بازگشت

هدايتگران راه نور


هدايتگران راه نور - زندگاني بقيّة اللَّه الأعظم امام مهدي (عج)



پيشگفتار





الحمد للَّه رب العالمين، وصلي اللَّه علي محمّد سيّد المرسلين وعلي آله الهداة الميامين، وعلي أصحابه المنتجبين، و علي عباد اللَّه الصالحين.

مسايل بغرنج فلسفي هيچ گاه به عنوان تفنن فكري يا زياده روي در ايده آليسم مطرح نبوده بلكه غالب آنها از عمق محيط بشري برخاسته اند زيرا نظريات فلسفي مي كوشند رابطه درست ميان انسان و خالق و نيز ميان انسان و محيطاطراف او را مورد شناخت قرار دهند.

كساني كه خواسته اند فلسفه را از اين مبحث مهم جدا كنند، علت وجودي فلسفه و حكمت انتشار آن در ميان مردم و توجه آنان به فلسفه را از فلسفه سلب كرده اند.

يكي از اهداف گفتگو درباره امام غايب، "حجت خداوند بر مردم"،وريسمان ارتباطي ميان خدا و انسان، نشان دادن ابعاد مهم از همين ارتباطمستقيم ميان آفريننده آسمانها و زمين با انسان است!! اين رابطه در انسان كاملي كه در خصوصيات انساني هيچ تفاوتي با ديگرهمنوعان خود ندارد به جز آنكه حجت خداست و رسالتهاي الهي در اومتجلي مي گردد و از او يك انسان كامل مي سازد تا پيشوا و مقتداي مردم شود،تبلور مي يابد.

از آنجا كه بشريت سرگردان براي خود قهرماني با عنوان سرباز گمنام وسوپرمن و قهرمانان خيالي ديگري آفريده است، دست عنايت الهي نيزانساني از گوشت و خون خلق كرده امام او نماد تمام فضيلتها و راهبر تمام برتريهاست تا حجت خدا بر انسان باشد تا مبادا انسان به خاطر نرسيدن به جايگاه والاي خويش ضعف بشري را بهانه قرار دهد.

اينك ما بر آستان اين پيشواي بزرگواريم "امام حجّت بن الحسن المنتظر"و من اميدوارم كساني كه بدو باور ندارند از نو در اين مسأله تجديد نظر كنند،و خود را از اين فايده بزرگ بي بهره نگذارند.



كتابي هم كه اينك پيش روي شماست، گامي است بسيار كوچك در اين وادي.



بنده اين كتاب را حدودبيست سال پيش به رشته تحرير آورده بودم و در اين چاپ در برخي ازبخشهاي آن بازنگريهايي به عمل اوردم و اكنون آن را به شما تقديم مي كنم واميدوارم خداوند در روز قيامت مرا از نگارش اين كتاب، منتفع سازد.

محمّدتقي مدرّسي



م - ح - م - د)عليه السلام.

پدر و مادر: امام حسن عسكري و نرجس شهرت: مهدي موعود، امام عصر، صاحب الزّمان، بقيّة اللَّه، قائم و.

.

.

زمان و محلّ تولّد: روز 15 شعبان سال 255 يا 256 هجري قمري، در سامراءمتولّد شد، وحدود پنج سال تحت كفالت پدر، به طور مخفي به سربرد.

دوران زندگي: در چهار بخش: 1 - دوران كودكي حدود پنج سال تحت سرپرستي پدر و در پشت پرده خفاء، تا از گزند دشمنان محفوظ بماند؛ و هنگامي كه در سال 260 پدرش شهيد شد، مقام امامت به او محوّل گرديد.

2 - غيبت صغري: از سال 260 ه.



ق شروع شد و در سال 329 كه حدود 70 سال مي شود پايان يافت.



(اقوال ديگري نيز گفته شده است).

3 - غيبت كبري: كه از سال 329 شروع شد، و تا وقتي كه خدا بخواهدوظهور كند، ادامه خواهديافت.

4 - دوران درخشان ظهور آن حضرت و حكومت جهاني او.

تباري پاك و بزرگوار امام مهدي (عج) كيست؟ پدرش امام حسن فرزند علي، فرزند محمّد، فرزند موسي، فرزندجعفر، فرزند محمّد، فرزند علي، فرزند حسين، فرزند علي بن ابي طالب(درود خداوند بر تمامي آنان باد) بود و مادرش كنيزي ترك و از سلاله پاكي بود كه با اوصياي عيسي بن مريم عليهما السلام پيوند مي يافت.



نام اين كنيز،نرجس يا صيقل بود.



او پيش از ازدواج با امام حسن عليه السلام در كشور خود،به خاطر خوابي كه ديده بود، اسلام آورد و هنگامي كه طلايه داران سپاه اسلام به ديارش هجوم بردند خود را تسليم آنان كرد تا تقدير، او را به خانه امام عسكري بياورد و مادر حجّت خدا گردد.

ميلاد امام مهدي در شب نيمه شعبان سال 255 - و يا 256 - هجري و در شهر سامراءپايتخت خلافت در روزگار معتصم عباسي، امام مهدي چشم به جهان گشود.

ولادت او را شواهدي بود كه نشان مي داد خداوند براي اين نوزادباسعادت چه اثري بر زندگي بشر مقدّر نموده است.

اجازه دهيد با هم به سخنان حكيمه دختر امام جواد و عمّه امام حسن گوش فرا دهيم و ماجراي ولادت آن حضرت را از زبان او بشنويم: امام حسن عسكري مرا خواست و گفت: حكيمه! امشب نزد ما افطار كن.



امشب نيمه شعبان است و خداوندتبارك و تعالي حجّت را در اين شب آشكار فرمايد.



او حجّت خدا برزمين است.

حكيمه گويد: پرسيدم مادر اين نوزاد كيست؟ فرمود: نرجس.

گفتم: فدايت گردم! نشاني از حمل، در نرجس نمي بينم.



فرمود:همين است كه با تو گفتم.

حكيمه گويد: به خانه آن حضرت آمده، سلام دادم و نشستم.



نرجس آمد، كفش از پاي من در آورد و گفت: اي بانوي من و بانوي خانواده ام امشب چگونه اي؟ به او گفتم: تو بانوي من و بانوي خانواده مني.



گفت:چنين نيست.



سپس گفت: عمّه چه شده است؟ به او گفتم: خداوند متعال امشب تو را فرزندي عطا خواهد كرد كه در دنيا و آخرت سرور است.

.

.

حكيمه گويد: نرجس، از شنيدن اين سخن خجل شد و شرم كرد.



چون نماز شام را گزاردم، افطار كردم به بستر رفته، خوابيدم.



نيمه شب براي خواندن نماز شب از جا برخاستم.



نرجس خفته بود و نشاني از وضع حمل نداشت.



نماز گزاردم و به تعقيبات نماز پرداختم و آنگاه دو باره خوابيدم.



پس از لحظه اي مضطرب برخاستم و او را ديدم كه خوابيده.

سپس برخاست و نماز گزارد و خوابيد.



حكيمه گويد؛ براي اينكه ببينم سپيده دميده يانه، بيرون آمدم.



ديدم كه هنوز فجر اوّل است.



نرجس خفته بود.



در باره سخن امام حسن عليه السلام دچار ترديد شدم كه ناگاه حضرت از جايي كه نشسته بود با صداي بلند به من بانك زد: "عمّه شتاب مكن!هنگام وعده نزديك است".



حكيمه گويد: نشستم وسوره هاي "سجده"و "ياسين" را قرائت كردم.



در اين حال بودم كه ناگهان نرجس مضطرب از خواب بيدار شد.



به طرف او جستم و نام خدا را بر او بردم وآنگاه پرسيدم: آيا چيزي احساس مي كني؟ گفت: آري عمّه.



گفتم: روح وقلب خود را قوي نگه دار.



اين همان چيزي است كه با تو گفته بودم.



مرا سُستي فراگرفت و او را زايمان.



ناگهان متوجّه صداي سرورم امام زمان شدم.

پرده از نرجس برداشتم.



ديدم نوزاد به دنيا آمده و سجده گاه ههاي خويش را بر زمين نهاده و در حال سجده است.



او را در آغوش گرفتم.



ديدم (برخلاف ساير نوزادان) تميز و پاكيزه است.

در اين هنگام امام عسكري مرا بانگ زد: عمّه! پسرم را نزد من بياور.

او را خدمت امام عليه السلام بردم.



امام دست، زير رانها و پشت بچّه گرفت وپاهاي او را روي سينه خود گذارد و سپس زبان در دهانش گردانيدودست بر چشمان ومفصلهاي بدن نوزاد كشيد.

)1( پس از ولادت اين كودك، امام حسن عسكري آداب و رسوم تولّد را به تفصيلي كه در زير مي آيد به اجرا گذارد.

ده هزار رِطل)2( نان و ده هزار رطل گوشت براي او صدقه داد و سيصدگوسفند نيز به خاطر او عقيقه كرد و از روز تولّد نوزاد آنها را براي بني هاشم وشيعيان فرستاد.



سپس ياران خاص خويش را از ولادت فرزندش و اينكه او پس از ايشان امامت را عهده دار است، آگهي داد وآنان را فرمود تا اين خبر را در ميان خود مخفي نگه دارند.



از محمّد بن حسن بن اسحاق قمي نقل است كه گفت: چون امام زمان به دنيا آمد، مولاي ماامام عسكري نامه اي به جدّم احمد بن اسحاق نوشت كه در آن به خطخويش كه بدان نامه هاي خود را صادر مي فرمود، نگاشته بود: "نوزاد به دنيا آمد.



بايد اين خبر پيش تو پنهان بماند و ديگر مردمان از آن اطلاعي نداشته باشند.



ما كسي را از خبر ولادت او آگاه نمي كنيم مگر خويشاوند نزديك را به خاطر خويشاوندي، و دوست را به خاطرولايتش.



دوست داشتيم اين خبر را نيز به تو اعلام كنيم تا خداوندهمچنانكه ما را بدان مسرور ساخت، تو را نيز از شنيدن آن شادوخوشحال سازد.



و السلام".

)3( از ابراهيم، صحابي امام حسن عسكري نقل است كه گفت: "مولايم امام عسكري عليه السلام چهار قوچ برايم فرستاد و نامه اي نيز به من نوشت (بدين مضمون).

بسم اللَّه الرحمن الرحيم.



اين قوچها به خاطر (ولادت) فرزندم محمّدالمهدي است.



از آنها بالذّت بخور و هر كه از شيعيان ما را ديدي بدو نيزبخوران")4( پنهان بودن ميلاد حجّت اللَّه ولادت امام زمان عليه السلام بدين گونه انجام پذيرفت و به خاطر شرايطسياسي آن دوران در زير پرده كتمان پوشيده ماند.



امام حسن عسكري عليه السلام تولّد فرزند خودش را جز به اصحاب خاص خود در ميان ننهاد.



در روايتي از كتاب غيبت، از عدّه اي از اصحاب امام عسكري نقل شده است كه گفتند: "نزد امام عسكري عليه السلام گرد آمده بوديم و از وي در باره حجّت وپيشواي پس از او پرسش مي كرديم.



در مجلس او چهل مرد حضورداشتند.



عثمان بن سعيد بن عمر عمري در برابر آن حضرت بر پا خاست وگفت: فرزند رسول خدا! مي خواهم در باره مطلبي از شما سؤال كنم كه خود بدان داناتر از مني.



امام به او فرمود: بنشين عثمان! عثمان ناراحت وخشمگين برخاست تا خارج شود.



امّا آن حضرت فرمود: كسي بيرون نرود.



هيچ كدام از ما بيرون نرفتيم.



تا پس از ساعتي كه امام، عثمان را باصداي رسا ندا داد.



عثمان روي پاهايش برخاست.



امام فرمود: آيا شما رابه خاطر مطلبي كه آمده ايد، آگهي دهم؟ همه گفتند: آري اي فرزندرسول خدا! فرمود: شما آمده ايد تا در باره حجّت پس از من سؤال كنيد:همه گفتند: آري.



