتش ذليل و متواضع مي باشند.

به تعداد اصحاب رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) در جنگ بدر - يعني سيصد و سيزده نفر - از دورترين سرزمين ها برايش احضار و اجتماع مي نمايند كه خداوند متعال در قرآن، نيز به آن اشاره نموده: (أيْنَ ما تَكُونُوا يَاْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَميعاً إنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَديرٌ).

( - سوره بقرة: آيه 148. )

يعني؛ هر كجا باشيد، خداوند شما را حاضر مي گرداند، زيرا كه او بر هر كاري قادر و توانا است.

و چون اين تعداد نفرات تكميل گردد، با حضرت قائم عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف عهد و پيمان ببندند، ده هزار نيروي كمكي ديگر برايش مي رسد و با اذن خداوند متعال قيام و خروج مي نمايد؛ و دشمنان و مخالفان خداوند را به قدري به هلاكت مي رساند تا خدا از او راضي گردد.

حضرت عبدالعظيم حسني گويد: اظهار داشتم: اي مولا و سرورم! چگونه به رضايت و خوشنودي پروردگار، علم پيدا مي كند؟

فرمود: خداوندِ توانا، در قلب و درونش رحمت و رأفت ايجاد مي گرداند.

و چون امام زمان ( عليه السلام ) داخل مدينه منوّره شود، دو بُت لات و عُزّي را خارج نمايد و آن ها را در حضور افراد به آتش مي كشد.

( - احتجاج طبرسي: ج 2، ص 481، ح 324، إعلام الوري : ج 2، ص 242، إكمال الدّين: ص 377، ح 2، كفاية الأثر: ص 281، با مختصر تفاوتي در الفاظ. )





مردي كهن سال با شكل جواني



مرحوم شيخ صدوق، طبرسي و برخي ديگر از بزرگان به نقل از ريّان بن صلت - كه يكي از ياران و خدمت گزاران امام عليّ بن موسي الرّضا ( عليهماالسلام ) است - حكايت نمايند:

روزي خدمت آن حضرت شرف حضور يافته و اظهار داشتم: ياابن رسول اللّه! آيا شما صاحب الزّمان و وليّ امر هستي؟

فرمود: بلي، من وليّ امر هستم؛ وليكن نه آن كسي كه دنيا را پر از عدل و داد مي كند، و چگونه اين كار از من ساخته باشد با اين وضعيّتي كه در آن هستم!؟

آن كسي كه منظور تو است، او قائم آل محمّد (عجّ) مي باشد كه تمام ظلم ها و بي عدالتي ها را برطرف و عدالت را جايگزين مي نمايد.

او هنگامي كه ظهور و خروج مي نمايد، با اين كه كهن سال و عمري طولاني از او گذشته است، امّا شكل و قيافه اش همچون جواني شاداب، بسيار نيرومند و قوي است، كه چنانچه بخواهد بزرگ ترين درخت را ريشه كن كند، با يك دست چنين نمايد.

( - همان طوري كه پدرش اميرمؤمنان عليّ ( عليه السلام ) درب قلعه خيبر را با يك دست از جاي كَند و چندين متر آن طرف تر پرتاب نمود كه چهل نفر هم نتوانستند آن را بردارند. )

امام زمان ( عليه السلام ) اگر فريادي بلند كند، تمام صخره ها متزلزل ودگرگون شوند، عصاي حضرت موسي ( عليه السلام ) - با همان خصوصيّت وحالت - و نيز - انگشتر حضرت سليمان ( عليه السلام ) همراه و در دست حضرت قائم آل محمّد عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف مي باشد.

سپس امام رضا ( عليه السلام ) افزود: او چهارمين فرزند من مي باشد كه خداوند متعال او را پنهان و مخفي نگه مي دارد، تا به موقع ظاهر گردد و دنيا را پر از عدل و داد نمايد.

( - إكمال الدّين: ص 376، ح 7، غيبة نعماني: ص 168، ح 9، إعلام الوري طبرسي: ج 2، ص 240. )