بازگشت

ويژگي اوّل: ستاره درخشنده عالم نور


حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله:



«. . . . وَ الْحُجَّةُ الْقائِمُ كَاَنَّهُ كَوْكَبٌ دُرِّىٌ فى وَسَطِهِم، فَقُلْتُ: يا رَبِّ مَنْ هؤُلاءِ؟ فقال: هؤُلاءِ الاْئمّةُ، وَ هذَا الْقائِمُ يَحِلُّ حَلالى وَ يُحَرِّمُ حَرامى، وَ يَنْتَقِمُ مِنْ اَعْدائى، يا مُحَمَّد! اَحْبِبْهُ فَاِنّى اُحِبُّه وَ اُحِبُّ مَنْ يُحِبُّهُ.»(1)



«. . . . و حجت قائم در ميانه آنان مانند ستاره درخشانى بود، گفتم: پروردگارا! اينان كيستند؟ فرمود: اينان ائمه (دين) اند، و اين نيز قائم عليه السلام است، حلال مرا حلال داند و حرامم را حرام شمارد، واز دشمنانم انتقام گيرد. اى محمّد! دوستش بدار، كه من او را دوست دارم و دوستدارانش را دوست دارم.»



شب معراج است و ليله الأسرى، خلوت حبيب است و محبوب و گفتگوى حضرت محمّد است با خداى محمود، صحبت از سرّى است كه بايد در ليله اسرار بيان شود. خطاب ازمصدر ذوالجلال رسيد:



يامحمّد! چه كسى را جانشين خويش در امّت قرار دادى و خود به



ــــــــــــــــــــــــــــ



1 ــ بحار الانوار ج 36 ص 223 حديث 21.



-----------------------------------------------------



ــ[12]ــ



وعده گاه وصل ما آمدى؟



: برادرم را.



: اى محمّد! على بن ابيطالب را؟



: آرى، پروردگار من.



گويا اين مجلس مابين خالق يكتا و سيّد انبياء، حاوى بزرگترين أسرار و عظيم ترين اخبار است.



آرى صحبت از روشن شدن سرنوشت هدايت بشر تا قيامت است.



گفتگوى على است در ملكوت أعلى....



و بدين وسيله خداوند متعال برگزيدگان خلق و ائمه هُدى را يك يك به حبيب خويش معرفى مى نمايد و اهميت و نقش آنان را چنين بر مى شمرد:



«اى محمّد! اگر بنده اى از بندگانم آن قدر مرا عبادت نمايد كه از شدّت و كثرت آن بميرد، ولى در حالى به لقاى من برسد كه منكر ولايت آنان باشد، او را به آتش خويش داخل خواهم كرد.»



گويا مجلس، فراتر از گفتگوست. چرا كه صحبت از شهود و ديدار است.



: اى محمّد! مى خواهى ائمّه را ببينى؟



: آرى.



: گامى پيش آى و نظر كن.(1)



پس انوار ائمه هُدى عليهم السلام را مشاهده فرمود و يكايك آنان را



ــــــــــــــــــــــــــــ



1 ــ در بعض روايات آمده: به سمت راست عرش نظر كن.



-----------------------------------------------







ــ[13]ــ



بالعيان ديد.



بهتر است آخر ماجرا را از زبان مبارك بيان شاهد شب أسرى صلى الله عليه و آله بشنويم:



«حجت قائم را ديدم كه در وسط آن بزرگواران مانند ستاره اى درخشنده است(1). عرض كردم: پروردگارا! اينان كيستند؟



فرمود: اينان ائمّه اند و اين نيز قائم است كه حرام مرا حرام بداردو حلالم را حلال شمارد و از دشمنانم انتقام كشد.



اى محمّد! او را دوست بدار كه من او را دوست دارم و دوستداران او را دوست دارم.»(2)



آرى در عالم انوار نيز قائمش خوانده اند و او تنها كسى است كه قيامش منتهى به گسترش عدل و داد در سراسر گيتى شود.



فقيه فقيد، فقيه ايمانى رحمه الله گويد:



اين كه حضرتش در عالم انوار در وسط آن عترت اطهار بوده به مَثَل،



ــــــــــــــــــــــــــــ



1 ــ در بعضى روايت آمده كه در وسط آنان قيام نموده به نماز ايستاده و مانند ستاره اى مى درخشيد.



2 ــ در روايتى آمده كه خداوند تبارك و تعالى انوار اهل بيت (عليهم السلام) را به حضرت آدم(عليه السلام) نشان داد، آخرين نور از آن انوار پاك كه در ميان آنها مانند ستاره صبح مى درخشيد، نور وجود مقدس حضرت بقية الله (عليه السلام) بود، آن گاه خداوند تبارك و تعالى فرمود:



« وبعبدى هذا السعيد افكّ عن عبادي الأغلال، وأوضع عنهم الاصار، وأملأ الأرض حناناً ورأفةً وعدلاً كما ملئت من قبله قسوةً وشقوةً وجوراً »



«توسط اين بنده سعادتمند غل ها و زنجيرها را از پاى بندگانم باز مى كنم، و بارهاى سنگين بدبختى را از دوش ايشان بر مى دارم، و زمين را از مهر و محبت و لطف و عدالت پر مى كنم، همان گونه كه پيش از آن از سنگدلى و شقاوت وستم پر شده باشد.»



بحارالانوار: ج 26 ص 312.



-------------------------------------------------



ــ[14]ــ



مانند نقطه اى است در وسط دايره كه نقاط دور آن، همه با او در ارتباط اند، و شايد اين اشاره اى باشد به اين كه آن نور الهى نمونه اى از آن انوار مطهّر، و عصاره اى است از آن عترت اطهر، كه تمام صفات نيكو و كمالات آن ذوات مقدّسه در وجود مسعود اين عزيزِ آخرين رسول خدا صلى الله عليه و آله تجلّى كرده، و او آيينه تمام نماى سيماى پاك ائمه هُدى و يكتا حجت بالغه خداست.



خوشا دوستداران و پرسه زنان در باغ محبّتش كه محبوب خدايند.



( يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ)(1)



ــــــــــــــــــــــــــــ



1 ــ سوره مائده: 54.



---------------------------------------------------



ــ[15]ــ



خصيصة اُخرى له فى النّسب شرافة كانت باُمّ وأب