ناگهان پسري را ديديم مثل پاره ماه، شبيه تر از هركسي به امام عسكري! فرمود: اين پس از من پيشواي شماست و جانشين من بر شما.



او را فرمان بريد و پس از من به تفرقه دچار نشويد كه در دين خويش به هلاكت افتيد.



بدانيد كه شما پس از اين روز او را نخواهيد ديدتا عمرش كامل گردد.



از عثمان بن سعيد آنچه را مي گويد بپذيريد و فرمان او را اطاعت كنيد.



كه او جانشين امام شماست و كار به دست اوست".

)5( دوره امامت، چگونه آغاز شد؟ خلفاي عبّاسي بنابر عادت معمول خويش، هر گاه فرصتي براي كشتن اولياء اللَّه مي يافتند، فوراً آنها را به زهر از پاي در مي آوردند.

معتصم نيز، امام حسن عسكري عليه السلام را به زهر شهيد كرد و سپس درصدد يافتن فرزندِ آن حضرت بر آمد تا او را نيز از ميان بردارد و به خيال خويش دنباله امامت را نيست و نابود گرداند.

معتصم عده اي را به خانه امام فرستاد تا هر كه و هر چه در آنجاست توقيف كنند.



بهتر است خبر اين ماجرا را از زبان احمد بن عبد اللَّه بن يحيي بن خاقان پسر وزير معتصم بشنويم.



او در اين باره مي گويد: چون امام حسن عسكري بيمار شد.



پدرم به من پيغام داد كه امام بيمارشده.



آنگاه خود همان لحظه سوار شد و به دار الخلافه رفت و سپس باپنج نفر از خادمان اميرالمؤمنين معتصم شتابان بازگشت.



همه آنان از افرادمورد وثوق و خواص خليفه بودند.



يكي از آنها هم "نحرير" بود.



پدرم به آنها دستور داده بود در خانه حسن بن علي باشند و اوضاع و احوال او رازير نظر بگيرند.



همچنين در پي عده اي از پزشكان فرستاده بود و به آنان دستور داده بود كه در خانه امام حسن عسكري رفت و آمد كنند وهر بام وشام از او پرستاري ومراقبت كنند.

چون دو روز از اين ماجرا گذشت، كسي نزد پدرم آمد و به وي خبرداد كه آن حضرت (بيماري اش شدت يافته و) ضعيف شده است.



پدرم سوار شد و به خانه آن حضرت رفت و به پزشكان دستور داد بخوبي حال آن حضرت را تحت نظر بگيرند.



همچنين در پي قاضي القضات فرستاد وبه او دستور داد كه پيش او بيايد و ده تن از كساني را كه به دين و امانتداري وپرهيز گاري آنان مطمئن است، انتخاب كند و با خود بياورد.



آنگاه تمام آنها را به خانه امام حسن فرستاد و بديشان تكليف كرد كه شبانه روزهمانجا بمانند.



آنها در آنجا بودند تا آنكه امام حسن عسكري عليه السلام درگذشت.



رحلت او چند روز گذشته از ماه ربيع الاوّل سال 260 واقع شد.



با رحلت او سامراء يكصدا ناله بر مي آورد كه ابن الرضا از دنيا رفت.

خليفه عدّه اي را به خانه آن حضرت فرستاد تا خانه و اتاقها را بازرسي كنند وهر آنچه در خانه است مهر و موم نمايند و نشان فرزند آن حضرت را بجويند.



همچنين زناني آوردند كه از حمل و آثار آن آگاه بودند.



زنان پيش كنيزهاي امام رفته، يكايك آنها را معاينه كردند.



يكي از اين زنان ادعا كرد كه در ميان اين كنيزها، كنيزي است كه نشانه حمل با خود دارد.

از اين رو دستور دادند آن كنيز را در اتاقي نگه دارند.



نحرير و يارانش ونيز زناني كه با او بودند، مأمور مراقبت از اين اتاق شدند.

سپس احمد بن عبداللَّه در ادامه گفتار خويش مي گويد: مأموريني كه گمان مي كردند آن كنيز باردار است و از او مراقبت مي كردند، دو سال و اندي وي را زير نظر داشتند تا آنكه به اشتباه خودپي بردند.



سپس ميراث امام حسن ميان مادر و برادرش، جعفر، تقسيم شد و مادرش ادعا كرد وصي او است و اين امر نزد قاضي ثابت شد.

سپس وي ماجراي مخالفت جعفر با وصايا را نقل كرده تا آنجا كه مي گويد: بيرون آمديم، وضع بر همين منوال بود، و خليفه امروز در پي جستن نشاني از فرزند امام حسن عليه السلام است.

)6( بدين گونه قدرت جاهلي و استكباري مي كوشيد، ريشه هاي امامت رااز بيخ بركند و حركت اصيل مكتبي را دستخوش نابودي سازد.



امّا به مقصود خود نايل نيامدند كه دست خداوند بر فراز دستان آنها بود.

(يُرِيدُونَ أَن يُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَي اللَّهُ إِلَّا أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ)7((؛ "خواهند پرتو خدا را با دهانهاي خويش فرونشانندامّاخداوندچنين نخواهد مگر آنكه پرتو خويش را به انجام رساند، هر چند كه كافران نا خوش دارند.

" امام حجّت عليه السلام عمويي داشت، كه نامش جعفر بود.



او ادعا مي كرد كه امامت پس از برادرش امام حسن عسكري عليه السلام حقّ اوست.



بنابر همين ادعاي باطل او مردم را به خود مي خواند و حتّي در راه رسيدن به مقصودخويش به قدرتهاي ستمگر متوسّل مي شد، تا از آنها كمك بگيرد.



بدون آنكه بداند آنچه موجب استمرار خط امامت است، مقاومت در برابرهمين قدرتها و رهبري توده هاي مؤمن بر ضّد فساد و انحراف آنهاست.

جعفر كه خود مي دانست از شايستگيهاي كافي براي امامت بهره اي ندارد.



وبه خوبي آگاهي داشت كه امّت، پيشوايي او را به رسميّت نمي شناسد.



نزد عبداللَّه بن يحيي بن خاقان، وزير خليفه وقت عباسي رفت، و كوشيد از كمكهاي او بر خوردار شود.



پسر اين وزير ماجراي اين برخورد را چنين بازگو مي كند: پس از تقسيم ميراث، جعفر نزد پدرم آمد و بدو گفت: حقوق پدرم رابراي من نيز مقرّر دار و هر سال 20 هزار دينار به من انعام بده.

پدرم او را از اين خواسته نهي كرد و بدو گفت: احمق! خليفه، درمورد كساني كه ادعا مي كنند پدر وبرادرت امامند، شمشير خويش را آخته وتازيانه اش را بالا برده تا آنان را از اين باور باز گرداند.



امّا اين امكان براي خليفه فراهم نشد.



تا آنان را از اين اعتقاد در باره پدر و برادر تومنصرف سازد.



پس اگر تو پيش پيروان پدر و برادرت امام بودي چه نيازي به خليفه داشتي كه حقوق آنها را براي تو قرار دهد؟ و اگر پيش اينان چنين جايگاهي نداري، در نزد ما هم بدان حقوق دست نخواهي يافت.

ديري نپاييد كه جعفر از اين ادعاي دروغ خود دست برداشت و به راه صواب بازگشت و امامتِ حضرت حجت عليه السلام را پذيرفت.



از اين رو پيش شيعيان كه او را جعفر كذّاب ناميده بودند، ملقّب به "جعفر توّاب" شد.

غيبت صغري پس از آنكه پيشوايان هدايت گر، طي گذشت دو قرن و نيم از عمررسالت پس از پيامبرصلي الله عليه وآله احكام و شرايع دين را تبيين كرده بودند، و پس از آنكه برگزيدگان امّت از طريق جانشينان معصوم پيامبران، پرچم آنهارا بر دوش گرفتند و ريشه هاي شناخت و معرفت الهي در جان هزاران هزار نفر استحكام پذيرفت، و از پسِ آنكه جريانِ مكتبي وظيفه انقلاب بر ضدّ ستم و طغيان را عهده دار گرديد و در برابر انحرافات اساسي در دين قد علم كرد، خداوند براي ولي اللَّه اعظم حضرت حجّت بن الحسن عليهما السلام غيبت صغري را مقدّر فرمود.



اين غيبت از سال 260 ه تا سال 329 ه به طول انجاميد.



در طي اين مدّت عدّه اي به نام وكيل، پُل ارتباطي ميان امام و شيعيان بودند.



اينان عبارتند از: 1 - ابو عمرو عثمان بن سعيد.



وي وكيل امام حسن عسكري عليه السلام بودوپس از در گذشت آن بزرگوار نايب امام حجّت گرديد.

2 - پس از وفات عثمان در سال 266 ه ، امام حجّت فرزند وي ابوجعفر محمّد بن عثمان را نايب خويش قرار داد.



مدّت نيابت محمّد 38سال بود.

3 - پس از محمّد بن عثمان، حسين بن روح به نيابت رسيد.



او كه ازسال 304 ه ، بدين سمت منصوب شد براي مدّت 22 سال از جانب امام به عنوان مرجع شيعيان عمل مي كرد.

4 - پس از آنكه حسين بن روح ،نداي پروردگارش را اجابت گفت.

امام عليه السلام، علي بن سمري را به عنوان جانشين او تعيين كرد.



علي بن محمّدسه سال در اين منصب باقي ماند و چون وفاتش نزديك شد، از آن حضرت در باره كسي كه پس از وي بايد جانشين شود پرسش كرد.



امّا آن حضرت به وي آگهي داد كه پس از وفات او دوره غيبت صغري نيز به پايان مي رسد.

در طول سالهاي غيبت صغري چهار فقيه بزرگ ياد شده، به نيابت ازامام نقش رهبري را ايفا مي كردند و چه بسا اين مدّت براي تربيت امّت براي گزينش رهبران خود در دوره غيبت كبري از ميان فقها، كساني را كه از نظر خصوصيتها به نوّاب اربعه بيشتر نزديك باشند، كافي بوده است.

چرا كه ضروري بود امّت از ميان فقهاي عادل و راسخ در دانش اهل بيت،و زاهد در دنيا و كساني كه تبلور تعاليم مكتب هستند، بتواند كسي رابرگزيند.

شايد حكمت اين امر در اين نهفته باشد كه ارتباط الهي از وحي به وصايت (امامت) واز آن به نيابت خاصّه و پس از آن به نيابت عامه،درجه بندي مي شود.

روزگار پيامبر بزرگ اسلام صلي الله عليه وآله، روزگار وحي است كه شاهدماجراهاي عظيمي است.



پس از آنكه كار تبليغ رسالت كامل شد، ائمه عليهم السلام مأمور اين وظيفه شدند كه آيات متشابه قرآني را تفسير كنند.



چرا كه مردم خود مي بايست مستقيماً به آيات محكم رجوع مي كردند.

اين نكته خود گامي پيش برنده در راه برخورد با وحي تلقّي مي شود.

در روزگار امامت، بسياري از دانشمندان مسلمان در پي فرا گرفتن فقه، همّت گماردند تا آنجا كه برخي از آنان از سوي ائمه مأمورِ دادن فتواشده بودند.



بعد از اين دوره، مرحله نيابت خاصّه آغاز مي شود.



مردم دراين مرحله وظيفه داشتند از طريق مراجعه به نوّاب امام عليه السلام و نه به صورت مستقيم، آن چنانكه در روزگار امامت معمول بود، با آن حضرت تماس بگيرند.

امّا اكنون كه عصر نيابت عامّه است، مسلمانان بايد به فقيهان عادلي كه بنابر مقياسهاي عمومي، به شايستگيهاي آنها شناخت پيدا كرده اند،مراجعه كنند.



اين شايستگيها از زبان ائمه عليهم السلام براي مردم بازگو و تبيين شده است.

اگر چه ارتباط حجّت اللَّه با اولياي خدا به اشكال گوناگوني ادامه دارد، ليكن اين امر در چهار چوب احكام ظاهري داخل نمي گردد.



چون هيچ كس نمي تواند ادعا كند كه نايب خاصّ امام است.



حتّي نمي تواند ادعاداشته باشد كه با امام ارتباط مستقيم دارد و چنانكه كسي زبان به چنين ادعاهايي بگشايد مسلمانان خود بايد او را تكذيب كنند.

اگر چنين درجه بندي وجود نمي داشت، امّت با فاجعه اي واقعي روبه رو مي شد.

شمايل و صفات امام غائب اوصاف آن حضرت با دقت تمام از زبان پيامبرصلي الله عليه وآله و ائمه عليهم السلام بيان شده است.



شايد فلسفه اين امر بدان جهت بوده كه با ذكر اين اوصاف جلوي هر كسي را كه قصد داشته ادعاي مهدويت بكند، بگيرند.



چرا كه مسأله ظهور امام مهدي در آخر الزمان يكي از ضرورتهاي ديني هم شده بود.



واز آنجا كه فراهم آمدن تمام اين صفات و ويژگيها، كه در روايات اسلامي ذكر آنها رفته، در شخص مدّعي مهدويّت امكان ناپذير است بنابراين باعث مي شود تا دروغ او پيش مردم فاش شود.

درباره اوصاف آن حضرت چنين آمده است: 1 - رسول خداصلي الله عليه وآله اوصاف حضرت مهدي را چنين بيان مي فرمايد: "مهدي از من است، او بلند پيشاني است و داراي بيني باريكي است كه ميانش اندك بر آمدگي دارد.



مهدي از فرزندان من است.



چهره اش چون ماه تابان است.



چشمان گردي دارد.



رنگش، رنگ عربي و بدنش،بدن اسرائيلي است.



صورتش مثل دينار (گرد و سرخ) است.



دندانهايش چون اره (تيز وبراّن) و شمشيرش چون سوزش آتش است".

2 - امام علي عليه السلام نيز در توصيف حضرت قائم چنين مي فرمايد: "مهدي ديدگاني مشكي دارد و موهايي پر پشت.



او داراي چهره سرخ و پيشاني نوراني است.



صاحب خال و علامت است.



عالمي است غيوردانائي است كه اخبار گذشتگان را داراست.



ساحت و درگاهش از همه شما گشاده تر و دانش او از تمام شما افزون تر و بيش تر از همه شما به جاي آرنده صله رحم است.



به مرغ (كه در آسمان پرواز مي كند) اشاره مي كند و در دستش فرومي افتد، و شاخي (خشك) در زمين مي كارد،سبز مي شود و برگ مي آورد".

3 - امام حسين عليه السلام در باره اوصاف آن حضرت نيز چنين مي فرمايد: "مهدي را از روي سكينت و وقاري كه دارد و همچنين دانش او به حلال وحرام و نيازمندي مردم به او و بي نيازي او از مردم مي شناسيد".

4 - امام باقرعليه السلام اوصاف امام مهدي را چنين بيان كرده است: "سياهي چشمانش تابنده و پنجه هايش قوي و زورمند است وزانوانش بزرگ و شكمش فربه است.



پشت او دو خال است، خالي به رنگ پوستش و خالي همانند خال پيامبر، ابروانش به هم پيوسته است،ديدگانش از كثرت شب بيداري و عبادت آشكار است، سياهي چشمانش تابنده است.



در صورتش اثري (خالي) است، سينه اش فراخ است،شانه هايش را (به دو طرف بدنش) رها مي كند و سر استخوانهاي كتفش بزرگ و درشت است".

5 - امام صادق عليه السلام نيز در باره اوصاف آن حضرت فرموده است: "مهدي خوش سيما و گند مگون است كه به سرخي مي زند، ابرو كمان و نوراني است و سياهي چشمانش بغايت سياه است، چشمان فراخ دارد،بالاي بيني اش بر آمده است، بيني عقابي دارد و پيشاني بلند.



او خاشع است و نازك مثل شيشه، هيبتش مردم را مي ترساند، به مردم و دلهانزديك است، شيرين گفتار و خوش سيماست، ساقهايش باريك است وبدني نيرومند دارد، چون بر كوه بانگ زند صخره ها از هم بپاشندوفروريزند، دست بربنده اي نمي نهد جز آنكه دلش همچون پاره هاي آهن(سخت و نيرومند) مي گردد، نه بسيار بلند بالاست و نه بسيار كوتاه بلكه ميانه قامت است، سَرِ گرد دارد و سينه فراخ، بلند پيشاني است وابروهايش پيوسته است، بر گونه راستش خالي است گويا دانه مشك است كه بر قطعه عنبر ساييده باشند".

6 - امام رضاعليه السلام نيز اوصاف امام را چنين بيان كرده است: "او شبيه من و شبيه موسي بن عمران است.



هاله هايي از نور او رااحاطه كرده كه به پرتو قدس درخشيدن گيرد.



داراي اعتدال اخلاق است ورنگي شاداب دارد.



در هيأت بدني به رسول خداصلي الله عليه وآله شبيه است.

نشانه اش آن است كه (از نظر سن) سالخورده است امّا سيماي جوان داردتا آنجا كه بيننده او را چهل ساله يا كمتر مي انگارد.



ديگر از علايم او آن است كه تا گاه مرگ و با وجود گذشت روزها و شبها، اصلاً پيرنمي شود".

)8( انتظار فرج يا آرزوي شورآفرين بعضي از سنتهاي الهي هستند كه حيات جوامع بر اساس آنها جريان مي يابد، و زندگي افراد را در جامعه دستخوش دگرگوني مي سازند.

يكي از برجسته ترين اين سنتها پيروزي حق و راندن باطل است: (وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقاً)9((.

"بگو حق بيامد و باطل نابود شد كه باطل نابود شونده است.

" كشتي زندگي سرانجام بركرانه هاي درياي رحمت خدا لنگر خواهدانداخت كه رحمت خدا بر غضب او پيشي گرفته، و از سويي خداوندمردم را آفريد تا بدانها رحمت آرد.

پروردگار سبحان ما را بدين سنّت متوجّه مي سازد، سنّتي كه اگر درتاريخ بشر و در ظواهر هستي در آن نيك تأمل كنيم آثار آن را به روشني تمام خواهيم ديد: (هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَي وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ)10((.

"اوست آن كه رسولش را به هدايت و دين حق فرستاد تا بر ساير كيشهاچيره اش گرداند هر چند مشركان را ناخوش آيد.

" تا زماني كه آسمانها و زمين به حق و بر پايه حق آفريده شده اند،قدرت و حاكميت و سيادت حق نيز بايد با سير هستي در پيوند باشد و به رخصت خداوندي نتيجه تكامل حوادث و رويدادهاي هستي باشد: (وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ)11((.

"و در زبور بنوشتيم پس از ذكر كه بندگان شايسته من زمين را ارث برند.

" اين حقيقت كه مكاتب الهي بر آن تأكيد كرده اند تنها محدود به يك قوم و يا منحصر به وراثت صالحان در قسمتي محدود از زمين نيست.

بلكه بياني است براي سنتي الهي و عمومي كه در شورشها و انقلابهاي صالحان بر ضدّ ستمگران و طاغوتيان متحقق مي شود و بطور كامل دروراثت صالحان از تمام جهان تجلّي مي يابد.



دليل ما بر اين سخن آن است كه: اوّلاً: كلمه ارض (زمين) در آيه مذكور با الف و لام آمده كه خودنشان دهنده آن است كه مراد از "الارض" تمام زمين است.

ثانياً: تأكيد قرآن بر اين حقيقت در چندين كتاب آسماني ديگر آمده است و مجالي براي شك در اين نكته باقي نمي گذارد كه اين امر سنتي است الهي كه خداوند روند رويدادهاي هستي را مطابق با آن به جريان مي اندازد تا بالاخره بطور كلي متحقّق گردد.

(وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ * وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّاكَانُوا يَحْذَرُونَ)12((.

"وخواهيم بر مستضعفان در زمين منت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان قرار دهيم.



و فرمانرواييشان دهيم در زمين و به فرعون و هامان و سپاهيان ايشان نشان دهيم آنچه را كه از آن مي ترسيدند.

" تجربه هاي بشري حاكي از آن هستند كه روند طبيعي نظامهاي حاكم برزمين به گونه اي است كه با اتكا به آنها نمي توان بدين آرمان والا ونهفته در روح افراد بشر كه عبارت از همان تحقّق يافتن مدينه فاضله است دست يازيد.



جايي كه عدل و داد در آن برتري دارد و حق بي هيچ شريكي درچهار گوشه آن حكم مي راند.

بنابر اين چطور و چه هنگام مي توان بدين آرمان فطري و مشروع جامه تحقّق پوشاند؟ آيا ممكن است بشر به گونه اي معمولي تكامل يابدتا به اين درجه والا برسد؟ زراّد خانه هاي سلاحهاي اتمي و شيميايي، و توطئه هاي مستكبران برضدّ مستضعفان، وعقب نشيني آشكار بشريّت از ميدانهاي فضيلت وهدايت، وفرو افتادن خوفناك آن در پرتگاه فساد و تجاوز و ستمگري دليلي آشكار بر اينكه تنها راه تحقق اهداف و آرمانهاي انسان، همان رحمت خداست كه انسان را از تاريكيها به سوي روشنايي بيرون آورد.

اين رحمت تنها در ظهور امام حجت (عج)، دوازدهمين امام ازخاندان رسول خدا خاتم پيامبران، و مقتداي راستكاران، متجلّي است.

وايمان بدين حقيقت راست، در دلهاي مؤمنان شعله اي جاويد از آرزوواميد بر مي افروزد، اميد و آرزويي كه در حركت تكاملي انسان به مثابه نيروي محركه او محسوب مي شود.

اين اميد الهي است كه با شاخصه "سعي و تلاش" با آرزو و اميدتفاوت مي يابد.



زيرا سعي براي متحقّق ساختن اين اميد الهي شرطي ضروري به شمار مي رود حال آنكه آرزو و اميد توجيهي است براي ماندن و حركت نكردن.

اين آرزو و اميدي است كه مجاهدان را از تيرگيهاي نا اميدي و يأسي كه شيطان با بهره گيري از شرايط خفقان و اضطراب و ناتوانيهايي مادي دردل آنان راه داده، رهايي مي بخشد.

اين اميد و آرزويي است كه بر نگاهها و مواضع فرد منعكس مي شود،و بدان رنگي از خوش بيني مثبت مي زند و روح بدبيني و گمان و منفي بافي و شكست كه دستگاههاي طاغوت و وسوسه هاي طاغوتيان مي كوشند آن را در جسم و جان عاملان و كوشندگان راه خدا تزريق كنند، از آنهامي راند و مي زدايد.



شايد به خاطر همين حكمت باشد كه در حديث نبوي آمده است: "برترين كارهاي امّت من، انتظار فرج است".

امام زمان در آيات و روايات ظهور عزيرعليه السلام وبازگشت عيسي عليه السلام ورجعت بهرام در اديان يهودي ومسيحي و زردشتي با ظهور خاتم اوصيا، حضرت حجّت عليه السلام تحقّق خواهد پذيرفت.

تفسير پنجاه آيه قرآن و دهها حديث از پيامبر اكرم و صدها روايت نقل شده از اهل بيت همه با ظهور آن حضرت صورت تمام به خودمي گيرد.

بيش از 657 حديث در باره مهدي موعود به تواتر نقل شده است.

)13( اين روايتها را بزرگان اصحاب پيامبرصلي الله عليه وآله نقل كرده اند.



در باره ظهورآن حضرت، دانشمندان اهل سنّت بيش از 144 كتاب نوشته اند.

)14( بسياري از دانشمندان مسلمان، از مذاهب مختلف، مدّعي تواترحديث در اين باره هستند و ما نيازي به بحث با اديان آسماني در باره شخص امام مهدي نداريم چون داراي زمينه مشترك حديث با آنها نيستيم بلكه به جاي پرداختن به اين كار بايد به بحث پيرامون نظريه اي بپردازيم كه مي گويد: حضرت مهدي در آخر الزمان متولّد مي شود و سپس ظهورمي كند.



ما گمان مي كنيم زندگي طولاني امام، به عنوان يك مشكل رواني كه در برابر ايمان به زنده بودن امام نمود پيدا مي كند.



بنابر اين به ما اجازه دهيد نخست به بحث پيرامون قضيه طول عمر بپردازيم و آنگاه در باره آن نظريه به بحث بنشينيم.

مسأله طول عمر پروردگار سبحان با نعمت دير پا و رحمت گسترده خويش خواست حجّت را بر بندگانش تمام فرمايد.



بدين ترتيب كه رسولان خويش را به سوي مردم فرستاد تا مبادا زمين از وجود حجّت خالي بماند.

خداوند عمر خاتم اوصيا را طولاني فرمود.



چون پس از درگذشت محمّدصلي الله عليه وآله پيامبري نبود تا رشته پيوند ميان زمين و آسمان باشد.



بنابر اين با انقطاع وحي، ارتباط غيبي از طريق يكي از اولياي خدا همچنان استوارماند.

قدرت خدا كه در هر چيز نفوذ دارد و بدان آسمان و زمين را بيافريد،خداي سبحان را از دراز گردانيدن عمر انسان عاجز نمي سازد.

ما به عنوان يك مسلمان بر اين باوريم كه خداوند، نوح را 950 سال وحتّي بيشتر عمر داد و عيسي و ادريس و عبد صالح (خضر) را تا همين حالا نيز زنده نگاه داشته است، پس چگونه ايمان نياوريم به اينكه امام زمان عليه السلام نيز از عمر دراز بر خوردار است؟ دين و پديده طول عمر اينك از بعد ديني محض در باره اين موضوع گفتگو مي كنيم.



هر يك از معتقدان به اديان يهودي، مسيحي و اسلامي بر اين باورند كه قدرت خداوند شامل تمام امور و از جمله دراز گردانيدن عمر يكي از افراد بشرمي شود.



بنابر اين كسي كه بايد در هفتاد سالگي بميرد، خداوند مي توانداو را بطور مثال تا هزار سالگي هم زنده بدارد.

آنها عملاً چنين اعتقادي دارند.



زيرا هنوز هم بطور اصولي، حيات بسياري از كساني كه جلوتر از امام مهدي عليه السلام به دنيا آمده اند، مثل خضر،ادريس و عيسي عليهم السلام، را پذيرفته اند و عقيده دارند كه آنها در آينده نيززنده خواهند ماند.

بعلاوه كتابهاي ديني آنان نشانگر آن است كه برخي از افراد بشر درگذشته هاي دور مدّت درازي در بين مردم زيسته اند.



به عنوان مثال آدم بنابر اعتقاد يهود كه در تورات هم بدان اشاره شده، 930 سال عمر كرد.

در اين باره در تورات آمده است: "تمام مدّت عمر آدم 940 سال بود و آنگاه مرد".

(سفر تكوين، اصحاح پنجم، آيه 5( شيت نيز بنابه تصريح تورات 912 سال زيست: "تمام مدت عمر شيت 912 سال بود و آنگاه مرد".

(سفر تكوين، اصحاح پنجم، آيه 8( نوح نيز به اعتقاد آنها 950 سال عمر كرد: "تمام مدت عمر نوح 950 سال بود و آنگاه مرد".

(سفر تكوين، اصحاح نهم، آيه 29( مسلمانان نيز بر اين باورند كه عيسي و خضر و الياس زنده اند.



يادآوري اين حقايق ما را از ذكر اسامي معمرّين بي نياز مي گرداند.

آيا امام مهدي زنده است؟ در صفحات گذشته گفتيم كه مذاهب اسلامي تقريباً بر قضيه وجودمصلحي كه به امر خدا در آخر الزمان قيام مي كند و از نسل رسول خداصلي الله عليه وآله و فرزند فاطمه عليه السلام است، اتفاق نظر دارند.



كتابهاي آنان آكنده از احاديثي است كه به تواتر براي اثبات اين نكته وارد شده است.



بعلاوه بسياري از دانشمندان مسلمان كتابهايي در باره اين موضوع بطور مشروح ومفصل نگاشته اند.



البته ما منكر وجود عده ديگري از دانشمندان كه بااين عقيده مخالفند، نيستيم.



اين عدّه در باره اين احاديث مي گويند:حديثهايي كه داراي غرايب است پذيرفتني نيستند.



ولي احاديث ورواياتي كه در رابطه با امام مهدي (عج) عجيب و غريبتر از احاديثي كه درباره امتهاي گذشته و آنچه در زمان آنان رخ داده نيست.

در اينجا بايد نكته اي را متذكّر شد و بدان پرداخت كه مذاهب اسلامي در باره آن به اختلاف پرداخته اند.

آيا امام مهدي فعلاً زنده است يا اينكه در آينده به دنيا خواهد آمد؟ پيش از آنكه وارد اين بحث شويم بايد اين نكته را ياد آوري كنيم كه هيچ كدام از مذاهب اسلامي وجود امام مهدي (عج) را انكار نكرده اند.

امّا تأويل رواياتي كه در اين باره وارد شده تنها يك علّت داشته است و آن بعيد شمردن زنده بودن آن حضرت از سال 255 هجري تا كنون است.

در باره زنده بودن امام مهدي (عج) دلايل و شواهد فراواني وجود داردكه ذيلاً به پاره اي از آنها اشاره مي شود: الف - احاديث پيامبرصلي الله عليه وآله در مورد ائمه اثني عشر، به تواتر نزديك است ودانشمندان مسلمان بر صحت آنها و نيز ثقه بودن راويان آنهااجماع كرده اند.



در زير به برخي از اين احاديث اشاره مي كنيم: 1 - از جابر بن سمره نقل است كه گفت: شنيدم پيامبر اكرم مي فرمايد:"پس از من دوازده امير باشند.

.

.

".

آنگاه كلمه اي گفت كه من نشنيدم.



پدرم گفت: آن حضرت فرمود:".

.

.



همه آنها از قريش هستند".

)15( 2 - رسول خدا فرمود: "پس از من دوازده امير باشند.

.

.

".

سپس چيزي فرمود كه من نفهميدم.



از كسي كه پشت سرم بود سؤال كردم.



گفت: آن حضرت فرمود: ".

.

.



همه آنها از قريش هستند".

ترمذي گويد: اين حديث حسن و صحيح است.

)16( 3 - (جابر) گويد: با پدرم نزد پيامبرصلي الله عليه وآله رفتيم.



شنيدم كه آن حضرت مي فرمود: "اين امر پايان نيابد مگر اينكه دوازده خليفه در بين آنها(مردم) بيايند.

.

.

" جابر بن سمره گويد: سپس سخني فرمود كه بر من معلوم نشد.



از پدرم پرسيدم: چه فرمود؟ گفت: او فرمود: ".

.

.

همه ازقريش هستند".

)17( 4 - جابر بن سمره گويد: شنيدم از رسول خدا كه مي فرمود: "اين دين تا (روي كار آمدن) دوازده خليفه همچنان ارجمند باقي مي ماند.



مردم تكبير گفتند و فرياد كشيدند.

.

.

".

آنگاه سخني آهسته بر زبان آورد.



از پدرم پرسيدم: پدر ايشان چه فرمود؟ گفت او فرمود: ".

.

.

همه آنها از قريش هستند".

)18( 5 - جابر گويد: از پيامبرصلي الله عليه وآله شنيدم كه فرمود: "اين امّت را دوازده خليفه باشد".

)19( اگر احاديثي را كه در نزد فريقين صحيح است و بر اين نكته تصريح كرده اند كه خلفا از قريش هستند، به آن اخبار رواياتي كه مكارم وفضايل اهل بيت را بيان مي كنند و خاطر نشان مي سازند كه آنها مثل ستارگان،زمينيان را حفظ و هدايت مي كنند، بيفزاييم، و تمام آنها را به احاديثي اضافه كنيم كه بيان مي كنند كار دين و خلافت به آنان منتهي خواهد شدواگر حتّي دو نفر در زمين باقي باشند آنها خواهند بود، و نيز يافتيم كه امام مهدي مي بايست از آنها باشد و مهديِ آنها، آخرين ايشان است و اگربدين احاديث روايتهايي را كه از پيامبر اكرم نقل شده كه فرموده است:"آخرين اين دوازده نفر قائم امّت و مهدي آن است" اضافه كنيم، باشناخت تمام اين احاديث، مي توان گفت: امام فعلاً وجود دارد چون دوازدهمين امام از ائمه عليهم السلام است.



يازدهمين امام حضرت حسن عسكري بوده كه به اجماع مورخان جز يك پسر از خود بر جاي نگذاشته، چنانكه در اخبار آمده است، و اين پسر همان مهدي است.



بنابر اين او بايد زنده باشد.

ب - پيش از اين گفتيم بايد حجّتي دائم براي مردم باشد تا به مثابه يك حلقه مردم را با پروردگار مرتبط سازد.



اگر اين سخن ثابت شود، حيات امام و وجود فعلي او به عنوان راهبري براي خلق نيز ثابت خواهد شد.

غيبت آن حضرت مستلزم آن نيست كه از او سودي نباشد.



چون او به طبيعت ارتباط غيبي خويش با خداوند توانا و دانا مي تواند، غير مستقيم آنچه را كه مصلحت مي بيند محقق سازد.



چنانچه خداوند قادر باشدتواناييهاي شگرفي به فرشتگان مقرّب خود عطا كند و آنها را ازشايستگيهاي بزرگ بهره مند سازد، بر اين نيز توانا خواهد بود كه به پيامبر يا جانشين او همچون امام مهدي (عج) همين تواناييها وشايستگيهارا عنايت فرمايد.

اگر سنّت جاري خداوند در ميان بندگان اين گونه باشد كه براي هر كارسببي قرار دهد و كارها را با اسباب آنها به جريان اندازد چه مانعي است از پذيرش تئوري سبب قرار دادن يكي از بندگان صالح و مطيع خدا و لو به صورت غيبي براي برخي از امور؟ چنان كه ما در باره امام حجّت عليه السلام همين عقيده را داريم.

از اينجا مي توان دريافت كه ايمان به امام غايب، بخشي اساسي ازايمان به غيب به عنوان يك كلّ است و كسي نمي تواند ايمان خود را بخش بخش كند يعني تسليم غيب شود.



امّا تأييد امام حجّت به غيب را انكاركند، يا به پشتيباني و تأييد فرشتگان از رسول خدا ايمان بياورد امّا به ممكن بودن تأييد وپشتيباني امام غايب از ميان صالحان كفر بورزد.

مهدي، حجّت شاهد امام زمان عليه السلام با اجازه خداوند شاهد بر مردم است.



شناخت مؤمنان از اين حقيقت موجب مي شود كه آنها در نيكيها از يكديگر سبقت گيرندوبه سرور خويش اقتدا كنند و حيات خويش را نسخه اي از حيات سروروولي امر خود قرار دهند.

از آنجا كه امام حجّت عليه السلام پيشواي زنده است و رهبري حقيقي از آن اوست، بنابر اين كسي جانشين اوست كه بدو نزديك تر باشد و بهتر به هدايت او اقتدا كند.



از اين رو آن حضرت به منزله ميزان در انتخاب رهبري است و حتّي مي تواند خط الهي را كه صالحان بدان گرايش دارند ازخطوط پراكنده اي كه راست و استوار نيستند، جدا سازد.

امام در كتابهاي آسماني با اينكه كتابهاي فعلي آسماني از تحريف در امان نمانده اند، در آنها به پاره اي از حقايق بر مي خوريم كه اگر چه به تنهايي براي اثبات اين واقعيت مفيد واقع نمي شوند، امّا مي توانند براي احتجاج با كساني كه به همان آيين مؤمن هستند مؤثر باشند آنچه در سطور بعد مي آيد قسمتهايي از كتابهاي آسماني در باره امام مهدي عليه السلام است: 1 - "صديقان زمين را تا ابد وارث گردند" (كتاب مزامير، مزمور سي و هفتم) بعلاوه اين كتابها جزئيات بسياري را در باره اوضاع آخر الزمان دربردارند كه مؤيد مطالبي هستند كه در احاديث مسلمانان ياد شده است.

سپس مي گويد: "امّا اشرار همگي نابود مي شوند".

2 - "واي بر امّت خطا كار، مردم گرانبار گنهكار، تبار بد كنندگان،فرزندان مفسدان، پروردگار را وانهادند.

.

.

".

تا آنجا كه مي گويد: ".

.

.



سر زمين شما را غريبان پيشاروي شمامي خوردند و آن همچون واژگوني بيگانگان ويران گرديده است.



پس ازاين به ديار عدل وشهر امن مسمّي خواهي شد".

(كتاب اشعياء، اصحاح اوّل) 3 - پس پرچمي براي امّتهاي بعيد بر افرازد.



براي آنها از نقطه دوردست زمين بانگ مي زند.



آنها ناگهان با عجله مي آيند در حالي كه ميانشان نه وامانده اي است و نه افتاده اي".

(اصحاح پنجم) "تا آنكه شهرها ويران و بي سكنه و خانه ها بي مردم شوند.



زمين ويران و خراب گردد و خداوند انسانها را دور گرداند و خرابي در زمين فزوني گيرد و اگر در آن زندگي باقي مي ماند، پس آن نيز ويران ميشودومثل چنار و بلوط كه چون بريده شوند، كنده آنها باقي مي ماند، كنده آن ذريّت مقدس خواهد بود".

(كتاب اشعياء، اصحاح ششم) 4 - خداي آسمان مملكتي را بر پاي مي دارد كه هرگز منقرض نمي شودو پادشاهي آن به مردم ديگر واگذار نمي شود.



تمام اين ممالك نيست ونابود مي شوند امّا اين مملكت تا ابد پا بر جا مي ماند".

".

.

.

خوشا آنكه منتظر ماند".

(كتاب حجار - اصحاح دوّم) 5 - "پروردگار سپاهيان گفت.



اين بار پس از اندكي آسمانها و زمين ودريا و خشكي را مي گردانم و تمام امّتها را به لرزه در مي آورم.



و پس ازآن تمام امّتها مي آيند و اين خانه را پر مي كنند".

(كتاب حجّي، اصحاح دوّم) 6 - "در تمام زمين پروردگار مي فرمايد: دو سوّم نابود مي شوندومي ميرند ويك سوّم در زمين مي مانند.



يك سوّم را وارد آتش كنم وچون گداختن و پاك شدن نقره، پاكشان كنم و آنها را مثل زر مصفّايشان سازم.



او اسم مرا مي خواند ومن پاسخش مي گويم.



گويم او قوم من است و او گويد: پروردگار معبود من است".

)20( (كتاب زكريا، اصحاح سيزدهم) 7 - "يسوع، همينكه از پيش شما به سوي آسمان صعود كرد، به سوي شما باز خواهد گشت، همان گونه كه ديديد به آسمان روانه شد".

)21( (كتاب اعمال رسولان، انجيل، اصحاح اوّل) 8 - "وچنانچه رفتم و براي شما جايگاهي مهيا ساختم دو باره بازمي گردم".

(انجيل يوحنا، اصحاح چهاردهم) 9 - "چون او پس از اندك زماني بر مي گردد و تأخير نخواهد كرد".

(اصحاح دهم از نامه اي كه خطاب به عبرانيان بوده است) 10 - "خداوند نشسته است تا ابد الآباد و تخت خويش را براي داوري بر پاداشته است و او ربع مسكون را به عدالت داوري خواهد كرد و امّتهارا به راستي داد خواهد داد" سپس مي گويد: "و آن كه نزد شماست به چنگ آويزيد تا بيايد آن كه غلبه مي كندواعمال مرا تا پايان محافظت مي نمايد.



پس بدو قدرتي بر امّتها عطاخواهم كرد و او آن را به ميله اي آهنين پاس خواهد داشت، همچنان كاسه اي از سفال را خواهد شكست و بدو ستاره صبح را عطا خواهم كرد،هر كه را گوش است بايد آنچه را كه روح به كينه ها مي گويد، بشنود".

11 - "امّا كسي به آن روز و آن ساعت علم ندارد".

(انجيل متّي، اصحاح بيست وچهارم) - نگارنده برگزيده هايي كه از عهدين (انجيل و تورات) نقل كرد،شرحي ننوشت چون مي بيند آنها با اندكي اختلاف با مضاميني كه دراحاديث صحيح اسلامي درباره علايم ظهور و نشانه هاي دولت حق آمده است.



مطابقت دارد - امّا زرتشتيان آنان نيز معتقد به رجوع انساني به نام "بهرام" هستند.

معني بهرام نيز با مهدي تفاوت چنداني ندارد.

برهماييها هم بنابر ادعاي خود معتقد به ظهور "كريشنا" هستند.

شواهد و دلايل بسياري در دست است، مبني بر آنكه عدّه اي از پيامبران وصالحان با امام مهدي عليه السلام همراهند تا حق را بر تمام زمين آشكار كنندوچه بسا بهرام و كريشناهم در زمره همين صالحان باشند كه ما نام آنها رانمي دانيم.

ظهور امام زمان در نزد ائمه عليهم السلام "قيامت صغري" قلمداد مي گرددچون از هر امّت، شاهدي بر انگيخته مي شود.

نشانه هاي ظهور در اين بخش از برخي نشانه ها كه پيش از ظهور حضرت قائم عليه السلام تحقق مي يابد، سخن مي گوييم.



نشانه هائي همچون فراگير شدن فسادوستم در تمام زمين و گسترش فحشا و گردنكشي و دگرگونيهاي آسماني وقحط شديد وجنگهاي خونين كه دو سوّم از ساكنان روي زمين را در كام خود فرو مي برد، وظهور كسي كه دجال خوانده مي شود و مردم را به باطل دعوت مي كند و آنها نيز به گرد وي جمع مي شوند و بالاخره ادعاي بعضي كه مي گويند او مصلح اكبر است و سپس نا كامي او در متحقّق ساختن مدعايش.



مادر ذكر اين نشانه ها به استناد رواياتي كه از پيامبر گرامي وائمه اطهارعليهم السلام تكيه مي كنيم.

1 - رسول خداصلي الله عليه وآله فرمود: "مهدي اين امّت از ماست، هنگامي كه هرج و مرج دنيا را فراگيروفتنه ها آشكار گردند و راهها نا امن شود و برخي از مردم بر برخي ديگرهجوم برند.



پس بزرگ به كوچك رحم نكند و كوچك بزرگ را احترام نكند در اين هنگام خداوند مهدي ما را مبعوث فرمايد.



او نهمين كس ازفرزندان حسين عليه السلام است.



دژهاي ضلالت و دلهاي بي خبر را بگشايد، درآخر الزمان به كار دين پردازد چنانكه من در اوّل الزمان بدان پرداختم،زمين را از عدل و داد پر كند، چنانكه از ظلم وبيداد پر شده باشد".

2 - همچنين پيامبر گرامي در حديثي طولاني كه آن را امام علي عليه السلام نقل كرده است.



فرمود: "سپس ندايي بر خيزد كه از دور شنيده شود چنانكه ازنزديك شنيده مي شود اين ندا رحمت است بر مؤمنان و عذاب است بركافران.



(امام گويد): پرسيدم: اين ندا چيست؟ فرمود: سه نداست درماه رجب نخستين آنها اين است: لعنت خدا بر ستمگران.



و دوّمي اين است: نزديك شونده نزديك شد و سوّمي اين است: پيكرِ آشكاري را باطليعه خورشيد مي بينند (كه مي گويد): هان كه فلاني مبعوث شد و نسب او را تا علي ذكر مي كند.



هلاك ستمگران در اين روز است و در اين هنگام گشايش حاصل مي شود.



عرض كردم: اي رسول خدا! پس از من چند امام خواهد بود؟ فرمودصلي الله عليه وآله: پس از حسين 9 امام كه نهمين آنان قائم ايشان است".

)22( 3 - در حديث ديگري از رسول خداصلي الله عليه وآله نقل است كه فرمود: عرض كردم اي خداي من و سرورم! چه وقت مهدي ظهور خواهد كرد؟ خداوند وحي فرمود: "اين امر هنگامي روي دهد كه علم كنار رود و جهل آشكار گردد،قاريان (قرآن) فزون شوند و عمل به آن اندك شود.



كشتار زياد شودوفقيهان هدايتگر كم شوند، و فقيهان گمراه و خائنان زياد شوند، شاعران فراوان گردند، امّت تو قبرهايشان را مسجد گيرند.

)23(، مصحفهاومسجدها زيور و زينت داده شوند، ستم و تباهي فزوني گيرد، نيرنگ آشكار شود و كار امّت بدان وابسته باشد، نهي از معروف شود، و مردان به مردان و زنان به زنان اكتفا ورزند، اميران كافر باشند و دوستانشان فاجر و يارانشان ستمگر، و صاحبنظرانشان فاسقان.



در اين هنگام سه نشانه پديد خواهد آمد.



خسوفي در مشرق و خسوفي در مغرب و خسوفي در جزيرة العرب.



و نيز در بصره به دست يكي از افراد نسل تو كه زنگيان او را پيروي مي كنند، خرابي پديد آيد.



و مردي از تبار حسين بن علي خروج مي كند، و دجال ظاهر مي شود، از مشرق از سجستان، خروج مي كند و سفياني ظاهر مي شود".

4 - آن حضرت در حديثي در اين باره نيز مي فرمايد: "به خاطر داشته باش.

.

.



علامت ظهور حجّت اين است كه چون مردم نماز را ميراندند وامانت را ضايع كردند ودروغ را روا شمردند ورباخوردندو رشوه ستاندند و ساختمانها را محكم ساختند و دين را به دنيا فروختند،سفيهان و نابخردان را به كار گرفتند و با زنان رايزني كردند، پيوندهاي خويش را قطع كردند، پيرو هواها شدند، و خونها را كوچك شمردند.

.

.

.

.

.

حلم، ضعف باشد و ستمگري فخر، اميران فاجر باشند و وزيران ستمگر، كار گزاران قوم خائنان باشند و قاريان فاسقان، گواهي بنا حق آشكار گردد و گناه و تباهي و بهتان و گناه و طغيان فزوني پذيرد،ومصحفها و مسجدها زينت و زيور داده شوند و مناره ها بلند ساخته شوند، و اشرار قدرداني شوند، وصف بنديهاي بسياري مي شود، تمايلات مختلف شوند، و پيمانها زير پا نهاده شوند، و آنچه وعده داده شده نزديك شود، زنان به خاطر حرص به دنيا با شوهرانشان در تجارت مشاركت كنند، و بانگ فاسقان بلندي گيرد، و سخن آنان اطاعت شود،ورهبر قوم پست ترين آنها باشد، و از ترس شرّگنهكار از او بترسندوپرهيز كنند، و دروغگو را تصديق نمايند و خائن را امين شمارند،واسباب وآلات موسيقي فراهم كنند، و آخر اين امّت اوّل آن را نفرين فرستد، زنان خود را همانند مردان سازند و مردان به زنان همانند شوند،و شاهد، بي آنكه از او شهادتي خواسته باشند گواهي دهد، و براي غيردين به تفقه بپردازد، و كار دنيا بر آخرت ترجيح داده شود، و پوست ميش بر گرگها بپوشانند حال آنكه دلهايشان بويناك تر از مردار باشد، دراين هنگام است الوحي الوحي، العجل العجل.



در آن روز بهترين خانه هابيت المقدس خواهد بود و بر مردم زماني خواهد آمد كه هر كس آرزومي كند، اي كاش او هم يكي از ساكنان بيت المقدّس بود".

5 - آن حضرت همچنين در اين باره فرمود: "خروج قائم را ده علامت باشد، نخستين آنها شكافتن پرچمها دركوچه هاي كوفه، و تعطيل مسجدها، و نرفتن حاجيان به حجّ، و خسف وقذف در خراسان، و طلوع ستاره دنباله دار، و نزديك شدن ستارگان،و هرج و مرج، وقتل و غارت.



اينها ده نشانه اند.



از يك نشانه تا نشانه ديگر شگفتي است.



پس چون نشانه ها تمام و كامل گردند قائم ما قيام خواهد كرد".

6 - امام حسين عليه السلام فرمود: "چون ديديد منادي از مشرق سه يا هفت روز ندا در داد، منتظر فرج آل محمّدصلي الله عليه وآله باشيد ان شاء اللَّه منادي از آسمان به نام مهدي بانگ مي زند.



نداي او از مشرق و مغرب شنيده مي شود و هيچ كس خواب نمي ماند جز اينكه بيدار مي شود و هيچ كس ايستاده نيست مگر اينكه مي نشيند و كسي ننشسته جز آنكه هراسان به پا بر مي خيزد.



پس خدابيامرزد كسي را كه اين صدا را بشنود و آن را پاسخ گويد.



زيرا صداي اوّل،صداي جبرئيل روح الامين است".

7 - در حديثي از رسول خداصلي الله عليه وآله نقل شده است كه فرمود: "سلمان! سوگند به آن كه جانم به دست اوست هنگام ظهور چيزي ازمشرق و چيزي از مغرب آورده شود.



پس واي بر ناتوانانِ امّتم از شرّ آنهاو واي بر ايشان از عذاب خدا.



به كوچك رحم نمي كنند و بزرگ را پاس نمي دارند و از گنهكار جلوگيري نمي كنند، كالبدشان كالبد آدميان است ودلهايشان دلهاي شياطين.

.

.

".

سپس فرمود: ".

.

.

اندكي نمي پايد تا آنكه زمين از بسياري باريدن باران بر آن (گل)و سُست مي شود همه خيال مي كنند اين امر حادثه اي است مربوط به همان ناحيه خودشان.



پس در ميان مردم خويش درنگ مي كنند و زمين پاره هاي جگر خويش را به سوي آنان پرتاب مي كند.



فرمود: يعني طلاونقره را.



سپس با دست خويش به ستونها اشاره فرمود و گفت: مثل اين.

در اين روزنه طلا سود مي بخشد و نه سيم و اين معني قول خداوند كه فرمود: "همانا نشانه هاي آن فرا رسيد".

)24( 8 - از امام عسكري عليه السلام نقل است كه فرمود: "مهدي ظاهر نشود مگر بر ترس شديد و زمين لرزه و فتنه اي كه به مردم مي رسد وپيش از اين طاعون است وشمشيري كه جدا كننده ميان عرب است، و (در گرفتن) اختلاف شديد بين مردم، و پراكندگي در دينشان ودگرگوني در حالشان، (تا آنجا كه) فرد هر بام و شام به خاطر ستيزه گيريهاي مردم و خوردن آنها (حق) يكديگر را تمناي مردن مي كند.

خروج او (مهدي "عج") موقعي است كه (مردم) از گشايش، نا اميد ومأيوس باشند.



پس خوشا به حال آن كه مهدي را درك كرد و از يارانش شد و واي و بس واي بر آن كه با او و فرمانش راه مخالفت پيشه كرد".

)25( 9 - از امام صادق عليه السلام نقل است كه فرمود: "پيش از قيام قائم پنج نشانه باشد: يماني، سفياني، منادي كه از آسمان ندا مي دهد، خسف دربيداء، و كشته شدن نفس زكيه.



فرمود: بين (قيام) قائم آل محمّد و كشته شدن نفس زكيه جز پانزده روز فاصله نباشد".

)26( همان امام عليه السلام در حديث ديگري فرمايد: "پنج روز اوّل از ماه رمضان، پيش از قيام قائم، خورشيد مي گيرد".

)27( علاوه بر آنچه گفته شد نشانه هاي بسيار ديگري نيز ذكر شده كه به خاطر وجود تشابه ميان آنها و رواياتي كه بيان گرديد، به همين مقداربسنده كرديم.



از امام صادق عليه السلام نقل كرده اند كه فرمود: "كوفه از وجود مؤمنان خالي خواهد شد، علم و دانش از آن رخت بربسته ونهان شود چنانكه مار در سوراخش پنهان مي گردد، سپس علم ودانش در دياري كه قم ناميده مي شود آشكار مي شود و اين شهر، معدن علم و فضل مي گردد تا زماني كه در زمين مستضعفي در دين باقي نماندحتّي دو شيزگان پشت پرده.



اين امر صورت نمي گيرد مگر هنگام نزديك شدن ظهور قائم ما.



پس خداوند (قم) و مردم آن را قائم مقام حجّت قرارمي دهد و اگر چنين نمي بود زمين، اهلش را در كام خود فرو مي برد.



و درزمين حجّتي نمي ماند تا علم از او به ديگر سرزمينها در مشرق و مغرب سرازير شود و بدين وسيله حجّت خدا بر خلق تمام گردد تا آنكه كسي برزمين نمي ماند كه دين و علم بدو نرسيده باشد.



سپس قائم ظاهر مي شودوسبب كيفر خداوند و خشم وي بر بندگان مي شود.



زيرا خداوند ازبندگان انتقام نمي گيرد مگر پس از وقتي كه حجّت او را منكر شوند".

)28( زمزمه هاي شكوهمند اميد و انتظار 1 - تو پناه مني .

.

.

لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ حَقّاً حَقّاً، لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ صِدْقاً صِدْقاً، لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ تَعَبُّداً وَرِقّاً.

اللَّهُمَّ مُعِزَّ كُلَّ مُؤْمِنٍ وَحيدٍ، وَمُذِلَّ كُلَّ جَبَّارٍ عَنيدٍ، أَنْتَ كَنَفي حينَ تَعْييني الْمَذاهِبُ، وَتَضيقُ عَلَيَّ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ.

"به حقيقت، به حقيقت كه هيچ معبودي جز خداي يگانه نيست،وبراستي، براستي هيچ معبودي جز خداي يگانه نيست، از روي تعبّدوبندگي جز خداي يكتا هيچ معبودي نيست".

"خدايا! اي عزّت بخش هر مؤمن تنها، و اي خوار كننده هر ستمگرستيزه جو، تو پناه مني هنگامي كه راههاي گوناگون مرا فرسودند و زمين با همه فراخي اش بر من تنگ آمد".

اللَّهُمَّ خَلَقْتَني وَقَدْ كُنْتُ غَنِيّاً عَنْ خَلْق ، وَلَوْلا نَصْرُكَ إِيَّاي لَكُنْتُ مِنَ الْمَغْلُوبينَ، يا مُنْشِرَ الرَّحْمَةِ مِنْ مَواضِعَها، وَمُخْرِجَ الْبَرَكَةِ مِنْ مَعادِنَها،وَيامَنْ خَصَّ مِنْ نَفْسِهِ بِشُّمُوخِ الرِّفْعَةِ، فَاَوْلِيآؤُهُ بِعِزِّهِ يَتَعَزَّزُونَ، وَيا مَنْ وَضَعَتْ لَهُ الْمُلُوكُ نيرَ الْمَذَلَّةِ عَلي اَعْناقِهِمْ فَهُمْ مِنْ سَطَواتِهِ خآئِفُونَ،اَسْأَلُكَ بِإِسْمِكَ الَّذي فَطَرْتَ بِهِ خَلْقَكَ فَكُلٌّ لَكَ مُذْعِنُونَ أَسْأَلَكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّدٍ وَعَلي آلِ مُحَمَّدٍ.

"خدايا! مرا بيافريدي حال آنكه از خلقت من بي نياز بودي، و اگرياري دادنت به من نمي بود من از شكست خوردگان مي بودم.



اي كسي كه رحمت را از جايگاهش مي گستراني، و بركتها را از معدنهايش برون مي كني.



اي كسي كه از نفس خويش رفعت و بلندي را ويژه مي گرداند،پس اوليايش به عزّت او سرفرازي مي جويند، اي كسي كه پادشاهان برايش يوغ خواري برگردنهايشان مي نهند و از خشم و قدرت اوهراسانند، از تو مي خواهم به نامت كه مخلوقاتت را بدان بيامرزيدي،پس همه براي تو فروتن و خوارند، از تو مي خواهم بر محمّد و خاندان محمّد درود فرستي".

وَأَنْ تَنْجِزَ لي أَمْري، وَتُعَجِّلَ لِيَ الْفَرَجَ، وَتَكْفِني وَتُعافيني، وَتَقْضي حَوائِجي، السَّاعَةَ السَّاعَةَ، اللَّيْلَةَ اللَّيْلَةَ، إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَديرٍ.

"و كار مرا محقّق فرمايي و در گشايش براي من تعجيل بورزي و مراياري دهي و عافيتم ارزاني فرمايي.



نيازهايم را بر آورده سازي همين ساعت همين ساعت و همين شب همين شب كه تو بر هر چيز توانايي".

)29( 2 - ستايش براي توست اَللَّهُمَّ إِنْ أَطَعْتُكَ فَالْمَحْمَدَةَ لَكَ، وَإِنْ عَصَيْتُكَ فَالْحُجَّةُ لَكَ.



مِنْكَ الرَّوحُ،وَمِنْكَ الْفَرَجُ، سُبْحانَ مَنْ أَنْعَمَ وَشَكَرَ، سُبْحانَ مَنْ قَدِرَ وَغَفَرَ.



اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتُ قَدْ عَصَيْتُكَ فَإِنّب قَدْ أَطَعْتُكَ في أَحَبِّ الْأَشْياءِ إِلَيْكَ وَهُوَ الْايمانُ بِكَ، لَمْ أَتَّخِذَ لَكَ وَلَداً، وَلَمْ أَدْعُ لِكَ شَريكاً، مِنّاً بِهِ عَلَيَّ، لا مَنّاً مِنّي بِهِ عَلَيْكَ، وَقَدْ عَصَيْتُكَ يا إِلهي عَلي غَيْرِ وَجْهِ الْمُكابَرَةِ، وَلا الْخُرُوجُ عَنْ عُبُودِيَّتِكَ، وَلا الْجُحُودُ لِرُبُوبِيَّتِكَ، وَلكِنْ أَطَعْتُ هَوايَ وَاَزَلَّنِي الشَّيْطانُ فَلَكَ الْحُجَّةِ عَلَيَّ وَالْبَيانِ.

"خدايا! اگر تو را فرمان بردم پس ستايش از آنِ توست و اگر تو را نافرماني كردم، حجّت ازآن تو است، از توست روح و از توست گشايش وفرج، منزّه است آن كه نعمت داد و سپاس گزارد، پيراسته است آن كه قدرت يافت و آمرزيد.



خدايا! اگر تو را نافرماني كرده بودم پس تو را درمحبوب ترين چيزها به درگاهت كه همان ايمان به توست، اطاعت كردم،براي تو فرزندي نگرفتم وشريكي براي تو ادعا نكردم و اين منتّي است به واسطه ايمان، از تو بر من، نه منتّي بدان از سوي من بر تو.



خداوندا تو رامعصيّت كردم امّا نه از روي گردنكشي و نه از روي خروج از بند بندگي،ونه از روي انكار به ربوبيت تو، ليكن هواي خويش را فرمان بردم وشيطان مرا گمراه ساخت، پس حجّت و بيان از آنِ توست بر من".

)30( 3 - خدايا! ياري كن.

.

اَللَّهُمَّ عَظُمَ الْبَلاءُ، وَبَرِحَ الْخَفآءُ، وَانْكَشَفَ الْغِطآءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ، وَضاقَتِ الْأَرْضُ وَمُنِعَتِ اَلسَّمآءُ، وأَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَالرَّخآءِ.

"خدايا سختي گران شد، وكار روشن گشت، و پرده فرو افتاد، و اميدقطع شد، و زمين تنگ گرديد، و آسمان باز داشته شد، و تويي ياري گرفته شده، وبه درگاه توست شكايت، و در شدّت و راحت تكيّه برتوست".

)31( 4 - خدايا ما را هدايت كن.

.

اَللَّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفيقَ الطَّاعَةِ وَبُعْدَ الْمَعْصِيَةِ، وَصِدْقَ النِّيَّةِ، وَعِرْفانَ الْحُرْمَةِ،وَاَكْرِمْنا بِالْهُدي وَالاسْتِقامَةِ، وَسَدِّدْ اَلْسِنَتَنا بِالصَّوابِ وَالْحِكْمَةِ، وَامْلَاْقُلُوبَنا بِالْعِلْمِ وَالْمَعْرَفَةِ، وَطَهِّرْ بُطُونَنا مِنَ الْحَرامِ وَالشُّبْهَةِ، وَاكْفُفْ اَيْدِيَناعَنِ الظُّلْمِ وَالسَّرِقَةِ، وَاغْضُضْ اَبْصارَنا عَنِ الْفُجُورِ وَالْخَيانَةِ، وَاسْدُدْاَسْماعَنا عَنِ اللَّغْوِ وَالْغيبَةِ، وَتَفَضَّلْ عَلي عُلَمائِنا بِالزُّهْدِ وَالنَّصيحَةِ، وَعَلَي الْمُتَعَلِّمينَ بِالْجُهْدِ وَالرَّغْبَةِ، وَعَلَي الْمُسْتَمِعينَ بِالْإِتِّباعِ وَالْمَوْعِظَةِ، وَعَلي مَرْضَي الْمُسْلِمينَ بِالشَّفآءِ وَالرَّاحَةِ، وَعَلي مَوْتاهُمْ بِالرَّاْفَةِ وَالرَّحْمَةِ،وَعَلي مَشايِخِنا بِالْوَقارِ وَالسَّكينَةِ، وَعَلَي الشَّبابِ بِالْإِنابَةِ وَالتَّوْبَةِ، وَعَلَي النِّسآءِ بِالْحَيآءِ وَالْعِفَّةِ، وَعَلَي الْأَغْنِيآءِ بِالتَّواضُعِ وَالسَّعَةِ، وَعَلَي الْفُقَرآءِبِالصَّبْرِ وَالْقَناعَةِ، وعَلَي الْغُزاةِ بِالنَّصْرِ وَالْغَلَبَةِ، وَعَلَي الْأُسَرآءِ بِالْخَلاصِ وَالرَّاحَةِ، وَعَلَي الْأُمَرآءِ بِالْعَدْلِ وَالشَّفَقَةِ، وَعَلَي الرَّعِيَّةِ بِالْإِنْصافِ وَحُسْنِ السّيرَةِ، وَبارِكْ لِلْحُجَّاجِ وَالزُّوَّارِ فِي الزَّادِ وَالنَّفَقَةِ، وَاقْضِ ما اَوْجَبْتَ عَلَيْهِمْ مِنَ الْحَجِّ وَالْعُمْرَةِ بِفَضْلِكَ وَرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ.

"خداوندا! به ما توفيق طاعت و دوري از گناه و صدق نيّت و شناخت حرمت روزي فرما و به هدايت و استقامت مكرّم بدار، و زبانهاي ما رابه گفتن صواب و حكمت استوار گردان، و دلهاي ما را به علم و معرفت سرشار كن، و شكمهاي ما را از حرام و شبهه پاك فرما، و دستان ما را ازستم و دزدي باز دار، و چشمان ما را از گناهان و خيانت فرو بند،وگوشهاي ما را از شنيدن گفتار بيهوده و غيبت ببند، و زهد و خير خواهي بر علماي ما، وتلاش و رغبت بر دانش اندوزان، و پيروي و موعظت برشنوندگان، وشفا و راحت بر بيماران مسلمين، و رأفت و رحمت برمردگانشان، و وقار و آرامش بر پيرانشان، وبازگشت و توبه بر جوانان،و حيا و عفت بر زنان، وتواضع و گشاده دستي بر توانگران، و صبروقناعت بر تهيدستان، و ياري و پيروزي بر جنگجويان، رهايي و راحت بر اسيران، و عدل و مهرباني بر فرمانروايان، و انصاف و خوشرفتاري برمردم ارزاني فرما، و براي حاجّيان وزايران در توشه و نفقه بركت قرارده، و آنچه كه از حج و عمره بر ايشان واجب كردي به جاي آر به فضل ورحمتت اي مهربان ترين مهربان".

)32( 5 - شرط زاهد اَللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلي ما جَري بِهِ قَضآئُكَ في اَوْلِيآئِكَ الَّذينَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِكَ وَدينِكَ؛ اِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزيلَ ما عِنْدَكَ مِنَ النَّعيمِ الْمُقيمِ الَّذي لا زَوالَ لَهُ وَلَا اضْمِحْلالَ بَعْدَ اَنْ شَرَطَتْ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ في دَرَجاتِ هذِهِ الدُّنْيا الدَّنِيَّةِ وَزُخْرُفِها وَزِبْرِجِها فَشَرَطُوا لَكَ ذلِكَ وَعَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفآءَ بِهِ فَقَبِلْتَهُمْ وَقَرَّبْتَهُمْ وَقَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّكْرَ الْعَلِيَّ وَالثَّنآءَالْجَلِيَّ، وَاَهْبَطْتَ عَلَيْهِمْ مَلائِكَتَكَ، وَكَرَّمْتَهُمْ بِوَحْيِكَ، وَرَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِكَ،وَجَعَلْتَهُمُ الذَّريعَةَ اِلَيْكَ وَالْوَسيلَةَ اِلي رِضْوانِكَ، فَبَعْضٌ اَسْكَنْتَهُ جَنَّتَكَ اِلي اَنْ اَخْرَجْتَهُ مِنْها، وَبَعْضٌ حَمَلْتَهُ في فُلْكِكَ، وَنَجَّيْتَهُ وَمَنْ امَنَ مَعَهُ مِنَ الْهَلَكَةِ بِرَحْمَتِكَ، وَبَعْضٌ اتَّخَذْتَهُ لِنَفْسِكَ خَليلاً، وَسَأَلَكَ لِسانَ صِدْقٍ فِي الْاخِرينَ فَأَجَبْتَهُ، وَجَعَلْتَ ذلِكَ عَلِيّاً، وَبَعْضٌ كَلَّمْتَهُ مِنْ شَجَرَةٍ تَكْليماً،وَجَعَلْتَ لَهُ مِنْ اَخيهِ رِدْءاً وَوَزيراً، وَبَعْضٌ اَوْلَدْتَهُ مِنْ غَيْرِ اَبٍ، وَتَيْتَهُ الْبَيِّناتِ، وَاَيَّدْتَهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ، وَكُلٌّ شَرَعْتَ لَهُ شَريعَةً، وَنَهَجْتَ لَهُ مِنْهاجاً، وَتَخَيَّرْتَ لَهُ اَوْصِيآءَ مُسْتَحْفِظاً بَعْدَ مُسْتَحْفِظٍ، مِنْ مُدَّةٍ اِلي مُدَّةٍ،اِقامَةً لِدينِكَ، وَحُجَّةً عَلي عِبادِكَ، وَلِئَلاَّ يَزُولَ الْحَقُّ عَنْ مَقَرِّهِ، وَيَغْلِبَ الْباطِلُ عَلي اَهْلِهِ وَلا يَقُولَ اَحَدٌ لَوْلا اَرْسَلْتَ اِلَيْنا رَسُولاً مُنْذِراً، وَاَقَمْتَ لَنا عَلَماً هادِياً فَنَتَّبِعَ اياتِكَ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَذِلَّ وَنَخْزي خدايا! سپاس و ستايش از آن توست بر آنچه كه در باره اولياي خويش تقدير فرمودي.



كساني كه براي خود ودينت مخصوص كردي، چون نعيم باقي وبي زوال ابدي را كه نزد توست براي ايشان اختيار كردي، پس ازآنكه زهد در دنياي دون و زيور و زينت آن را با آنان شرط نمودي و آنهاهم به اين شرط متعهد شدند و تو دانستي كه اينان به عهد خود پاي بندند،پس ايشان را پذيرفتي و نزديكشان ساختي و علوّ ذكر و ثناي آشكار عنايت فرمودي و فرشتگانت را بر ايشان فرود آوردي و به وحي خود بزرگيشان دادي و از دانش خويش سيرابشان ساختي وآنها را واسطه و وسيله ورودبه بهشت گردانيدي، يكي را در بهشت مسكن دادي تا اينكه از آنجابرونش آوردي، و ديگري را در كشتي ات سوار كردي و به رحمت خويش با كساني كه بدو ايمان آورده اند از مرگ نجاتش بخشيدي، ويكي را براي خويش دوست گرفتي و او زبان راستي را در امم آخر از تو خواست و توتقاضايش را اجابت كردي و او را به جايگاه والا رسانيدي، و با يكي از(بوسيله) درخت سخن گفتي و براي او برادرش را مدافع و وزير قراردادي، و يكي را بي آنكه پدري داشته باشد به دنيا آوردي و بدو بَيّنات دادي و با روح القدس مؤيدش داشتي و براي هر يك شريعت و آئيني قراردادي و جانشيناني برگزيدي تا هر يك پس از ديگري حافظ و نگاهبان دين تو، و بر بندگان تو حجّت باشند از مدّتي تا مدّت ديگر و براي آنكه حق از قرارگاهش خارج نشود و باطل بر اهل حق چيرگي نياورد و كسي نگويد چرا بيم دهنده اي به سوي ما نفرستادي و براي ما درفشي هدايتگربر نيفراختي تا پيش از آنكه ذليل و خوار شويم از نشانه هاي تو پيروي كنيم".

)33( 6 - برگزيده در پيمان اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ سَيِّدِ الْمُرْسَلينَ، وَخاتَمِ النَّبِيّينَ وَحُجَّةِ رَبِ الْعالَمينَ، الْمُنْتَجَبِ فِي الْميثاقِ الْمُصْطَفي فِي الضِّلالِ، الْمُطَهَّرِ مِنْ كُلِ افَةٍ، الْبَريَ مِنْ كُلِّ عَيْبِ، الْمُؤَمَّلِ لِلنَّجاةِ، الْمُرْتَجي لِلشَّفاعَةِ، الْمُفَوَّضِ اِلَيْهِ دينُ اللَّهِ.



اَللَّهُمَّ شَرِّفْ بُنْيانَهُ، وَعَظِّمْ بُرْهانَهُ، وَأَفْلِجْ حُجَّتَهُ، وَارْفَعْ دَرجَتَهُ، وَاَضِئْ نُورَهُ، وَبَيِّضْ وَجْهَهُ، وَاَعْطِهِ الْفَضْلَ وَالْفَضيلَةَ، وَالْمَنْزِلَةَوَالْوَسيلَةَ، وَالدَّرَجَةَ الرَّفيعَةَ، وَابْعَثْهُ مَقاماً مُحْمُوداً يَغْبِطُهُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْأخِرُونَ "بار خدايا! بر محمّد سرور فرستادگان و خاتم پيامبران و حجّت پروردگار جهانيان درود فرست، او كه در پيمان برگزيده است و درسايه ها منتخب، پاك از هر آفت، و به دور از هر عيب است، براي رهايي بدو آرزو برند و براي شفاعت بدو اميد بندند، كسي كه دين خدابدو تفويض شده است.



خدايا! بنيان او را شرافت بخش و برهانش راوالايي ده و حجّتش را پيروزي عطا كن ومرتبه اش را بلندي ده و نورش رادرخشان ساز و سيمايش را سپيد و نوراني گردان و بدو فضل و فضيلت ومنزلت و وسيلت و درجه والا عطا كن و او را به جايگاه پسنديده بر انگيزتا مورد غبطه اوّلين و آخرين واقع شود".

)34( 7 - خدايا به حمد تو آغاز ستايش مي كنم اللّهُمَّ إِنِّي أَفْتَتِحُ الثَّناءَ بِحَمْدِكَ وَأَنْتَ مُسَدِّدٌ لِلصَّوابِ بِمَنِّكَ، وَأَيْقَنْتُ أَنَّكَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ فِي مَوْضِعِ العَفْوِ وَالرَّحْمَةِ، وَأَشَدُّ المُعاقِبِينَ فِي مَوْضِعِ النَّكالِ وَالنَّقِمَةِ، وَأَعْظَمُ المُتَجَبِّرِينَ فِي مَوْضِعِ الكِبْرِياءِ وَالعَظَمَةِ.

اللّهُمَّ أَذِنْتَ لِي فِي دُعائِكَ وَمَسْأَلَتِكَ، فَاسْمَعْ يا سَمِيعُ مِدْحَتِي، وَأَجِبْ يا رَحِيمُ دَعْوَتِي، وَأَقِلْ يا غَفُورُ عَثْرَتِي.

.

.

الحَمْدُ للَّهِ مالِكِ المُلْكِ، مُجْرِي الفُلْكِ، مُسَخِّرِ الرِّياحِ، فالِقِ الإِصْباحِ،دَيَّانِ الدِّينِ، رَبِّ العالَمِينَ.



الحَمْدُ للَّهِ عَلَي حِلْمِهِ بَعْدَ عِلْمِهِ، وَالحَمْدُ للَّهِ عَلَي عَفْوِهِ بَعْدَ قُدْرَتِهِ، وَالحَمْدُ للَّهِ عَلَي طُولِ أَناتِهِ فِي غَضَبِهِ وَهُوَ قادِرٌ عَلَي ما يُرِيدُ.

الحَمْدُ للَّهِ خالِقِ الخَلْقِ، باسِطِ الرِّزْقِ، فالِقِ الإِصْباحِ، ذِي الجَلالِ وَالإِكْرامِ وَالفَضْلِ وَالإِنْعامِ الَّذِي بَعُدَ فَلا يُرَي، وَقَرُبَ فَشَهِدَ النَّجْوَي، الحَمْدُ للَّهِ الَّذِي يُؤْمِنُ الخائِفِينَ، وَيُنَجِّي الصَّالِحِينَ، وَيَرْفَعُ المُسْتَضْعَفِينَ،وَيَضَعُ المُسْتَكْبِرِينَ، وَيُهْلِكُ مُلُوكاً وَيَسْتَخْلِفُ آخَرِينَ؛ وَالحَمْدُ للَّهِ قاصِمِ الجَبَّارِينَ، مُبِيرُ الظَّالِمِينَ، مُدْرِكِ الهارِبِينَ، نَكالِ الظَّالِمِينَ، صَرِيخَ المُسْتَصْرِخِينَ، مَوْضِعِ حاجاتِ الطَّالِبِينَ، مُعْتَمَدِ المُؤْمِنِينَ.

.

.

.

اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَيْكَ فِي دَوْلَةٍ كَرِيمةٍ تُعِزُّ بِها الإِسْلامَ وَأَهْلَهُ، وَتُذِلُّ بِهاالنِّفاقَ وَأَهْلَهُ، وَتَجْعَلُنا فِيها مِنَ الدُّعاةِ إِلَي طاعَتِكَ، وَالقادَةِ إِلَي سَبِيلِكَ،وَتَرْزُقُنَا بِها كَرامَةَ الدُّنْيا وَالآخِرَةِ.

اللَّهُمَّ ما عَرَّفْتَنا مِنَ الحَقِّ فَحَمِّلْناهُ، وَما قَصُرْنا عَنْهُ فَبَلِّغْناهُ.

اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنا صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَغَيْبَةَ وَلِيِّنا،وَكَثْرَةَ عَدُوِّنا، وَقِلَّةَ عَدَدِنا، وَشِدَّةَ الفِتَنِ بِنا، وَتَظاهُرَ الزَّمانِ عَلَيْنا فَصَلِ عَلَي مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَأَعِنَّا عَلَي ذلِكَ بِفَتْحٍ مِنْكَ تُعَجِّلُهُ، وَبِضُرٍ تَكْشِفُهُ،وَنَصْرٍ تُعِزُّهُ، وَسُلْطانِ حَقٍّ تُظْهِرُهُ، وَرَحْمَةٍ مِنْكَ تُجَلِّلُناها، وَعافِيَةٍ مِنْكَ تُلْبِسُناها، بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.

"خدايا! من به ستايش تو آغاز ثنا مي كنم كه تو به نعمت و احسان خويش راه صواب را استوار مي داري و يقين آورم كه در موضع عفوورحمت، مهربان ترين مهرباني و سخت ترين كين كشنده اي در جايگاه عقاب و انتقام، وبزرگ ترين جباراني در موضع كبريا و بزرگي.

خدايا! به من رخصت دادي تا تو را بخوانم و بخواهم پس بشنواي شنواي مدح وستايشم وپاسخ گوي اي آنكه به مهرباني دعايم را مي شنوي واي آمرزنده لغزشم را بيامرز.

.

.

سپاس خدا را مالك هستي، گرداننده كشتيها، رام كننده بادها،شكافنده صبحگاهان، حكمفرماي روز جزا، پروردگار جهانيان،وسپاس خدا را بر عفو او پس از قدرتش، و سپاس خدا را بر حلم وبردباري دير پاي او در خشم وغضبش حال آنكه او بر آنچه خواهدتواناست.



سپاس خدا را آفريننده موجودات، گسترده روزي، شكافنده صبحگاهان، صاحب شكوه و بزرگواري و فضل و بخشايش، آن كه دورشود و ديده نشود و نزديك شد و شاهد رازهاي نهان است، بزرگوار وبلندمرتبه.

.

.

سپاس خدا را آن كه ترسيدگان را ايمني مي بخشد و صالحان را رهايي مي دهد و مستضعفان را بالا مي برد و مستكبران را فرو مي نهد و پادشاهاني را هلاك مي كند و ديگران را به جانشيني مي گمارد، و سپاس خدا راكوبنده ستمگران، هلاك كننده ظالمان، دريابنده گريزندگان، به كيفررساننده ستمگران، فريادرس فريادخواهان، مرجع حاجات نيازمندان،تكيه گاه اهل ايمان.

خدايا! ما به تو اميد داريم تا دولت با كرامت (امام زمان) را به ظهورآوري وبدان اسلام و مسلمانان را سرافرازي دهي و نفاق و منافقان راخوار گرداني و ما را در آن از دعوتگران به طاعت خويش و راهبران به راه خويش قرار دهي و بدان كرامت دنيا و آخرت را به ما ارزاني فرمايي.

خدايا! آنچه كه از حق به ما باز شناساندي ما را به عمل بدان نيزوادار، وآنچه از (شناخت) آن كوتاهي ورزيديم بدان برسان.

خدايا! ما از فقدان پيامبرمان و غيبت پيشوايمان و فراواني دشمنان واندكي شمارمان وسختي فتنه ها وغلبه روزگار برخود به توشكايت مي كنيم.

پس بر محمّد و خاندانش درود فرست و ما را در همه اين امور با فتح عاجل از جانب خود، و بر طرف كردن رنج و سختي از ما نصرت خويش وعزّت وسلطنت حقّه كه توآن را آشكار مي گرداني، پيروزي عطا كن وبه رحمتي از توجّه خويش كه همه ما را فراگيرد و جامه سلامت، كه ما رابپوشاند ياوري فرما، به حق رحمت نامنتهايت، اي مهربان ترين مهربان".

)35( سخن آخر از هزار و صد و شصت و يك سال پيش، يعني از زمان ولادت آن حضرت عليه السلام در سال 255 هجري تا اين سال يعني 1416 هجري، سرور ما امام مهدي "عج" درميان سجده كنندگان است و شبها را با تهجّد براي خدا زنده نگاه مي دارد و روزها رابه عبادت و تسليم در برابر پروردگار جهانيان سپري مي كنند.

او منتظر فرا رسيدن لحظه ياري است، تا زماني كه خداوند به او اجازه فرج دهد.



آن حضرت نيز همانند ديگر مؤمنان از خداوند فرج نزديك را خواستار است و در نتيجه به برترين اعمال امّت محمّدصلي الله عليه وآله يعني انتظار فرج مشغول است.

آه كه چه آبرويي در پيشگاه خداوند دارد! پس حاجتهاي خود را فراروي خويش قرار دهيم و با توسّل به او از پروردگارمان بخواهيم كه اين اندوه را از امّت رنجديده ما بزدايد.

بياييد او را به هنگام شدّت يافتن دشواري بخوانيم و پروردگارمان را به بنده صالحش كه براي نصرت بندگان مستضعف خود او را ذخيره داشته، سوگند دهيم تاعذاب را از ما بردارد. بياييد خدا را بخوانيم و با جديّت از او بخواهيم كه سيماي تابانش را به مابنماياند و ما را در جرگه ياران و ياورانش قرار دهد. ان شاء اللَّه





1( كمال الدين - صدوق، ج 2، ص 99.

2( رطل واحد وزن و تقريباً برابر با 84 مثقال است.

3( كمال الدين - صدوق، ص 138 - 158.

4( بحار الانوار، ج 51، ص 3 - 2.

5( اثبات الهداة - حرّ عاملي، ج 7، ص 52.

6( كمال الدين - صدوق، ج 1، ص 125.

7( سوره توبه، آيه 32.

8( رواياتي كه در اين باره ذكر شد برگرفته از كتاب "يوم الخلاص" نوشته كامل سليمان از صفحات 51 تا 55 بود.

9( سوره اسراء، آيه 81.

10( سوره توبه، آيه 32.

11( سوره انبياء، آيه 105.

12( سوره قصص، آيات 6 - 5.

13( تفصيل اين احاديث را در بحار الانوار، جلد 51 تا 53 و نيز در منتخب الاثر،ص 31 تا 60 مي توانيد يافت.

14( نام اين مؤلفان در كتاب "الامام المهدي" ص 299 تا 318 آمده است.

15( صحيح بخاري، جزء چهارم، كتاب الاحكام، ص 175، چاپ مصر سال 1355 ه 16( صحيح ترمذي، جزء دوم، باب ما جاء في الخلفاء، ص 45، چاپ دهلي نو سال 1342 ه 17( صحيح مسلم، كتاب الامارة، باب الناس تبع لقريش والخلافة من قريش، ص، 191،ج 2 ق 1.

18( صحيح ابي داوود، ج 2، كتاب المهدي، ص 207.

19( مسند احمد، وي با اين حديث روايت ديگري را از جابر از 34 طريق نقل كرده است.

20( در بسياري از احاديث اهل بيت آمده است كه دو سوّم زمينيان مي ميرند و يك سوّم ديگر باقي مي مانند و سخت پاك و خالص مي شوند.

21( روايات ديني ما از رجوع عيسي عليه السلام با مهدي سخن مي گويند كاملاً شبيه آنچه دراين كتاب آمده است.

22( منظور امام منتظر "عجل اللَّه تعالي فرجه الشريف" است.

23( مقصود عبادت اشخاص است كه شرك به خداست و ربطي به تقرّب به خدا از طريق توسّل به قبور صالحان كه سنّت اسلام و مسلمين از آغاز بر آن است، ندارد، همچنين مقصود از زيور و زينت دادن مصحفها و مساجد اين است كه مسلمان به هنگام ظهورتنها به مظاهر توجّه دارند نه به حقايق و محتواها.



24( 1 )25 و 2 - منتخب الاثر، ص 434.



26( همان، ص 349.



27( منتخب الاثر، ص 349.



28( همان مأخذ، ص 443.





به نقل از بحار الانوار.



29( الامام المهدي، ص 236.





از دعاي آن حضرت براي رفع حوايج.



30( الامام المهدي، ص 245 - 240.



31( الامام المهدي، ص 245 - 240.



32( الامام المهدي، ص 246، در بلد الامين، ص 521.



33( تحقة الزائر، في ادب زيارته عليه السلام.



34( تحفة الزائر، في ادب زيارته عليه السلام.



35( تحفة الزائر، في ادب زيارته عليه السلام.